شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۱۰۲۳۲
تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۴:۲۸
شوشان ـ عبدالرحیم سوارنژاد :

اگرچه امروز بازنشسته ام می خوانند و فاقد رتبه هستم اما در روزهای سخت معلمی را از روستا آغاز نمودم که اگر تدریس از روستا آغاز نمی شد نام آموزگارنشایدگرفت ! از آن نسلم که از صداقت و سخاوت بی پیرایه روستا یاد گرفتم صادق و با شنیدن بانگ خروس صبح شاکرباشم و به خدا توکل کنم  و او رتبه ام را خواهد داد،

سالهاست در روز معلم  نامحرم می شوم و محرمان راز را از صفحه تلویزیون می بینم و خوش می شوم  ! و مبتلایان به آلزایمر تاریخی می گویند بایدازمنظر اداری و براساس نگاه مدیران معلم باشی !! تو بوده ای! از جنس گذشته و ما به گذشته باز نمی گردیم! سری تکان می دهم با تأسف ، که برای آموختن و آموزاندن بدون در نظر گرفتن روابط انسانی تاریخ مصرف درج کرده اند! همان تاریخ انقضای دلی که کباب می شود و لبی پر از اسف! می مانم با آنان که معلم نمی شناسند و بر مرکب خویش می رانند و در رویای خود ساخته آلوده به سیاست نامعلمی ،می پندارند معلمی هم تمام می شود! عجبا!

در این روز است که همه معلم می شوند الّا آنان که معلم بوده و با این کسوت خو گرفته اند!تادر این غیبت پیش کسوتان نمودارهای عملکردی رو به آسمان ترسیم شوند! من نیز بی خبر از این نمودارهای ترسیمی رویاپردازانه، در اوج فترت و رنج سکوت،اسامی را مرور می کنم و به یاد می آورم انگشتهای کوچکی را که برای اجازه بالا می گرفتند و امروز با همان انگشتها جهانی را به حیرت واداشته اند ، در این امواج متلاطم تبلیغاتی  خویش را نگه می دارم و به روزگار می خندم! می دانم مارا می شناسند .

من معلم بودم همانی که سوغاتش تفکر است  سفیرانی که سپید مویی نقطه کمال آنهاست که ازسپید موی، رستم دستان زاده می شود و از هیبت رستم ،شاهنامه به نگارش در می آید.
من معلم بودم ، با این اعتقاد که در راه انبیا پا گذارده ام وارد شدم تا صدای شکوه گر نی که حکایت از جداییها می کند را بشنوم و بر چوپان نی نواز پاک درود می فرستم همانی که ترجمان همه خوبیهاست .

من همان معلم هستم که بی اعتنا به سیاست بازان برای اعتلای فردا بذر مهر پاشیدم تا در ختهای سرسبز و با ریشه جای مردان سیاست بروید و از سرسبزی و نشاط آنها خلقی لذت برند و از میوه اش تناول کنند و از سایه اش خستگی به درآورند و از افتادگی شاخه هایش درس بیاموزند.

من معلم بودم همانی که بعد از سی سال رنج و دشواری همه افتخارم را بازنشستگی ام خواندند  ! من که جوانی ام را دریغ نداشتم و زکات علمم را دادم دریغ از نثار شاخه ای گُل و راز فردوسی که حاصل سی سال رنج در زنده کردن پارسی را درمی یابم و همراه فردوسی به گریه می افتم و بغض آلود می گویم باید معلم را در هر شرایط پاس داشت .

من معلم بودم و در این برهه تنهایی تماشای قامت رعنای جوانانی که برای بوسیدن دستانم خم می شوند بهترین مرهم زخمهایم می شود و سرمستم می کند و در اوج دلخوری از بی تجلیلی گلایه نمی کنم و به رسم روزگاری که بر بوعلی سینا هم وفا نکرد پوزخند می زنم و برای تغییرش می کوشم

من معلم ماندم همچون بوعلی ،خوارزمی،بیرونی ،رازی،مطهری و... خدا را دوست دارم و تکیه ام بر اوست که خالق مهربانی هاست یقین دارم با ماست .

مرا شمع می خواندند که محفلی را نور می پاشم اما من بسان خورشیدم. که حیات جانداران از تابش انوارم شکل می گیرد ! فروزش آن نگاهها را تسخیر می کند، حضور روز از طلوع خورشید و وجودشب از غروب اوست ، گرما بخشیدن روشنایی خورشید را باید باور داشت ، خورشید جاودانه خواهد ماند تا روزی که خدا بخواهد و به امر هیچ احدی طلوع و غروب نمی کند. من هنوز و برای همیشه معلم هستم پس روز من و همه عینک ته استکانی ها،عصایی ها،موسفیدها ، دندان مصنوعی ها و رنجورهایی که درکنجی نشسته اند و نگاه بر آنها درس بزرگ همه روزگار است با همه نامهربانی هایی که می شود تاوان عاشقی پس می دهند، هم مبارک باد
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار