شوشان - محمد دورقی:
امروز هم -چون اکثر روزهای دیگر سال- از آفتاب و از نفس بریده شدیم.رنجورانه و مکدر، مژه های پُرپشت شده از خاک را، بر هم گذاشتیم و ملول اما بی نقد و موضع، در خیابان های تسخیر شده توسط غبار راه افتادیم.
با ترس و تحفظ و سکوت مان، *فعالانه،در فرایند انفعال شرکت کردیم* و کمک کردیم تا شاخص انفعال جهانی در این نقطه از خاکستانِ تک افتاده،به طرز محسوسی ارتقا پیدا کند.بی همت و بی هدف، چون خروس های مفرغی بادنماها، صبورانه، در رود ریزگردها، غسل ارتماسی کردیم و جراحت های دیرپا و ناسورمان را به نماز ایستادیم.
صبوری انفعالی، نه صبوری ایمانی. اینجا تاریخ مان نه شمسی و نه قمری و نه میلادی ست. اینجا مبنای تاریخ،ظهور غبار است و به تقویم خاک امسال مصادف با شانزدهمین سال خاکی ست.گاهشمار ریزگردی.
امروز، یکبار دیگر از سر خضوع نه، بلکه از سر انفعال در پیشگاه پریشانی بی پایان مان یک تیمم تمام داشتیم و آماده شدیم تا در برابر تباهی تاریخی مان سجده کنیم.
گنجیم انگار که خداوند می خواهد با پوشش خاک ما را برای بهره مندی آیندگان مدفون کند.
کاش اما آیندگان هرگز ما را نکاوند و جستجو نکنند تا سده های آتی را با انفعال و بی موضعی ما نیالایند.چرا که ما ناکارآمدترین عناصر دوره ی خود بودیم.
منفعلان چهارفصل که هنر اعلای مان پچ پچ کردن مشکلات در محافل خصوصی ست و موسیقی فریاد هرگز در حنجره هایمان زاده نشد. همه ما انسانها از خاک آفریده شده ایم و لاجرم طبق سنت لایتغیر الهی، باید روزی،دور یا نزدیک به خاک برگردیم و جسم فانی ما بالاخره روزی تیتر اول روزنامه های خاک خواهد شد.
اما ما خوزستانی ها که تقریبا در اکثر امور پیشقدم هستیم در تحقق این سنت الهی، یعنی از خاک برخاستن و به خاک پیوستن هم از بقیه مردم جهان جلوتر هستیم. زیرا روزانه، در موقعیت ها و حالات مختلف دفن می شویم.
خاک که بر می خیزد، ما مردم بی رویا و بی آرمان ، تلقین نشده و بی غسل و بی کفن در زیر لایه های غلیظی از خاک مدفون می شویم. در ایستگاه اتوبوس، در مزرعه، در صف نان، در راه مدرسه و دانشگاه ، در بازار ، در کوچه و خیابان. در همه جا. انجمن بزرگ خاک زده های بی زبان، با قبرهای سیار در خیابان ها راه می افتند و موضع بزرگ و واکنش عمده آنها غرولندی ست که در نهانشان می گذرد و در شجاعانه ترین حالت فقط راه به لب ها یشان می برد و به شکواییه ای خفیف و بی اثر بدل می گردد.
ریزگردهای گاه و بی گاه،فرهنگ مرده گی و *گفتمان نگفتن* را در ما تقویت کرده است. کاش مسئولین به جای انتقال آب راه میانبری برای سلب حیات ما پیدا می کردند تا ذره ذره در زیر خاک دفن نشویم و همچون اقوام مغضوب تاریخ،چون عاد و ثمود ، انقراض ما به طرفه العینی انجام شود و وقت با ارزش مسئولین گرفته نشود. باد و خاک، اقامه بسته اند بر تابوت سیار ما و زندگی با سوز به سمت نیستی تشییع مان می کند. به قول مرحوم شاملو: هرگز کسی چنین فجیع به کشتن خویش برنخاست که ما به زندگی نشسته ایم.