شوشان ـ عبدالرحیم سوارنژاد :
هر وقت می خواستیم از هم جدا شویم با اشتیاق خداحافظی می کردیم ، می دانستم مدت جدایی کوتاه است و باز همدیگر را ملاقات خواهیم کرد اما این بار وقتی خداحافظی کرد دلم گرفت انگار می دانستم جدایی ما طولانی خواهد شد . برای حضور درعملیات والفجرمقدماتی می رفت او را دربغل گرفتم و گریستم نمی دانم چرا ! صبح روز بعد من بودم و یک بیابان بیکسی و لبخندهایی که جا مانده بودند و خورشیدی که جای پای رفتگان را روی رمل ها آشکار می ساخت . سالها گذشت و خورشید بی تاب می تابید و در شمارش لحظه ها موهایم به سپیدی می گرایید و اوراق تقویم خط زده می شدند تا ۲۶ مرداد رسید و آمد با جامه ای از روایت غربت برتن و با همان لبخند ولی تکیده تر از والفجر مقدماتی و توانستم فقط نگاهش کنم ، همان بود که بود . محکم و امیدوار . روز بازگشت آزادگان در ۲۶ مرداد می تواند یک روز الگو باشد برای درس آموزی نسل کنونی و ترسیم عبور از مسیری پر از دشواری برای نگاهی پر امید به آنجا که هویت ما و یادگار نیاکان ما را در خود جای داده است و برای سرافرازی و عزت آنجا جز فداکاری راهی نمانده است . روز ورود آزادگان باید نهیبی شود بر کسانی که عافیت اندیشی خویش را بر عاقبت اندیشی وطن مرجح می دانند و آنها که خود را پشت دیوارها محبوس کرده اند از درد بی تفاوتی رها شوند و به میدان بیایند و به فردای این دیار اندیشه کنند .
آزادگان سرافرازخوش آمدید. دلاور مردان ،دلتنگیهایتان امروز دغدغه ماست و درون بی ریا و پر از صدق شما را باور داریم ،کاش دوباره در کنار سروهای سربلند بایستیم که مهربانانه در بلوار زندگی آدمها کاشته شدندتا با تماشای منظره ای سرسبز از سروستان یک حس قشنگ در جامعه ایجاد شود تا در هوای لطیفی که مولود صبر است تنفس فراهم آید ، شما برگشتید چون پرستو در موسم بهار در فصلی که شکوفه ها باز می شوند و ما به تماشای ایستادن تان ، ایستادیم و باور کردیم که همه قفس ها شکسته خواهند شد وقتی باور کنیم که خدا با ماست