شوشان - مهری کیانوش راد:
در تفسیر سخن مولانا در فیه ما فیه ، متن ۲۳۴
به همه ی سلام ها پاسخ خواهم داد ، جز سلامی که دودی غلیظ از آن زبانه می کشد .
شایدبه سلام دود آلود نیز پاسخی داده باشم ، در روزی که آن سلام را دودی نبود ، آهی نبود ، در پشت آن تلنباری از نفرت نخوابیده بود .
سلام و نفرت ؟
سازگار نیستند ، اما در روزگار آتش و دود ، آتش که رفت دود می ماند .
آتش عشق که سرد شد ، دودِگلو خفه کن می ماند و تو باید مرتب سرفه کنی تا گلو تازه بشود و بتوانی جواب سلام های ناگفته را بشنوی و پاسخ بگویی.
چه خوب می شد اگر جهان از سلام پوشیده می شد ، با هزار روزنه از نور و تو در منشور غلظت عاشقانه نور و رنگ عاشق می شدی ، معشوق می شدی و عشق را تجربه می کردی .
عشق مزه ی هیچ حسی را ندارد ، جز مزه ی عشق .
تجربه که نداشته باشی ، شاید دوره گردهای معصوم پر فریب دوره ات کنند و تو فکر کنی عاشق شده ای ، اما اولین تنگه ی خطر از خواب بیدارت می کند و با خود فکر می کنی : عجب حس مزخرفی بود آنچه می پنداشتم .
پنداشتن تو که پنداشتن نبود ، خطادیدن تو بود .
چشم برای دیدن است ، چشم برای هزار جور دیدن است ، اما از بین همه جور دیدن ، فقط یک جورش می تواند عشق را ببیند ، حالا تو باید بگردی و آن دیدن خاص را پیدا کنی .
پیدا کردن ریسک بزرگی است اما به خطرش می ارزد .
خطر کن و زندگی کن ، مگر زندگی بدون خطر زندگی می شود؟
زندگی بی خطر ، مردن لای زرورق زندگی است .
باور کن ، راست می گویم .
مدتی است دود را از سلام هایم پاک کرده ام ، دود خفه کن است و پاکی زندگی می آورد.
پاکی نام دیگر راستی است و راست از سلام می اید.
راست از سلامی می آید ، که بوی دود نمی دهد .
مانند صبح صادق است ، با تو دروغ نمی گوید و تو پریشان هزار لایه ی سخن او نمی شوی.
سخن در بطن خود هزار لایه است ، سخن شناس می خواهد که هر لایه را به قدرت فهم خود کنار بزند و لایه ای دیگر را بو کند .
بوشناسان عالم اندک هستند .
و جهان پر از بوهای کهنه است ، که به قربانگاه رفته اند ، چون کسی آنها را نشناخته است ، تو می توانی کارد را از گلوی اَن ها برداری و بعد ، ابراهیم زمان بشوی .
دنیا پر از بوهای گنگ است ، پر از بوهایی است که از تعفن برمی خیزند.
بوشناسان عالم اندکند .
بو شناسانی هستند که در پس بوی غلیظ عطراگین ، تعفن را تشخیص می دهند.
اگر همه می توانستند بوها را شناسایی کنند ، جهان گندیده
نمی شد و تو می توانستی هر روز صبح ، زندگی را تنفس کنی .
این روزها صبح زود هم که برخیزی ، پنجره ها بوی خوش زندگی نمی دهند .
در عصر پرفریب مجاز ، دروغ از هر روزنی سرک می کشد و تو باید پنجره ها را به مجاز عطراگین کنی تا باور کنی که هنوز پنجره ی صبح ، زندگی را فراموش نکرده است .
هر روز صبح به زندگی سلام می کنم.
پنجره باشد یا نباشد
هوا عطراگین باشد یا نباشد
سلام بی دود باشد یا نباشد .
سلام خود را باور کن ، سلامی بدون دود ، بدون آتش ، بدون کینه .
سلام مرا باور کن .
بسیار نافذ و صریح و درعین حال لطیف و سرشار از احساس زندگی
سلامی با آرزوی سلامتی
* هر سطر این متن همچون شکوفه ای است که بر درخت دانسته های نویسنده پدیدار می گردد. *