شوشان - لهراسب زنگنه :
امید حلالی ،شاعر و دوست نازنین روزنامه نگاری شریف ،و وارسته مردم مدار و سفره گستر او شاعری دلبسته ی نوستالژی های دورودرازی ست، از معابد وقصرها و مکانها ،که نماد تاریخ اند،
رنگ امیزی شعرش پیرنگی از کلام فاخر و امکنه باستانی که تصویری ارکاییک رابه مخاطب خویش القا، می کند :
ازافسون شکرشکنان پارس
تا بازگشت رمه از چرای باران و ابرتاحقیقت ومجازرارونمایی کند.
او گذشته ی فرهنگی را بازافرینی می کندوبه قفا می نگرداما نه
عقب گردو واپس گرای تاریخی بلکه این به قفا نگریستن وجهه ای فرهنگی و نوستالژیک دارد.
نگریستن به قفا از گونه ی هولدرلین به فلسفه و شعر یونان
باستان و در شعر منوچهر اتشی از تبار میرمهنا وعبدوی جط :
در جزر این خلیج
هماره نوک دکلی طلوع خواهد کرد
یاد اور روزهایی که
کشتی ها براین کناره پهلو می گرفتند
در هلهله ی مرغان دریایی و
عرقریزان باربران
شاعری که در زندگی خویش و
بواقع جنگ را از نزدیک لمس کرد
او که برادرش در دفاع ۸ ساله به شهادت رسیدواثاران اتفاق در
روح شعرش هم نمود داشت
شاعری که کودکانه درخیال خویش جنگ را ترسیم می کرد :
که کودکان ، دردبستان های
بی نام می کشیدند
ان هنگام که پشت نیمکت ها
تکه تکه شدند
وخونشان زیباترین رنگ بوم بندر شد
اینگونه می خواستند نقاشان جنگ
حلالی شاعری ست با عاطفه ای گداخته که درهرشعرش قالب و
محتوی خاص ان شعر را کشف می کند،شگردی روشمندکه به کاراو می اید،اما حقیقت اینست که کار روزنامه نگاری تا حدودی بر زبان وبیان شعری او تاثیر گذاشته، و از فضاهای ادبی پیشین جدا کرده است .
حلالی شاعر با درک مفهوم بی هویتی و هویت تکه پاره شده ی مردمان در این عصر، شاید بانقب زدن به تاریخ و اسطوره ها به شکلی در شعر خود ، به کشف و شهود هویت در تعریف پسامدرن
دست یابد که از دست رفته است و شاعر در جستجوی ان است :
تخته سنگ ها به دوش
و
برگرده هاشان تازیانه ی رود
گواهمان اما
همین کلاه فرنگی استوار
بر کرانه ی تاریخ،،،،،،