شوشان ـ خداداد ابراهبمی :
از كنار مردمان ساده و صميمي كه ميگذري از كنار كوچههاي باريك و ديوارهاي گلي با صفاي محلات ميبُد یزد كه عبور ميكني در محله "فيروزآباد" و در انتهاي كوچهاي بنبست به خانهاي کوچک و ساده ميرسي كه بوي عطر گل محمدياش آسمان شهر را بغل كرده است و تو بياختيار از صميم جان صلواتي ميفرستي هنوز داخل منزل كوچك نشدهاي كه ديدن يك موتورسيكلت ياماهاي 80 تمام ذهنت را به خود مشغول ميكند. به منزل كه وارد ميشوي سيدي با تبسمهاي زلالش به استقبالت ميآيد. و كمي بعد آرامشي سيال و معنوي فضا را آگنده ميكند حرفهاي خودماني كه آغاز ميشود، واژههايي برجستهتر به گوش ميخورد؛ «مجلس» ، «انرژي هستهاي» ،«قانون» ، «لايحه» و...
تازه ميفهمي كه اينجا كجاست، تازه به ياد ميآوري كه اينجا خانهي يك نمايندهي مجلس است.
اينجا خانهي نماينده مردم خوب ميبد و تفت است و مردم نجيب و بيرياي اینجا بايد هم اينگونه نمايندهاي داشته باشند. هنوز به در و ديوار ساده و قديمي اتاق نشيمن خيره ماندهاي كه ويلاهاي مجلل و آسمانخراشهاي برخي از مسئولان در نظرت مجسم ميشود. و وقتي كه "ماكسيما" و "الگانس" برخي را با موتور ياماهاي 80 دَم دَر خانهي سيد در كنار هم ميگذاري كه با هم جور باشند ، هيچ سنخيتي بين آنها نمييابي.
« سيد جلال» با پوسترهايي كوچك و معمولي و كمترين هزينه در انتخابات حضور داشتهاست برعكس برخي از مديران پروازي، وی از تهران با اتوبوس و قطار به حوزهي انتخابيه سفر ميكند و با موتور سيكلت ياماهاي 80 خود به ديدار مردم مي رود. « سيد جلال» قاب عكس شهيد «رضا يحييزاده» و دلش را در كوچههاي خاكي ميبد جا گذاشته است و خود در يك حجره در حوزه علميه تهران دوران نمايندگي را سپري ميكند. از پيچ و خم كوههاي گلي و صميمي ميبد كه خارج ميشوي در مييابي كه هنوز تصويري در ذهنت رسوب كرده است ؛
يك خانهي گلي ، يك موتور ياماهاي 80 و يك جلال آل مردم...