شوشان - علی یاری :
1. خواندن شعر شاعرانی همچون هوشنگ بادیه نشین برای نسلی که با دگرگونی ها و ذهن و زبان شعر و شاعران امروز خو گرفته است، شاید اندکی ملال انگیز باشد، چون شکل تراش خورده شعر او را اینجا و آنجا در شعر شاعران نامدارتر چند دهه گذشته دیده و خوانده است؛ اما برای کسانی که سویه های تبارشناسیک دگرگونی های شعر معاصر ایران را پیگیری می کنند، لایه های عمیق تر جریان های شعری معاصر را می کاوند، در بند نامداری یا گمنانی شاعران نیستند، خواندن شعر هوشنگ بادیه نشین و شاعرانی همچون او کاری بایسته و سودمند است؛ سودمند است از آن رو که برخی نوآوری های او در روزگار خودش که جوانسال هم بوده و بی ادعا، به چشم می آمده است و به رغم مدعیان «تاریخ آنها را به یاد خواهد داشت.»
2. وقتی برای نوشتن این یادداشت مختصر و خواندن آرای پژوهشگران شعر معاصر درباره هوشنگ بادیه نشین کتاب های دم دست (بیشتر دانشگاهی و چند مورد هم غیردانشگاهی) را ورق می زدم، اعم اغلب این کتاب ها که از مراجع پرکاربرد تحقیق دانشگاهی هستند و محل رجوع همگان، درباره او سکوت مطلق کرده بودند. آنجا هم که به او اشاره ای شده است، محصول حشر و نشر نویسندگان با هوشنگ بادیه نشین بوده است، وگرنه آنها هم احتمالا چیزی درباره شعر او نمی نوشتند. آنچه درباره شعر او به تفصیل نوشته شده بیشتر پیامد کتابی است (آتش تلخ) که سال 1380 به سعی احمدرضا احمدی و کاظم سادات اشکوری در نشر نیم نگاه منتشر شد و چند یادداشت هایی خوب و خواندنی در مجلات و روزنامه ها درباره این شاعر نوشته شده است. خود این کتاب هم با یادداشتی خوب و مرغوب از سادات اشکوری درباره شعر بادیه نشین آراسته است.
3. حقیقت آن است که نمی توان شعر هوشنگ بادیه نشین را تمام و کمال به یکی از جریان های شعری معاصر منسوب کرد؛ اما اگر بخواهیم شعر او را در دسته بندی ها و جریان های شعری شناخته شده ایران معاصر جا بدهیم، وقتی از ذهن و زبان نیما تاثیرپذیرفته است، اوزان ترکیبی را کم وبیش آزموده است، به شعر بی وزن روی خوش نشان داده است، ذهنیتی مدرن داشته است، با شاعران جریان های مدرنیستی دهه 40 (موج نو، شعر دیگر و شعر حجم) حشر و نشر داشته و شعرش در کنار شعر آنان -بی آنکه شعرش نسبتی ذاتی با شعر این شاعران داشته باشد- و در جنگ هایی که این شاعران فراهم آورده بودند، منتشر شده است، کدام جریان شعری با میراث شعری او مناسبت تام و تمام دارد؟ اگر گریزی از این کار نداشته باشیم، با تامل در میراث شعری بادیه نشین، چند ویژگی کلی مایگانی در شعر او همچون: تلخ اندیشی و بدبینی، انسان مداری، طبیعت گرایی، توصیف گرایی، شرح ناکامی ها و فساد و نابرابری ها اجتماعی و... برجسته تر به نظر می رسد. از این رو، می توان گفت نزدیک ترین جریان شعری که با میراث ادبی بادیه نشین قرابت دارد، جریان شعری رمانیتک جامعه گراست. برجسته ترین ویژگی شعر او شاید تلخ اندیشی باشد که با تامل در اطلاعات مختصر و پراکنده ای که از زندگی او در دست داریم، از واقعیت به دور نیست. گاه در این تلخ اندیشی به زیاده روی هم می گراید؛ اما بی دلیل هم نیست. زندگی کوتاه او سراسر در ناکامی و نابسامانی گذشته است. آشفته بوده است. بی پناه و سرپناه بوده است. آشفته و کولی وار و درویش مسلک زیسته است. مشقت و مرارت و رنج را با گوشت و پوست و استخوان درک کرده است. سامان معیشتی نداشته است. روحی حساس داشته است. شرنگ روزگار را در همان عنفوان جوانی به تلخ ترین وجه ممکن چشیده است و حاصل، همان شده است که در منظومه منسجم «ای تاریخ ما را به یاد داشته باش» که در بیست و سه سالگی سروده، این همه رنج را که به ناروا دریافته، بازتاب داده است. این همه مشقت وقتی در منظومه «تاریخ ما را به یاد داشته باش» به کلمه در می آید، نفسگیر است و شرنگ آمیز. کام خواننده را تلخ می کند. تصویری تیره و تار از روزگار و سرنوشت «شاعری نفرینی» در پیش چشم می آورد که هر دل نازکی را می فشرد. آیا این تنها نتیجه تخیل دور و دراز شاعر است؟ آیا حاصل انزواگزینی و تنهایی خواه و ناخواه اوست؟ آیا در بستر جامعه پیرامونی و جهان او اوضاع به کام بوده است؟ به نظر می رسد، واقعیت همان است که در شعر او بازتاب یافته است، اگر دهه 30 و دلمردگی اجتماعی و فردی پس از کودتای 28 مرداد 1332 را فراموش نکنیم. شاعری که به گفته حقوقی از نظر «دید شاعرانه و متخیل از مستعدترین شاعران روزگار خود به شمار می رفت. شاعری پرسه زن در مرز درون و برون خویش، اندوهگین و بی تاب»2، نمی تواند از غم زمانه برکنار مانده باشد. او هم خود مشقت کشید، هم آن را صادقانه در شعرش بازتاب داد. از چشم انداز «صدق عاطفی»، چنانکه استاد شفیعی کدکنی از معیارهای شعر تندرست و موثر می شمارد، شعر هوشنگ بادیه نشین شعری است که با خواننده خود صادق است. اگر بخواهیم برای ذهنیت رمانتیک حاکم بر شعر او وجه بارزی درنظر آوریم، همان انسان گرایی و دردمندی و رقت قلب و اوست که این نیز با همین معیار «صدق عاطفی» باورپذیر است، آنجا که می گوید: «و قلب ما بود که برای هر گیاه ناچیز - هر انسان بومی می لرزید/ در دردها راه می جست، از سکوت ها می گذشت/ در آستانه نفرین مکث می کرد - به صداهای بی پاسخ گوش فرا می داد/ درکوبان کلبه هایی بود که خانواده آنها چیزی جز وحشت و گرسنگی نبود/ نوازشگر دختران ضعیف سرگردان - هم گریه چشم های عبوس/ راه های بیگانه می سپرد - بر گذریان سلام می داد/ با گورهای گلی - کلیساهای متروک گفت وگو می کرد/ قصه گوی تک درختان توت خشک - کرم های ابریشم نازا/ میهمان چشمه های تهی، کویرهای سوزان - مهتاب های سرد/ در حجره های کثیف کولیان، هم صحبت آنان/ هم غصه ولگردان - هم قصه پیرمردان روستا/ ای تاریخ ما را به یاد داشته باش...»3
1- سطری از هوشنگ بادیه نشین.
2- به نقل از آتش تلخ (شعر هوشنگ بادیه نشین)، به کوشش احمدرضا احمدی و کاظم سادات اشکوری، چ نخست، انتشارات نیم نگاه، تهران: 1380، ص 39.
3- هوشنگ بادیه نشین، ای تاریخ ما را به یاد داشته باش (منظومه ها + نامه ها)، گزینش متن با پیش گفتاری از یدالله رویایی، چ نخست، نشر افراز، تهران: 1394، ص 46.