شوشان ـ صالح محمدیان :
در پی جنگ ایران و اسرائیل، که خسارات زیرساختی قابل توجهی به هر دو طرف وارد کرد، دشمن با تحلیلی نادرست از توان بازدارندگی جمهوری اسلامی، دچار تضعیف راهبردی شد و از متحدان خود خواستار آتشبس فوری گردید. در مواجهه با این درخواست، دو دیدگاه متمایز در ایران شکل گرفت: نخست، گروهی با استناد به سوابق متعدد نقض عهد اسرائیل (از جمله در جنگ غزه، که پس از تجدید قوا، آتشبس را یکجانبه لغو کرد)، معتقدند این اقدام صرفاً تاکتیکی برای بازیابی توان تهاجمی و تکرار الگوی نقض پیمان است. در مقابل، طیف دوم بر این باورند که آتشبس میتواند بستر مناسبی برای پیشبرد دیپلماسی فعال و ایجاد مسیرهای جدید حل مناقشه از طریق مذاکره باشد. هرچند سابقه رفتار غیرقابل اعتماد اسرائیل و احتمال بالای (بالای ۸۰٪) تکرار حمله پس از بازسازی توان، مستندات تاریخی قویای دارد، رد درخواست آتشبس پیامدهای سنگینی به دنبال خواهد داشت: ۱) فشار دیپلماتیک نهادهای بینالمللی ۲) کاهش مشروعیت حقوقی مواضع ایران ۳) شکلگیری اجماع جهانی علیه منافع ملی.
نکته حیاتی مغفولمانده در این تحلیلها، محاسبه ظرفیتهای ایران در دوره آتشبس است. جنگ ۱۲ روزه علیرغم آسیبپذیریهای محدود، فرصتهای استراتژیک بینظیر ایجاد کرده است؛ از جمله:
الف) شناسایی و خنثیسازی شبکههای نفوذ
ب) بهینهسازی سیستمهای پدافندی
ج) طراحی ضدحمله پیشدستانه در صورت نقض پیمان توسط دشمن.
شورای عالی امنیت ملی با تکیه بر ارزیابیهای چندلایه اطلاعاتی (شامل سطوح عملیاتی، تاکتیکی و استراتژیک) و حضور فرماندهان مجرب، قادر به محاسبه دقیق هزینه-فایده هر سناریو است. آتشبس در پارادایم جنگ نامتقارن، نه نقطه پایان بلکه ابزاری برای تغییر معادله قدرت است.
پرهیز از واکنشهای هیجانی، چه خوشبینی سادهانگارانه و چه خشم کور، ضروری است. رهبری حکیم، با انجام محاسبات ژئوپلیتیکی دقیق، مسیر مقاومت تا تحقق حداکثر منافع ملی را هدایت مینماید.