شوشان - دکتر فاضل خمیسی :
دیروزِ حسب تصادف با یکی از جوانان شهرمان که متاسفانه به اعتیاد مبتلا بود، گفتگوی نسبتاً مطولی داشتم، هر چند اینگونه افراد تمایل چندانی برای حرف زدن در باره ی «خودشان» را ندارند ، اما ایجاد یک فضای صمیمی باعث برخی ناگفته ها شد.
متاهل و دارای دو فرزند دوقلو
( پسر و دختر) ۶ ساله بود ، دلایل اعتیادش مشابه همه ی معتادان دیگر بود :
«عدم آشنایی با مهارت زندگی کردن».
از بیچارگی و اینکه از ساعت ۳ ظهر تا ۱ شب در نخلستان کوی ... با سایر معتادین پای بساط و نئشه گی می نشینند، میگفت ، حس کردم از آفتاب و سوء تغذیه و سوء مواد مخدر ، تا چند ساعتی بیشتر زنده نمیماند! و اگر الان در انبوه دود سیگار مشغول حرف زدن است موقتی و این جوان در حال جان کندن است، شاید هم مُرده ای است که از خاطراتش میگوید !
لابه لای حرفهایش اشاره به این داشت که به دستور! و بدون اخذ هیچ پولی و صرفاً بخاطر تهییج شدن از سوی بزرگ فامیل و قبیله برای تهدید «کسی» دم منزلشان را به آتش کشیده و بدلیل وجود دوربین مداربسته گرفتار دادگاه و زندان شده بود و بقیه ی ماجرا...
در واقع افرادی که خویش را مطرود و جدا از اجتماع میدانند بعنوان ابزار انتقام گیری یا حتی باج خواهی مورد سوءاستفاده قرار داده میشوند ، حالا این بهره بردار ممکن است ، پیمانکار، شیخ ، خان و یا متصل به یک فکرجمعی با اهداف خاصی باشد.
اولین اقدام برای تبدیل انسانها به یک «برده ی خوب» زدودن عزت نفس و
اراده ی فردی از آنهاست، در اعتیاد این «زدودن» به راحتی ایجاد میشود و با یک نگاه اجمالی شاهد آن هستیم که بیشترِ تهدیدکنندگان در این گروه انسانی قرار دارند..
امروز و در قرن جمیز وب (سفینه ای که برای کشف چگونگی خلقت چند وقت پیش به فضا پرتاب شد) و در دوره ای که پول خرید یک شبکه ی اجتماعی(توییتر) بدلیل اهمیت خبررسانی و ارتباطات انسانی دهها میلیارد دلار برآورد میشود، لازم است ساختارهای روابط انسانی نیز تعریفی روزآمد به خود بگیرند، امروزه دیگر ساختارهای سنتی قبیله گی هر چند در حال مقاومت ، اما کارکردشان جز درماندگی گروهی و ایستایی و بهره کشی انسانی! در زمان فعلی نه تنها دستاوردی ندارند بلکه موجب منفعت طلبی های شخصی نیز شده اند.
از خیلی سالها پیش و با درک پیشرفت فکری و ایجاد مفهوم کشور و شهروندی ، حوزه ی روشنفکری و حزبی که مبتنی بر دو اصل : «آگاهی و شجاعت» است ، بعنوان کانونهای میانجی ، میان جامعه و حکومت نقش کلیدی در متعادل سازی و
سالم سازی مدیریتی را بعهده گرفتند.
نادیده انگاری حوزه ی نخبگان فکری و استهزاء دانش و سرآمد کردن نمادهای جامعه ی سنت گرا که اقناع و پیرو نمودن آنها آسان و سهل الوصولتر است هر چند در کوتاه مدت ممکن است مُسکنی برای دردهای مزمن اجتماعی باشد اما یقیناً پیشرفت بیماری را بیشتر و درمان را
سخت تر مینماید.
هر چند این بحث بسیار عمیق تر از چند سطری است که بیان آمد اما باید دانست بستر پیشرفت و ترقی هر جامعه ای روشنفکران و نخبگان فکری آن بوده اند و جایگزینی این حوزه ی ترقی خواه با بخش سنتی این حس را القاء میکند که افکار و نظرات روزآمد و ناشی از تعمق و مطالعه و پژوهش خریداری ندارد ، در نتیجه فتیله ی اظهار نظر پایین آمده و کم کم خاموش میشود ...