شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۹۲۸۵
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۲۲:۲۶
شوشان - دکتر غلامرضا جعفری :
روز جمعه ای است و آمده ام به درمانگاهی در زیتون، نامش را نمی آورم که همگی دانند چرا!
آمده‌ام به درمانگاه و به اعتماد همراهی بیمه‌ای و در حضور شمشیر فولادین بیمه تکمیلی سراغ دکتر را گرفتم، با دادن کد ملی دخترکم که تب و لرز داشت و ضعف؛ نوبت دیدن دکتر سهم‌‌مان شد.
رفتیم و دکتری دیدیم که چارسوی اطرافش را پرده‌ای پلاستیکی از فضای اطراف جدا کرده بود، زرهی تا نفس استریل دکتر با شمشیر ویروس و میکروبی خالص آلوده نشود! درست عین سوپرمارکت محله‌مان.
بیمار بر روی صندلی نشست و پاسخ پرسشهای دکتر را داد. پرسشهایی که حتی من پدر پاسخی سرراست نداشتم! و خاتون طبیب می‌خواست از میان قطار کلمات دخترم ویروسی را صید کند و ... پرسیدم خانم دکتر محترم این دستگاههای روی میزتان کاربردی هم دارند؟ و دخترم که سیزده و اندی ساله است چگونه می‌تواند راهنمای شما در کشف بیماری باشد؟ البته پاسخ پزشک به رسم همه اهل بازار این مملکت- از هر جنسی ولو جنسی به نام سلامت- پاسخی سربالا بود که یعنی من می‌فهمم و در قد و اندازه شما نیست و لابد من که متخصمم می‌دانم دیگر! در پایان اما خاتون طبیب به ناچار آمد و به بیمار نزدیک شد و نگاهی به گلو انداخت و ... 

در این میان چند نکته را به خوبی فهمیدم:
در این درمانگاه و در بخش تزریقاتش تختها بدون روانداز یکبار مصرف بودند و متولیان درمانگاه باز هم در برابر پرسشم پاسخی به جز "نداریم" نداشتند و اینکه مالک درمانگاه را، فلان دکتر را گفته‌ایم و ایشان گویا فرموده‌اند که بیمار خودش بیاورد! و بیمار باید بیماریش را بیاورد، دفترچه بیاورد، کارت بانکی‌ بیاورد و در آخر بفهمد که روانداز تخت‌های تزریق را باید به همراه می‌آورد! چرا که به صرفه و صلاح مالک درمانگاه نیست تخت‌های تزریقش را از تل انبار ویروس‌های قاتل تهی کند، خاصه وقتی بهترین شریک ماجرا از اتفاق همین ویروس‌ها باشند؛ و چه رفیقی و شریکی از ویروس بهتر که مشتری را خودش صید کند و تیراژش را افزایش دهد!

در همین حین دختر تب زده‌ام گفت بابا تشنه‌ام و من به رسم معمول سراغ آبسردکنی گرفتم و چه بگویم که حتی آب هم برای تشنه‌ها نبود و در آخر خانمی که مسئول نوبت دادن و تنظیم صف بود به سرایدار گفت لیوان آبی بدهد و رفتم به دنبال ساقی! و ساقی یک عدد لیوان پلاستیکی را از کجایی درآورد و از همان آبدارخانه و از شیر تصفیه پر کرد و من از حیرت منگ! که مگر می‌شود در دمای امروز اهواز به بیماری تب زده آبی دهی که! و باز هم گویا به صرفه و صلاح اهل درمانگاه نبود تشنه‌ای خاصه بیمار را خنکای آبی دادن! 

 و در جریان تزریق نسخه طبیب دریافتم که این دفترچه زپرتی به اصطلاح تامیناتی همراهم حتی شامل تزریقات نمی‌شود و بیمار فلک‌زده باید کل هزینه را از جیب بپردازد‌!

و دریافتم سهم پرداختی بیمه از بابت هزینه ویزیت شوخی زشتی است و دریافتم در موضوع دارو قصه باز هم تلخ تر است و دریافتم وای به حال کسی که دچار مرضی جدی شود که آن‌وقت به یقین خانه خراب خواهد شد و حتی بهتر است که شماره حساب وزارت جلیله را بگیرد و کل مبلغ فروش خانه و ملک و ... را یک‌باره به حسابی وزارتی  منتقل کند، البته راحت‌ترش انتقال اموال بیمار به حساب و کتابی شستایی است.
و دریافتم تمام این عناوین پرداخت حق بیمه و تکمیلی و صندوق بازنشستگی و ... در لحظه مبادا رفیق نیمه راهند!

خلاصه آنکه من راضی به گرفتن رواندازی یک بار مصرف بودم تا دخترم بر روی تخت‌هایی سرشار از ناشناخته‌ها گرفتاری دوچندانی نیابد اما مالک محترم درمانگاه حتی همین را دریغا ... دریغا که درد در جهانی سودا زده مسیر راحتی برای افزایش حسابهای کریه بانکی است، حسابهایی آلوده با هزاری ویروس و صدها هزار رنج ناشناس.
"نشانی درمانگاه نزد نویسنده است و اگر احدی از ناظران و ناطران و امثالهم ظرفیت پیگیری و اصلاح امر دارند بسم الله!"
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار