شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۱۱۸۰۱
تاریخ انتشار: ۲۸ مهر ۱۴۰۳ - ۰۸:۵۲
شوشان ـ  عباس امام :

حدودا سال 50 بود و من کلاس اول راهنمایی ؛ اولین سالی که  نظام جدید دوره راهنمایی در ایران راه اندازی شد . منزل ما، خیابان شیراز بود در محله ساختمون اندیمشک. یک روز صبح، برای خرید دوسه قلم جنس مادرم مرا به استور (فروشگاه) شرکت نفت فرستاد. برای نوجوانی مثل من، فاصله خیابان شیراز تا شرکت نفت که احتمالا 2_3 کیلومتر بیشتر نبود مثل سفر قندهار طولانی بود. رسیدم در گیت (دروازه) شرکت که اغام آنجا نگهبان بود. مرا به استور برد. عجب فضایی!! خنک، شیک، پر از انواع و اقسام اجناس خارجی و داخلی در قفسه هایی تر و تمیز و درفضایی که از نور و روشنایی موج می زد. اغام جنس ها را خرید (خیلی ارزان تر از بازار شهر) و خریدها را حساب کرد و آمدیم بیرون. دم گیت ،آغام به یکی از بچه های ساختمون به نام صفر (برادر اسد همکار آغام) رو کرد و با لهجه دزفولی به صفر گفت «صفر!! جوون بووت عباسه برش خوونه! جنسا دسش سنگینن». صفر هم که با یک پیکان اتوکشیده جوانان آلبالویی به برادرش اسد صفر سرزده بود به لری به اغام گفت «آغا سید! هام د خذمتت! د مین چشیام!». اغام جنس ها را که داخل یک خش خشو (اسم محلی کیسه نایلونی) روی صندلی عقب گذاشت و پیکان جوانان راه افتاد. از مسیر جاده خلوت شرکت نفت به سمت راهبند محله ساختمون رسیدیم، از سرازیری راهبند وارد خیابان لهراسبی شدیم و بعد به چهار راه ممدلی گتوندی رسیدیم. صفر، جلوی دکان مش ممدلی گتوندی ترمز کرد. من هم از صندلی عقب داشتم  در سمت شاگرد را باز می کردم تا پیاده شوم که صدایی وحشتناک مانند یک بمب یا دقیق تر بگویم مثل برخورد دو خودرو در تصادف برق از کله ام پراند. خشکم زد. چه شده بود؟ ای دل غافل!!!  یک جوانک دو چرخه سوار داشته از کنار خودرو رد می شده و من که در ماشین را بازکرده ام به او برخورد کرده و خود و دوچرخه اش در جوی آب درب دکان مش ممدلی گتوندی افتاده بودند. از ترس می لرزیدم و دیدم صفر از در سمت راننده پیاده شد و به سمت شاگرد ماشین رفت و جوانک و خودرو را در جوی آب دید. من هم به ناچار از ماشین پیاده شدم و دیدم 7_8 نفر رهگذر دارند به جوانک کمک می کنند تا از لای لجن ها بیرون بیاید. صفر هم که هم رنگ ماشین اش زخمی شده بود و هم با دردسر جوانک سرتاپا غرق لجن روبرو شده بود و اعتراض های او و مردم با عصبانیت کشیده ای آبدار به من زد که گویی از برق سه فاز هم قوی تر و دردناک تر بود. در آن وانفسا که کلا شوکه شده بودم و 10_ 12 سال بیشتر نداشتم، آب شده بودم و نمی دانستم چه بگویم. خش خشو را برداشتم و راهی منزل شدم، بی آنکه جرات کنم به مادر بگویم چه گندی زده ام و چه کشیده ی آبداری خورده ام.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار