شوشان - دکتر حسن دادخواه:
"چرا" از ادات پرسشی و برای اطلاع یافتن و جستجو پیرامون علت ها و زمینه های بوجود آمدن یک پدیده است.
"ارج" به معنای منزلت و ارزشمند بودن است. بنظر می آید که ارج و منزلت و ارزشمندی افراد و مشاغل و حرفه ها و جایگاه ها در سنجش با گذشته، رو به کاهش و نیستی گذاشته و بلکه به ضد ارزش تبدیل شده است.
در تبیین و تحدید و فاصله گذاری میان برهه گذشته و برهه حال و کنون، دست آویختن به پیش و پس از انقلاب اسلامی چندان درست و منطقی به نظر نمی آید.
گویی حرکت طبیعی زمان از گذشته تا به اکنون در مسیر کاستن از "ارجی" است که بطور سنتی نسبت به افراد و مشاغل و جایگاه ها روا می شده است. شاید هم روند این " بی ارج شدن" پدیده تاره و مبارکی برای جامعه امروز ما باشد!
در گذشته های نه چندان دور، در ایران، هنرمندان با یک ظاهر و باطن بر صفحه سیاه و سفید تلویزیون و سینما ظاهر می شدند.
بسیاری از آنان به "دهش و بخشش" نامدار بودند و تعدادی نیز پس از مرگشان پرده از خیردستی و مردمداری آنان برداشته می شد.افشاگری و آبروبری و تغییر ضد و نقیض از چهره ها واقعا بی معنا بود و از این رو، همه مردم آنان را از ته دل دوست داشتند.
در میان ورزشکاران، سخت کوشان و ساده زیستان و رادمردان، فراوان بود و خبری از کج دستی و پول دوستی و فداکردن حیثیت های ورزشی شنیده نمی شد.
آموزگاران و معلمان و استادان دانشگاه و مراکز علمی و آموزشی نزد همگان حتا شهروندان مدرسه ندیده، از ارج و احترام برخوردار بودند.
با همه تبلیغات منفی علیه سیاستمداران و نظامیان بلند پایه ولی از خوشنامی و ایراندوستی حتا عبادت و دینداری تعداد فراوانی از آنان، سخن ها فراوان بود.
امامان جماعت و پیش نمازها و روحانیان محلات و مساجد کوچک و نمور نزد آحاد مردم، حتا آنانی که پایشان به مسجد باز نشده بود، زاید الوصف بود.
بقالی ها و فروشندگان مغازه های سرکوچه، رازدار مردم بودند و این سخن شهره بود که برای تحقیق از اخلاق و رفتار همسر آینده، از بقال و فروشنده سر کوچه آن، جویا شوید.
پزشکان، حکیم خوانده می شدند و به دستگیری از بیماران دست تنگ و زیستی همسان با دیگران، مشهور بودند.
مطربان و نوازندگان، اهالی سکر و سرمستی، قماربازان و ذزدان نیز به مرام هایی چون احترام به زنان و ضعیفان و بزرگسالان پایبند بودند.
اما و اما با گذشت زمان و هر چه به حال و اکنون نزدیک تر شدیم،" ارج و منزلت" افراد و مشاغل و جایگاه ها، فرونشست و روز به روز ادامه دارد.
به تله انداختن یک کارمند زن و ربودن زینت آلات او آنهم از سوی چند نو جوان، تغییر چهره هنرمندی که مورد وثوق مردم بود، بی اخلاقی های ورزشی و زد و بندهای سرسام آور در دنیای سیاست ورزی، تک جمله های عجیب و غریب از سوی امامان جمعه و جماعت که حتا مو بر بدن مسجد ندیده ها سیخ می کند، همه و همه از پدیده های عصر بی "ارج" شدن در جامعه ایران است.
نمی دانم آیا باید دنبال مقصر گشت؟ یا همه مقصریم؟ یا مقصری وجود ندارد و این اقتضای امروزی است؟