شوشان ـ شیدا دانیالیان :
همهٔ ما بدون استثناء ،کمی دیرتر، کمی زودتر، یک دفعه ناگهانی ...
تمام می شویم ...
یک روز همین خانه ای که سقف دارد خانه عنکبوت ها و لانه ی خفاش ها می شود،
همین ماشینی که دوستش داریم زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ میزند،
همین بچه هایی که نفس مان به نفس شان بند است،
میروند پی زندگی یشان. حتی نمی آیند آبی بریزند روی سنگ مزار مان ...
قبل از ما میلیاردها انسان روی این کرهٔ خاکی راه رفته اند مغرورانه گفته اند: مگر من اجازه بدم! مگر از روی جنازه ی من رد بشید ...
و حالا کسی حتی نمیتواند هم استخوان های جنازه شان را پیدا کند که از روی آن رد بشود یا نشود!
قبل از ما کسانی زیسته اند که زیبا بوده اند،
دلفریب، مثل آهو خرامان راه رفته اند.
زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده.
سیب ها از سرخی گونه هایشان رنگ باخته اند و حالا کسی حتی نامشان را هم به خاطر نمی آورد. قبل از ما کسانی بوده اند که در جمجمه ی دشمنانشان شراب ریخته اند و خورده اند.
سرداران و امیرانی که گرزهای گران داشته اند، پنجه در پنجه شیر انداخته اند، از گلوله نترسیده اند و حالا کسی نمیداند در کجای تاریخ گم شده اند!
همه این کینه ها، همهٔ این تلخی ها، همهٔ این زخم زبان زدن ها، همهٔ این کوفت کردن دقیقه ها به جان هم، همهٔ این زهر ریختن ها، تهمت زدن ها، توهین کردن ها به هم ... تمام میشود.
از یاد میرود و هیچ سودی ندارد جز اینکه زندگی را به جان خودمان و همدیگر زهر کنیم
اگر میتوانیم به هم حس خوب بدهیم کنار هم بمانیم و اگر نه، راهمان را کج کنیم.
دورتر بایستیم و یادمان نرود که همهٔ ما میمیریم. همهٔ ما بدون استثناء ، کمی دیرتر
کمی زودتر یک دفعه ناگهانی ...
زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم زندگی کنند!
برای رسیدن به کبریا
باید نه کبر داشته باشیم ،نه ریا
آدم بودن سخت نیست
اما هنر بزرگیست