شوشان ـ محمدنبهان:
قبیله به گروهی از خانوادههایی معنی میشود که از جد واحدی برخوردار اند، در بعضی از نژادها و یا حتی در برخی از خانوادههای عرب نیز -که همهگی به واسطه شجرهنامهای، به پدری واحد متصل میشوند- ممکن است که از تجمع انسانی در یک مکان مشخص در طول یک برهه زمانی شکل اجتماعی خود را پیدا کرده و این اجتماع انسانی کم کم مبدل به یک قبیله شود. لذا ما با ساختاری روبهرو هستیم که کارکرد نظام خود را مبتنی بر بنیانی نهاده که مشروعیت و مقبولیت عمومی خویش را از نسب خویشاوندی خونی و میزان نزدیکی و دوری از هسته مرکزی قدرت (شیخ، شیخ المشایخ و .. ) در آن ساختار، میگیرد. این ساختار بخش دیگر قدرت خود را از وسعت دربرگیری قبیلههای کوچکتر و جمعیتهای انسانی فاقد قبیله و نیز تعداد نفوس تابعهی خود، به دست میآورد. در بررسی دقیق آراء #ابن_خلدون به وضوح میتوان بقاء و عدم تغییر جدی بنیان این نوع نظام اجتماعی، پس از گذشت هزارو اندی سال را تایید کرد. گرچه اهواز و خیلی از مناطق دیگر ایران با کیفیتهای متفاوت، از این ساختار بیبهره نماندند، اما آن چه که در تمایز میان اقلیم اهواز و دیگر نقاط کشور به خوبی قابل رویت است، حجم بالای «توسعه نایافتگی اقتصادی» و نبود بستری مناسب برای مواجهای جدی «مدرنیته» و «فرآیند جهانیشدن» با چنین ساختاری در جامعه است.
نکته دیگری که باید افزود عدم توانایی رهایی خیل عظیمی از نخبگان و آگاهان این استان از قیود « #نئوقَبلیگری» است، که امروزه به طُرق مختلف، روابط قبیلهگری را در سطوح مختلف به جهت جلوگیری از ازمحلال این نظام ساختاری به طور سیال و ساختارمند تقویت میکند. به این معنی که نظام ساختاری قبیله به طور سیال و اتوماتیک در فضای جهان کنونی و در شرایط مدرن امروز، خود را بازتعریف و با انعطافی که این نظام ساختاری در خود دارد، توانسته است در بستر مشارکتهای سیاسی و حتی فرهنگی خود را با الگوای جدید بازتعریف و بسط دهد.
این امر به این معنا نیست که نخبگان به اراده خویش نمیخواهند از این بستر رهایی یابند و یا آن که از بار مسئولیت اجتماعی خویش شانه خالی کنند؛ بلکه بخش قابل توجهی از آنها درگیر این امکان ساختاری، یا همان انعطاف نظام ساختار قبیله شده اند و میپندارند که به جهت ایجاد امکان اصلاح مداوم و فضاسازی برای به روز رسانی، تحرک و پویایی اجتماعی در این بستر، عدم رویارویی جدی با این نوع ساختار در وضع موجود، یک اولویت اجتماعی به نظر میرسد، و یا آن که نمیشود این ساختار ریشه دار را یک شبه تغییر داد و یا با آن رویارویی کرد و گذر از این بستر ساختاری، به امری شبه محال مبدل شده است. در چنین شرایطی که نخبگان از یک سوی نمیتوانند و یا نمیخواهند از فضای ساختاری ناکارآمد « #نظام_قبیلهای» به سادگی رهایی یابند، و از سوی دیگر نظام ساختار قبیلهای با تمام توان در #جهان_شبکهای با تمرکز بر #نوستالژی «عقلعربیاهوازی» دست به احیای سمبلیک تفخفخ خود میزند، نمیتوان به سادگی انتظار داشت که کف جامعه مفاهیم توسعه اجتماعی-اقتصادی و فرهنگی را به سادگی پذیرا باشند. بدینسان هر کوشش اصلاحی عمیق در این نوع نظام ساختاری، همانند یک جسم زائد از سوی جامعه پس زده خواهد شد.
به نظر میآید، نبود نقدهای جدی از درون جامعه -نخبگان، آگاهان و روشنفکران همان جامعه-، بزرگترین عامل شکلگیری و تقویت جدارههای این بافت ساختاری کهن شده است و از سوی دیگر تاکید بر حفظ بستری که خود مهمترین عامل بازدارنده توسعه اقتصادی و اجتماعی در عصر مدرن به حساب میآید، میتواند مزید بر علت نیز شده باشد.