شوشان ـ بهرام براتی:
استاد میرجلالالدین کزازی میفرماید: هنگامی که جهانشاهی ساسانی از هم پاشید، کشور ایران هم پارهپاره شد. در هر گوشهای، زورمندی که در پیِ فرمانرانی بود، سر برآورد. ایرانیان در رنج و آزار افتادند. شهرها یکی پس از دیگری به تباهی، به ویرانی، به تاراج، به رنج و آزار دچار میشد. ایران جغرافیایی، ایران سیاسی از دست رفته بود. فردوسی این پارههای پراکنده را به هم پیوست. یکپارچگی سیاسی از میان رفته بود؛ یکپارچگی فرهنگی جای آن را گرفت.
باری! شاهنامه، ایران ما را از فروپاشی رهانید؛ بدین سان، پیوندی استوارتر از پیوند خاک در میان ایرانیان پدید آمد. پیوند فرهنگ، اندیشه، پیوندی مینّوی، درونی، نهادین؛ نه برونی، گیتیک.
فردوسی نه تنها زبان پارسی را ، نه تنها چیستیِ ایرانی ما را از گزند و نابودی و فروپاشی رهانید، مایهی یکپارچگی و همبستگی ایران و ایرانیان شد.
او را خوار میداریم، اگر او را تنها، سخنور بدانیم و رزمنامهسرای.
فردوسی، انگیختگار بینش و منش ایرانی است و شاهنامه، آسمانی نامهی ( کتاب مقدس ) ایرانیان است. نامهای سپند و مینُوی.
فردوسی، رهانندهی ما از خودفراموشی و بازدارندهی ما از بیگانگی است و شاهنامه، رزم نامهی آیین و داد است . پهلوان نامهی ایستادگی و پایداری بر لغزش و سستی و ستمگری و بیداد.
فردوسی زنده کننده و بزرگ پاسدار زبان آسمانی پارسی بود که گَرَش نبود، باید که به زبان بیگانه سخن می راندیم. شاهنامه، نامهای است که سه پایهی بِهین و بنیادین آدمیگری و مردمخویی در جای جای آن نمایان است. اندیشهی نیک، گفتار نیک، کردار نیک.
فردوسی کسی است که با فراپیش نهادن شاهنامه، با پرتوی از فر فرهنگ و فروغ ایرانزمین، بیگانگان را فرایاد آورد که ایران خاستگاه خورشید است و سرزمین سیمرغِ فراز پویِ رازجوی.
شاهنامه، نامهی سرشت و سرنوشت ایرانیان است که پشتوانه و پایندان (ضامن) پیوستگی و یکپارچگی فرهنگ و آیینمان شده است.
فردوسی سروش سخن بود و کار وی فروش سخن نبود. شاهنامه، زَند زندگانی است. سپندی ارجمند، یگانهای جاودانه، مِهینهای بِهینه، فرازینهای فروزینه و گوهرینی برین که آن را بَر و بوم ایران بهاست.فردوسی کسی است که آرمان او، رویارویی با فزونخواهی و بیداد است. ستیز با کسانی که بر آناند تا دروغ و نیرنگ را بر جهان استوار گردانند.
شاهنامه دفتر دانایی و داد است. دفتری که هماره، ستایش یزدان و دوری از اهریمن را سپارش می دهد. در سراسر شاهنامه، خرد ستوده آمده و نابخردی، نکوهیده.
فردوسی کسی است که ایرانی ترین ایرانی نامیدهاندش. او کسی بود که سراسر زندگی خود را در اندیشیدن به بالندگی ایران زمین گذراند. شاهنامه، نامهای است که در جای جای آن، نیکبختی دیگران را آرزو داشتن و پرهیز از مردم آزاری نمایان است.شاهنامه نامهای است که در سراسر آن واژهای زشت و ناپسند و به دور از ادب نمی توان یافت.فردوسی کسی است که هماره ارج گذار گروندگان همهی دین ها بود و پاس پیروان دیگر دین ها را به شایستگی، میداشت.شاهنامه نامه ای است که در آن ، نژاد ستیزی، بسیار نکوهیده شده است.فردوسی فروزندهی فرّ فریدون و جم بود و شاهنامه، برافرازنده درفش نازشخیز و فرهیزش و خیزش فرهنگ ایرانی و پیشینهی نیاکانی.
بی هیچ گمان و دو دلی باید پذیرفت که شاهنامه، آسمانی نامهی ایرانیان است.