شوشان ـ حسین دلیر :
از تجاوز ناجوانمردانه اسرائیل به میهنمان چند روزی گذشته و اینک، جامعه به دور از جوش و خروش آغازین، اندکی در تعادل ذهنی به سر میبرد. به همین مقدار و در پی اعمال محدودیتهای اینترنتی؛ مهار آتشافروزی و تنش در میدان جنگ نرم نیز قدری ممکن شده است.
همچنان اما برخی معرکهگیران بر آفرینش دودلی و شکاف پای میفشارند. روشن است دشمن در معرکه جنگ شناختی و نرم؛ روان و ذهن افراد را بیش از جسم آنها آماج تاختوتاز قرار میدهد. این روزها دو گزاره تردیدافکن را پربسامدتر از سایرین میپراکنند تا شاید به گسست و شکاف اجتماعی بیشتر منجر شود. با تاکید بر پنداره جداسازی «جمهوری اسلامی» از «ایران» و دیگری «قباحت جنگ» و بایستگی توقف پاسخگویی ایران به اسرائیل! در حالی که تضمینی برای توقف دشمن ارائه نمیدهند. یا نمیگویند با اعتبارزدایی معنایی از جایگاه حکمرانی «جمهوری اسلامی»، قرار است کدام نهاد سیاسی-نظامی، مدافع این سرزمین در برابر یورش بیگانگان باشد؟!
تاکتیک روانی دشمن در عصر فراگیری داده و خبر؛ گسترش و کشاندن جنگ به اندیشه و باور مردم است. پیش و بیش از آنکه گلولهای و آتشی بر سر هرکداممان ریخته شود، «واژهها» و «القائات» دستچین شده بر همگیمان آوار میشوند. این شرایط با همهی سختیاش نباید باعث به محاق رفتن هوشیاری، تدبیر و خردورزی ملی گردد. هر میهندوست ایرانی، این روزها اهمیتبخشی به مانایی ایران را مقدم بر دعوای سیاسی و داخلی میداند. و نیک میداند اتحاد و یکپارچگی میهنی تا اطلاع ثانوی بر هر امر دیگری مرجح است.
آنکه خُرده خِرَدی دارد؛ میداند کارویژه بیگانگان فارسیگو و فارسینویس، بر آسیبزایی پروژه پدافند میهنی ایرانیان متمرکز است. دشمن و لشکریان او بر سرنای «دروغ بزرگ» چنان میدمند که انگار پشتیبان کنونی ایرانجان در برابر بدخواهان جانی، حکومتی جز جمهوری اسلامی است.
بیتردید شماری یا درصدی از جامعه به شیوه حکمرانی و سیاست رسمی، منتقد و نسبت به آن زاویه دارند. حتی بسیار فراتر از آن به هر انگیزه، مخالفت بنیادی با «جمهوری اسلامی» دارند. با تحکم که نمیتوان همه آحاد ملت را به پسندی واحد رهنمون ساخت. تنها افکندن پرسشی ساده در پیشگاه همگان مردم میماند که مقصودی مهم دارد.
« در رویارویی با دشمن زورگو؛ اعتماد به حاکمیت مستقر و مدافع کیان وطن، مقرون به خردمندی و تدبیر است یا جانبداری از خونریز و چنگانداز به وطن؟!»
هیچ کجای رخدادهای واپسین، امکان همسنجی معنایی و ماهوی با حوادث انقلاب اسلامی ندارد. آن دگردیسی، برآیند ارادهی جمعی ایرانیان با هر دیدگاه و همانا فارغ از هر طبقه بود و این رویارویی تازه؛ پایداری در برابر تازندهای بیگانه و تشنه به خون ایرانیان است. فرض ممکن بودن گذار از نظام مستقر بهسوی حکمرانی مورد انتظار همین گروه برانداز خامپندار؛ مگر میتوان مطلوب ایران و ایرانی را از بیگانه طلب کرد؟! چقدر باید فرومایه، پست سیرت و تهیمغز بود که رهایی و آزادی را از چنین بیگانهای تمنا داشت!
ذرهای خردمندی تاریخی، درک ژئوپلیتیک و واقعبینی نزد هرکدام ایشان باشد؛ میداند چنین گمانی بهغایت سادهاندیشانه است. هرگونه انتفاع ملی ایرانیان تنها در سایه آرامش، اتحاد، گفتوگو، تفاهم و وفاق شدنی است. اگر بنا به مصالح ایرانیان، تغییری ضرورت یابد؛ در گذار به اصلاحگری محتمل است نه براندازی!
هرچند گذرگاه ملت و حاکمیت، به راهی دوطرفه و تعاملی میماند و سرانجام باید به خواست اکثریت ایرانیان، فارغ از ایدئولوژی و حتی سبک زندگی؛ سر نهاد و تن داد. انتظاراتی که زیاد نیستند و در حد مقدورات و ممکنات برآوردنش برای حاکمیت دوراندیش، اصلاحپذیر و توسعهگرا امکانپذیر است.
«جنگ» هیچگاه پدیدهای خوب تلقی نمیشود و از اساس، سراسر شوم و ناپسند است. حتی تداوم و گسترش دامنه و میدان جنگ هم بخردانه و به مصلحت نیست. چه میتوان کرد؛ در هنگامهای که گریز و گزیری از ایستادگی نیست؟ چگونه به گاه تهاجم دشمن، میتوان خموش ماند! هوشیاری تاریخی ایرانیان در بزنگاههای سخت؛ فرمان به همبستگی و همدلی میدهد. شگفتا فهم این موقعیت برای برخی افراد لجوج و عنود، ناممکن است!
باورمندان نظریه براندازی، علیالحساب بر چند پرسش زیر تأمل کنند:
هزینهی فرجامین ایجاد انواع شکاف سیاسی و اجتماعی تا رسیدن به آستانه براندازی حکومت در ایران چقدر است؟
اصلاً صورتحساب تحقق این اندیشه تباه، از جیب چه کسانی پرداخت خواهد شد؟
اگر براندازی یک دستاورد تاریخی برای ایشان انگاشته میشود، در برآورد هزینه و هوده، به بهای گزاف پاره پاره شدن میهن و استیلای بیگانه میارزد؟
در آیندهی پسا براندازی مورد انتظار ایشان، با تبدیل ایرانِ بزرگ به ایرانکهایی جدا از هم قرار است چه کنند؟
سرانجام چگونه میتوانند با دستاویزی چون نجات ایران، تاراج میهن را برای آیندگان توجیه کنند؟!
به قول محمد فاضلی؛ «باید ایرانی بماند که در درونش برای ساختنش تلاش کنیم.»