رو آوردن به دخانیات و مواد مخدر ، همیشه از خوشی نبوده و در صورت فراگیر شدن و تبدیل به یک هنجار ، می تواند نشانه های یک بیماری روانی در افراد و اجتماع و افسردگی جمعی باشد.
شوشان - شاهپور زندی:
شادروان علی حاتمی ، همواره درونمایه ی نوشته ها و کارهایش را بر وطندوستی و بن مایه ای از روان شناسیِ شخصیت مردم ایران نهاده است؛ همانجا که بر واژگانی ناب از ادبیات و ادیبان پارسی در فیلمهایش تاکید دارد.
در بخشی از مجموعه ی «هَزار دستان» به بررسی روان شناسی سیاسی ایرانیان در اواخر قاجار و میانه ای از پهلوی با ترکیبی از خیالپردازی هنری از سینما و مهارت در واژه سازی ادیبانه پرداخته است ، آنجا که مفتش دارالحکومت در خیابانهای اطرافٍ محل جنایت از مردم موجود ، در باره چگونگی وچرایی قتل می پرسد و هریک از افرادی که مشغول مکیدن دود قلیان و چپوقی درازدسته و وافوری زینت شده هستند ، پاسخی گنگ و پرت می شنود ؛ درخود می رود وناامید از جماعتی که یا خمارند و یا گنگ اند و یا خواب زده اند ، نا امید می شود .
علی حاتمی با تصویر کشیدن ناهنجاری های پراکنده ی اجتماعی موجود در سیاست و اجتماع و فرهنگ و حاکمیت آن دوره از تاریخ ایران به خشم فروخورده ی ایرانیانی می پردازد که در قهوه خانه ها و شیره کش خانه ها و زیرگذرهای گذرگاه ها ، نیروی جسمی و روانی خود را ناخود آگاه ، مهار و یا مدیریت می کنند !
بهانه ی این نوشتار:
چند وقتی است در خیابان های اغلب شهرهای کشور که قدم بر داریم ، فروشگاههایی می بینیم با انباشته هایی از انواع توتون معطر و قلیانهای منقش به عهد قجر و سبیلهایی افراشته از نخوت و غرور و انواع ذغال و منقل در اندازه های مختلف که نمی دانم در کدام صنف و یا اتحادیه ی صنفی جا داده می شوند !
صنف نامتعارف و تازه ای که باید برای انتخاب نامش هم از فرهنگستان ادب پارسی مدد خواست.
بله ، مغازه های فروش قلیان و تنباکو و انواع ذغال در خیابان و تنوع ابزار موجود در آنها
که هر روز بر تنوع و تعدادشان اضافهمیشود.
چرا قلیانی که کم کم از فرهنگ ایران و ایرانی رفته بود دوباره و سر افرازانه برگشت ؟!
چرا قلیانی که در حال حذف از قهوه خانه بود اینگونه فرا گیر شده است ؟
چه شد که قلیان منقش به نقش های قجری در تزیینات خانه ها قرار گرفت ؟
پاسخ ساده است.
قلیان بخشی از آیینه تمام نمای روزگار ما ایرانیان است.
تعصب هم نداشته باشیم ، کافی ست کمی صبورانه به پیرامونمان نگاه کنیم .
این دستگاه دخانی که نماد وادادگی و شکست و نامیدی است ، می گوید تو راهی برای رفتن نداری و به نشستن دعوت می کند، با سرخی ذغال گداخته اش ، خشم تو از روزگار را نشانه می رود و نفس تو را رنگ کرده و به بلعیدن همه شکست ها و ناکامی ها در یک کام سنگین و پک های پیاپی و با فریادهای فروخورده تو همراه می شود .
این بُت بدترکیب ، به گریزگاه و پناهگاه میلیون ها جوان ایرانی تبدیل شده که منع شده اند از شادی، لبخند،از شور و نور و صدا و آنان که راه امید و آینده برایشان مسدود شده و عشق برایشان داستانی از اساطیر باستان و افسانه های داستان !
قلیان ، اگر بخشی از زندگی شود ، نمادی از روزگار سرخوردگی و افسردگی و ناامیدی هم می شود .
نتیجه ی مدیریتی ناخوش و خود خواهانه در پیدایش آنچه که می بینیم یا منصفانه بگوییم بخشی از آنچه که در حال تجربه هستیم .
نتیجه:
رو آوردن به دخانیات و مواد مخدر ، همیشه از خوشی نبوده و در صورت فراگیر شدن و تبدیل به یک هنجار ، می تواند نشانه های یک بیماری روانی در افراد و اجتماع و افسردگی جمعی باشد.