شوشان ـ لفته منصوری :
سعدی علیه الرحمه حکایت مشهور و جالبی در گلستان دارد: «گرسنه را نان تهی، کوفته است». سعدی می فرماید روزی مسافر فقیری خسته و گرسنه به سرایی رسید. دید مجلس باشکوهی است، گروهی به گرد هم آمده اند و میزبان بزرگوار از میهمانان پذیرایی می کند و میهمانان هرکدام با لطیفه و طنزگویی مجلس را شاد و بانشاط کرده اند.
یکی از حاضران به مسافر فقیر گفت: تو نیز باید لطیفه ای بگویی.
مسافر فقیر گفت: من مانند دیگران دارای فضل و هنر نیستم و بی سوادم. تنها به ذکر یک شعر قناعت می کنم.
همه حاضران گفتند: بگو. او گفت:
من گُرسِنه و برابرم سفره نان / همچون عَزَبم بر در حمام زنان
حاضران فهمیدند که او بی نهایت فقیر و نادار و بینواست. سفره غذا را به نزد او کشیدند. میزبان به او گفت: اندکی صبر کن تا خدمتکاران کوفته برشته بیاورند.
مسافر فقیر گفت:
کوفته بر سفره من گو مباش / گُرسِنه را نان تهی، کوفته است
نمی دانم شاید به قول ابن یمین از شاعران قرن هشتم در دوبیتی مشهور نان و مسکن و جامه که به عنوان سه مولفه اصلی زندگی کــنار هم آورده و تاکید کرده دوری از آز و حرص و داشتن قناعت و مناعت طبع تا چه اندازه در زندگی آسودگی و سعادتمندی را به همراه می آورد:
دو قرص نان اگر از گندم است و گر از جو / دو تای جامه گر از کهنه است و گر از نو / چهارگوشه دیوار خود به خاطر جمع / که کس نگوید از این جای خیز و آنجا رو
کتابخوانی و شعر خوانی و فضل رانی و آداب دانی به تأخیر می افتد!