شوشان - دکتر فاضل خمیسی :
خودروی ون ِنیروی انتظامی روبروی یکی از مراکز خرید به اصطلاح لاکچری شهر متوقف و چند پلیسِ زن و مرد به افرادی که از درب مجتمع خارج میشدند ، خیره
مانده اند!
به غیر از البسه و زیورآلات فروشی و فست فودی که زورمان به قیمت و خرید آنها نمیرسید خوشبختانه ، یک کتابفروشی و نوشت افزاری نسبتاً وسیعی در طبقه ی همکف این مرکزخرید پیش بینی شده ، که بعضی وقتها مراجعه ای به آن داشته و گاهی با خرید کتابی از همان راهی که آمده بودم برمیگردم .
در یکی از این برگشتن ها بود که شاهد این ماجرای پُرتکرار اجتماعی شدم:
دختر و پسری دقیقا دست در دست هم در حال خارج شدن از مجتمع خریدمذکور بودند! موهای دختر کاملا بیرون و شالش را دور گردنش انداخته بود. یکی از ماموران انتظامی صدایشان کرد!...
فرصت مرتب کردن شال از دختر سلب شد، گفتگوها و تذکرها از سوی ماموران زن و مرد به سمت پسر و دختر آغاز شد!
حتماً از باب نصیحت بود، زیر با فاصله ی کمی که ایستاده بودم ، می دیدم دختر همزمان با «چشم ، چشم» گفتن مشغول مرتب کردن شال بر روی موهایش بود و از آن طرف پسر هم هی میگفت :
«چشم ، حتماً!» ...
بحمدالله بخیر گذشت و پلیس آنها را بعد از تذکر آزاد کرد ..
نمیدانم از روی کنجکاوی یا اینکه ماشین پارک شده ام در مسیری بود که دختر و پسرماجرا، در آن حوالی قرار داشتند و من مجددا همانها را دوباره دیدم ! اما اینبار آنها نه دست در دست هم بلکه سرِدختر بدون هیچ پوشش یا شالی روی دوش پسر بود، و بی خیال از اطرافیان قدم برمیداشتند مثل اینکه ترس از نیروی انتظامی و ماشینِ امنیت اخلاقی آنها را بهم نزدیکتر ساخته بود، انگار نه انگار چند دقیقه پیش این «سر بردوش گذاشتها» همانهایی نبودند که چشم ، چشم میگفتند و نصحیت خواهر و برادران نیروی انتظامی را با جان و دل پذیرفته بودند!
غرض از بیان این مشاهده ی عینی و تجربیات نهادینه شده و این فراز و نشیب های کنترل اجتماعی اینست که بیان گردد ، راه خطا رفته را دوباره رفتن خطاست .
ای کاش همانطور که سالها بعد از اینهمه فجایع زیستی متوجه شدیم برای پروژه های صنعتی باید پیوست «زیست محیطی» تعریف کنیم، برای طرحهایی که جنبه ی امنیت اجتماعی دارند نیز پیوست هایی از جنس فرهنگی، جامعه شناختی و روانشناختی در نظر میگرفتیم و در این راه از اساتیدی بهره میگرفتیم که نظرات خویش را بدون ملاحظه کاری بیان میداشتند و نسخه های اجتماعی را براساس عصاره ی افکار اندیشمندان این حوزه به تعریف درمیآوردیم.
شایسته نیست ، بدون پژوهش علمی دست به قضاوت اجتماعی زد ! اما چه بسا اگر ما به جای برخوردهای سخت و متعصبانه ، اقدام به یک
مطالعه ی جامعه شناخت و دارای رویکردی عالمانه در خصوص تقویت باورمندی مؤمنانه جوانان میزدیم و در یک جامعه ی همگن از نظر اعتقادی و دینی اینقدر خط کشی اخلاقی و سیاسی نمیکردیم، حالا اینگونه نبود که مجبور باشیم برای گذاشتن «شالی» نیروی انتطامی را به میدان میآوردیم.
عدم رعایت پوشش و حجاب مسلمانی نباید تعبیر و تفسیر به یک رفتار اعتراضی گردد ، همان انتظاری که مخالفین نظام از آن داشته و متاسفانه عده ای با ساده انگاری در صدد دمیدن به آن هستند.
برای ترویج حجاب نه از شعار کاری ساخته است نه اینکه «اجبار»میتواند اثری پایدار داشته باشد ، برای این کار تقویت باورها و اعتقادات مردم براساس واقعیت های زمانه و با روشهای نوین و با بهره گیری از مطالعات تطبیقی و اساتید مجرب دانشگاهی و حوزوی و با ویژگیهای هویتی و بومی و با تاکید بر حوزه ی
«شخصیت فردی» میتواند این انتظار اجتماعی را به بهترین نحو تامین کند.
وقتی کارمندی بخاطر ترس از تنزیل رتبه یا به طمع منصب سعی میکند بالاترین ظواهر پوشش را رعایت و بعد از وقت اداری خود را از هر قید و بندی رها میبیند و پوشش غیراداریش زمین تا آسمان متفاوت است !! این دوگانه بودن حتی باعث تعجب فرزندان و ارباب رجوعی میشود که او را تصادفاً در بازار یا جایی غیر اداره مبیبند ، آیا این جامعه را با این دوگانه ها میتوان جامعه ای سالم و قابل اعتماد تعریف کرد!
تا دیر نشده و دوگانه های رفتاری براین جامعه مستولی نشده لازم است در خصوص تمامی نسخه های اجتماعی دست به یک بازنگری عقلانی و واقع بینانه زد ! پدیده های اجتماعی از معادلات ریاضی پیچیده تر و دارای راه حلهای متفاوتترند ، شعارگرایی و احساسی برخورد کردن با اینگونه پدیده ها، نه تنها کمکی به حل مسأله نمیکنند بلکه بر پیچیدگی آنها می افزایند ...