در این گیرودار اما به تدریج کارشناسان حرفهای اداری، فنی و صنعتی این محیط، طبقه متوسطی به وجود میآورند که فرهنگ صنفی خاص خود را برای نخستین بار در تاریخ ایران و خاورمیانه به نمایش میگذارند
شوشان - دکتر عباس امام :
جامعترین پژوهش دکتر احسانی تاکنون کتابی است با این ویژگیهای کتابشناختی: محیط مصنوع و شکلگیری طبقه کارگر صنعتی (تاریخ اجتماعی کار در صنعت نفت ایران ۱۲۸۷-۱۳۲۰)، ترجمه مارال لطیفی، تهران، انتشارات شیرازه، ۱۳۹۸. کتاب دربرگیرنده هفت فصل و فهرست منابع انگلیسی و فارسی (در ۲۹ صفحه) میباشد که در ۶۴۲ صفحه تنظیم شده است. «محیط مصنوع و ...» در واقع رساله/پایاننامه تحصیلات دوره دکتری احسانی در آکادمی سلطنتی هنرها و علوم هلند (KNAW) بوده که زیر نظر دکتر تورج اتابکی به عنوان استاد راهنما انجام گرفته است.
آشنایان با پروژههای تحقیقاتی دکتر اتابکی میدانند که وی در ۳۰ سال گذشته عمده وقت خود را صرف انجام پژوهشهایی در زمینه نسبتا جدیدی از تحقیقات، موسوم به «تاریخ اجتماعی» کرده است و در آن چارچوب هم خود آثار ارزشمندی به حوزههای تحقیقات دانشگاهی ارایه کرده و هم با راهنمایی و مشاوره پایاننامههای دانشجویان ایرانی و انیرانی کارشناسی ارشد و دکتری آثار ارزندهای پدید آورده است. در این رویکرد تحقیقاتی، هدف عبارت است از مطالعه تجارب زیسته طبقات و اقشار گوناگون اجتماعی در گذشته و عدم بسنده کردن به مطالعه باورها و عملکرد بازیگران نخبه، احزاب و دولتها.
در نتیجه، هدف اصلی این تحقیق آن بوده تا اقدام به تاریخنگاری اجتماعی نیروی کار در صنعت نفت ایران کند آن هم از آغاز شکلگیری تدریجی صنعت نفت ایران از حدود سال ۱۲۸۷ هجری شمسی (کشف نفت در مسجدسلیمان) تا سال ۱۳۲۰ (آغاز جنگ جهانی دوم). نقطه کانونی جغرافیای مد نظر این تحقیق، شهر آبادان به عنوان محل استقرار نخستین و بزرگترین پالایشگاه خاورمیانه بوده است و طبقات و اقشار مد نظر پژوهشگر «سیل کارگران صنعت نفت، مهندسان و مدیران شرکتها، زوجها، خانوادههای گسترده، زمینداران محلی، دیوانسالاران، فعالان سیاسی، قاچاقچیان، روسپیان، گدایان، کشاورزان بومی، بازرگانان، پلیسها، مهاجران و غیره» (احسانی،۱۳۹۸:۱۶).
تقریبا ۱۰۰ صفحه نخست کتاب به تشریح تفصیلی پایههای نظری و رویکرد برگزیده مولف در واکاوی مساله مورد نظرخود اختصاص یافته است با ارجاعات بسیار زیاد به منابع عمدتا دانشگاهی ذیربط غربی. به ویژه دراین زمینه باید از مفهوم «عادتواره نفتی» یاد کرد که برگرفته از مفهوم ابداعی فیلسوف فرانسوی پییر بوردیو است با عنوان شناخته شده و عام «عادتواره» (habitus) (صص. ۳۱-۳۳). بخش دوم کتاب آغازگر روایت ویژه نویسنده از «ژیوپولتیک تاریخی نفت در خوزستان» است.
در همین دوره اواخر قرن نوزدهم میلادی است که خوزستان محروم و گرفتار در چنگال عقبماندگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مورد توجه بازیگران غربی نفتجو قرار میگیرد و با همکاری دربار قاجار و نخبگان سیاسی آن و در همکاری با نخبگان سیاسی ـ قومی چندگانه ذینفوذ در خوزستان ولوله و زلزلهای در خوزستان برپا میشود. بخش سوم «محیط مصنوع» روایت شکلگیری پایههای آغازین شکلگیری این محیط مصنوع صنعتی در درخزینه، مسجدسلیمان، آبادان، اهواز، تلمبهخانههای ویس و ملاثانی، کوتعبدالله، دارخوین و مسیر بین راه چاه نمره یک مسجدسلیمان (و چاههای بعدی) تا ساخت پالایشگاه عظیم آبادان و صادرات نفت خام از اسکله آبادان است. شرکت نفت ایران و انگلیس (APOC) حرف نخست را میزند. اما در عین حال فضا فضای تعامل و درگیری نمایندگان ایرانی و انگلیسی منافع نیز کاملا هویداست: رضاشاه، خوانین بختیاری، شیخ خزعل، سفارت انگلیس در تهران، کنسولگری انگلیس در اهواز، روسای شرکت در خوزستان و انگلیس. همزمان، آبادان شاهد مهاجرت گسترده شهروندانی از سرتاسر ایران و نیز از شبه قاره هند و بریتانیا است. در عرض دو دهه قصبه (روستا)ی ماهیگیری عبادان به شهری با ۶۰ هزار جمعیت تبدیل میشود (ص. ۲۲۰). مسجدسلیمان نیز سرنوشتی این گونه دارد.
در بخش چهارم، احسانی وارد جزییات شکلگیری ارکان گوناگون شهر نوبنیاد آبادان صنعتی در آغاز دهه ۱۳۰۰ به بعد میشود و چالشهایی که مردم، شرکت و دولت با آن دستوپنجه نرم میکنند از جمله دردسرهای شکلگیری بازار شهر، مسایل بهداشت عمومی کارگران و مردم شهر، آموزش و پرورش اولیه آبادان، طراحی و شهرسازی نوین در کنار حلبی آبادها، شکلگیری گروههای سیاسی و اعطای آزادی یا محدودیتهای ایجاد شده.
در این گیرودار اما به تدریج کارشناسان حرفهای اداری، فنی و صنعتی این محیط، طبقه متوسطی به وجود میآورند که فرهنگ صنفی خاص خود را برای نخستین بار در تاریخ ایران و خاورمیانه به نمایش میگذارند. لابهلای این توضیحات و روایات چندگانه، مولف پیاپی آمارهایی دقیق و شگفتانگیز از منابع رسمی شرکت نفت ایران و انگلیس (APOC) در اختیار خواننده قرار میدهد؛ آمارهایی که با این دقت در منابع ایرانی یافت نمیشوند. بخش پنجم «محیط مصنوع»، روایتگر اوضاع عمومی طبقه کارگر صنعتی آبادان در بعداز جنگ جهانی اول و سالهای دهههای ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۰ میباشد. شرکت در حال افزایش تولید نفت و شهر همچنان در حال افزایش جمعیت؛ «آش شلهقلمکاری از عربهای بومی، بازرگانان خردهپا، کارگران عادی، صنعتگران و مغازهداران بوشهری، اصفهانی، شوشتری، بهبهانی، رامهرمزی و شیرازی،کارگران دستمزدی صنعت نفت که از هند، آذربایجان و بختیاری آمده بودند (صص. ۳۴۹-۳۵۰). کارگران ایرانی از ۱۳۶۲ نفر سال ۱۹۱۰، در سال ۱۹۵۰ به ۷۲۶۸۱ نفر رسیدند؛ هندیها در همان زمان از ۱۵۸ نفر به ۱۷۴۴؛ اروپاییها از ۴۰ نفر به ۲۷۲۵ و سایرین از ۱۴۶ نفر به ۳۴ نفر کاهش یافتند (جدول ۵: ص. ۳۵۵). شهر پررونق، اما پرمشکل نیز شده بود، از جمله مشکل تقابل تدریجی کارکنان ایرانی، با هندیها و اروپاییها، گسترش جرم و جنایت، اعتیاد، گرما، فقر و تلاشهای شرکت و دولت برای فروکاستن از این دردسرها. در عین حال، شهر شاهد رشدمدارای اجتماعی و بهبود شریط مادی نیز هست؛ گسترش بیمارستانها و درمانگاهها، افزایش شمار سینماها و باشگاهها، گسترش روند آموزش کارکنان ایرانی که در اوایل چندان به آموزشهای فنی ـ تخصصی آنها توجه نمیشد. در مسجدسلیمان، اهواز، ماهشهر و هفتگل نیز همین روند جاری بود. درگیریهای سیاسی و حقوقی میان شرکت و دولت رضاشاه نیز کم نبود. در یک مورد، احسانی از درگیری و بحث و جدال لفظی میان نخست وزیر محمدعلی فروغی با رییس کل مناطق نفت خیز به نام کدمن (Cadman) نام میبرد که فروغی به کدمن اعتراض میکند «ایرانیها از منابع ملی نفت خود سود کافی نمیبرند و شرکت در مناطق عملیاتی خود توجه لازم را به رفاه عمومی مردم مبذول نمیدارد. پاسخ کدمن آن بود که شرکت غارتگر نیست و امر ایرانی شدن را بسیار جدی گرفته است. کدمن همچنین گفت دارسی با سرمایهگذاری خود ریسک کرده است و موفقیت فعلی شرکت، پاداش آن اقدام کارآفرینانه و کار سخت است. اکنون ۸۰ درصد کارکنان ایرانی هستند و در آینده به محض اینکه برنامههای آموزشی به ثمر برسند این نسبت افزایش خواهد یافت» (ص. ۴۳۳). نوع برخوردها و روایتها نشان میدهد که رابطه از نوع برده و ارباب نبوده است.
بخش ششم کتاب «محیط مصنوع» روایتگر تداوم همان پویایی چندسال گذشته در تمامی ارکان آبادان است؛ پویایی خاصی که در جایجای شهر به چشم میخورد. این دوره (۱۹۲۷- ۱۹۲۴) نماد «تثیبت» شهریت مدرن آبادان است. به عنوان مثال، «شرکت با هزینه کردن سالانه ۴۰۰۰۰ پوند برای خدمات بهداشتی شهر، از بودجه بهداشتی کل ایران بسیار فراتر رفته است» (ص.۴۴۵) و جالب است که به نوشته احسانی «این ادعای شرکت نفت، به هیچ وجه اغراقآمیز نبود» (ص. ۴۴۵). در یک مورد، «شرکت موشگیرهای حرفهای از هند آورده بود و موفق شده بود از اوریل تا ژوییه ۱۹۲۴، تعداد ۱۲۰۰۰ موش را امحا کند» (ص. ۲۶۹). سیاست مالکیت اراضی شهر، اما همچنان با دستاندازهایی روبهرو بود؛ راهاندازی هر سازه جدید شهری با معارضین گوناگونی روبهرو بود؛ سیستم دفع فاضلاب، بیماریهای واگیردار، حلبیآبادهای پراکنده در محیط، اخراجهای گسترده گهگاهی، اعتصابات کارگری حاصله، درگیریهای گهگاهی عشایر و اقشار متجددتر شهر نیز بر وخامتهای موردی اوضاع میافزود. از شگفتیهای این محیط مصنوع متناقض دربرگیرنده غنی و فقیر، پیدایش پدیده جدیدی در منازل شرکتی کارکنان و مدیران ارشد به نام «مستخدمان خانگی» است، به گونهای که «در سالهای آخر فعالیت شرکت نفت ایران و انگلیس (پیش از ملی کردن صنعت نفت) در مناطق شرکتی بریم و بوارده، بیش از ۲ هزار خدمتکار (عمدتا هندی) برای اروپاییها کار میکردند» (ص. ۵۲۵). این نهاد، به گونهای بود که اصولا در معماری منازل شرکتی در آبادان، سازه جدیدی به نام «اتاق مستخدم« (Boy room) سر برآورد. در هر حال، «این عاملان اجتماعی، یعنی شرکت نفت ایران و انگلیس، دولت ایران و مردم محلی آبادان، در روند این روابط پیچیده که در بافت شهری آبادان شکل میگرفت، کوشیدند تا این شهر را به گونهای شکل دهند که منافع خودشان را تامین کنند و در عوض شهر هم آنان را شکل داد و متحول کرد.» (ص. ۵۴۸).
در بخش هفتم کتاب که آخرین بخش کتاب است، احسانی از کمبود منابع ذیربط محلی مینالد و آنچه را نیز که منتشر شده عمدتا «تاریخ قومی» (ص. ۵۵۱) مینامد و نه آثاری در رده «تاریخ اجتماعی» به مفهوم دقیق اصطلاح مورد نظر این کتاب. مولف، سرگذشت این دوره از زیست آبادان را نمودار «امواج متوالی صنعتی شدن و مبارزات کارگری، تثبیت هویت مدرن شهری» و از سوی دیگر، «مدرنسازی نهاد خانوار» و «تحول عمیق در فضای عمومی» شهر توصیف میکند. این بخش که جمعبندی تمام مطالب کتاب در حجم حدود ۶۰ صفحه میباشد، با این عبارات مولف به پایان میرسد که «دو شهر سکونتگاههای متفاوت و متعارض درون آبادان آن دوره ۳۰- ۴۰ ساله نخست با تضاد چشمگیری مقابل یکدیگر ایستاده بودند: شهر رسمی ثروتمند،راحت، منظم و آرام بود. قدرتهای انضباطی تفکیک، تمایز، رتبهبندی و نظارتی این بخش را شکل داده بودند و آن را شدیدا تحت کنترل خود داشتند. شهر خودانگیخته و غیررسمی، بیقدرت و فقیر بود اما حیات عمومی نسبتا رهایی به متعارفترین معنای کلمه داشت. این بخش شهر، گشوده، همبسته، عمومی و در عین حال کاملا ناآرام و هرج و مرج زده بود»(ص. ۶۱۰).
در هرحال، همه علاقهمندان به تاریخ صنعت نفت ایران، تاریخ اجتماعی کارگران صنعت نفت خوزستان، تاریخ عمومی خوزستان، آبادان و دیگر مناطق نفتخیز خوزستان را به مطالعه این اثر ارزشمند عمیق و گسترده دعوت میکنم.
در پایان، یادآوری دو ـ سه نکته انتقادی را نیز بیمناسبت نمیدانم. نخست اینکه عباراتپردازیهای ترجمه قدری کهنه است و غیرروزآمد. تاریخهای ذکر شده در سرتاسر کتاب به میلادی است و کاش با توجه به ذهنیت مخاطب ایرانی تاریخها به ایرانی شمسی برگردانده میشد تا خواننده راحتتر بتواند با زمان وقوع رویدادها ارتباط برقرار کند. در مواردی نیز احسانی در رد دیدگاههای دیگر تحلیلگران تاریخ آبادان در استدلالهای خود موفق نیست و دچار ضدونقیض گویی میشود. به عنوان مثال، از جمشید بهنام (جمعیتشناس شناخته شده ایرانی) انتقاد میکند که چرا شهر آبادان را «بیارتباط با گذشته» (ص. ۲۲۰) خوانده است و ادعای بهنام را «تقویت مدام افسانه سرزمین بیمردم و مردم بیتاریخ» (ص. ۲۲۱) توصیف میکند اما علیرغم تکرار این گزاره خود در چندجای کتاب شواهد و دلایلی ارایه نمیدهد که نشان دهد آبادان قبل از کشف نفت هویت پرباری داشته است به ویژه در مقایسه با تحولات عظیم و سریع حاصل از پیدایش و گسترش صنعت نفت در این جزیره پرت و کمتر شناخته شده که با همین صنعت نفت به لحاظ تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در عرض ۲۰-۳۰ سال به شهری با شناختهشدگی ملی و بینالمللی و با میراثی پایدار دست یافت. یا درموردی دیگر که ادعا میکند «تحلیل تاریخیای که صرفا به آرشیو شرکت نفت یا وزارت خارجه بریتانیا تکیه میکند، تمایل به تولید روایتی دارد که در آن شرکت نفت ایران و انگلیس عملا تنها عامل مدرنیزاسیون تحولآفرین به شمار میرود» (ص. ۲۲۷)، اما در رد این گزاره (که ظاهرا به شکل غیرمستندی نقل شده است) نیز درمیماند. این ادعای احسانی در شرایطی است که یکی از وجوه اعتبار بخشنده به کتاب شخص وی، بهرهگیری بهجا از تاریخ مستند بس ارزشمند و بینظیر سهجلدی شرکت BP به قلم فریر (Ronald Ferrier) و بمبرگ( James Bamberg) و آرشیو شرکت BP بوده است؛ منابعی که متاسفانه ما در ایران از همتاهای استنادی آنها کمتر نمونهای در دسترس داریم.
در مورد طبقه متوسط متشکل از کاشناسان حرفه ای ، فنی و اداری با فرهنگ خاص خود که در این گونه موارد قدعلم میکنند،آیا هنوز هم این روند ادامه دارد یا مختص زمانی خاص است . چون دیده ام در تاسیسات صنعتی این گروه با قدرت وجود دارند و حتی در بیشتر موارد دستورات از بالا به پائین را نمیپذیرند و برعکس مدیریت را تحت دستورات خود در میاورند.