بهنام ناصري: در ناگزيري مجال حاضر، شرط لازم اين است كه هر آنچه مينويسي در قواره يادداشتي از اين دست كوتاه و «روزنامهيي» باشد!
خواجات را با كتاب اولش و حتي پيش از آن با شعرهايي در جرايد سالهاي هفتاد
به ياد ميآورم. براي ما نوجوانان سودايي شاعري و البته هواخواه تجربههاي
جوان و جديد شعر فارسي، بهزاد خواجات نامي بهقاعده آشنا بود به واسطه
آثاري كه ميخواستند نسبت به شعر تصويرگراي قبل از خود، كاربري متفاوتي از
«تصوير» داشته باشند. انتشار كتاب «چند پرنده مانده به مرگ» بهعنوان
نخستين مجموعه از شعرهاي خواجات در سال 78 اتفاق مهمي در عمر شاعري او است.
پرهيز از كليگويي، تركيب فضاها و روايتها و... از ويژگيهاي كتاب اول
خواجات است. زبان اما در شعرهاي كتاب وسيلهيي است براي بيان تصاوير از
رهگذر تركيبسازيها و بهرهگيري از ارائهها.
تابستان اين كودك دويده است/ يا اين خورشيد هرزه تفت؟/ در جمجمهام/
پنكهيي فرسوده چرخ ميزند/ با غژاغژ كندش/ و يك نفر هست/ كه آنجا مرا فكر
ميكند... (از كتاب «چند پرنده مانده به مرگ») همين تجربهها متضمن
جايگاهي شد كه خواجات با انتشار نخستين كتابش به دست آورد. كتابي كه جايزه
شعر كارنامه را هم از آن او كرد.
در سه كتاب بعدي (جمهور، مثل اروند از در مخفي و حكمت مشا) خواجات كماكان
شاعري است با مشي ميانهروي در زبان و مهمترين ويژگياش در قياس با ديگر
شاعران هفتادي، نزديكي بيشتر به ذايقه عمومي خوانندگان شعر است. او در آثار
اين كتابها به بياني ميرسد كه مختص شخص بهزاد خواجات است. بياني كه
آميزهيي است از ظرفيتهاي زبان عامه و گاهي قدري رمانتيسم. زبان در شعر
خواجات اگرچه در كوران سالهاي شاعرياش پوست انداخته و پالوده شده اما با
مروري بر مجموعه آثارش و نيز با در نظر آوردن رفتارش با زبان در آخرين
كتابش حتي، همچنان بايد او را در بين همنسلانش، شاعري «بيانگرا» بدانيم و
اين، به پسندمان باشد يا نه، ويژگي شعر خواجات در تمام سالهاي شاعري او
است. از سوي ديگر او همانطور كه در جايي گفته «تصاوير شعر من اغلب با
تصوير در معناي معمولش تفاوت دارد و چندان به نماد و استعاره و تشبيه اتكا
ندارد و اگر هم داشته باشد با يك پارودي آن را متلاشي ميكند»* ميكوشد
رويكردي پاروديك در بيان تصاوير شعرهايش داشته باشد. بچههاي كوچه جم در
ادامه/ ديوار را خطخطي كردند/ و در حالي كه آبيتر، پرده آبي بود/ قاضي
نان و پنير و ظهر پنجشنبه و ناصر ملكمطيعي/ با دو بالي كه هي كشاش
درميرفت/ و با پول قلكها دوباره... / بايد هفت رقمي باشد شماره
تلفنها/ و گذشتهها آن قدر گذشته/ كه در اين عكس، من و مشهد ايستاده باشيم
(از كتاب «بو نوشتن براي شرجي»)
خواجات عناصر عالم واقع را در شعرش جابهجا ميكند اما از ماهيت آنها فرا
نميرود و -مثلا- فرصت نميدهد به «ديوار» كه خود لب به سخن بگشايد از روان
خطخطياش. مانند چهار كتاب قبلي خواجات، «بو نوشتن براي شرجي» هم گواهي
ميدهد كه استاد زبان و ادبيات فارسي ما، آنچه را كه گروهي از شاعران
همنسلش به عنوان مهمترين دستاورد گفتمان شعر دهه هفتاد، «عبور از بيان»
ميخوانند، جدي نگرفته. شعر خواجات در «بو نوشتن... » نيز كماكان در سطح
خودآگاه زبان روايت ميشود. چراكه او دغدغه عبور از بيان مفاهيم پيشموجود
در زبان را ندارد و نميخواهد تداعيگر وضعيتي ماوراي امكانات قراردادي
زبان باشد. ظاهر پازلوار شعرها حاصل تمهيدي است خودآگاهانه كه به آنها
صورتي معماگونه داده. معمايي كه انگار پاسخش نزد شاعر محفوظ است و چو حل
گشت، آسان شود!
بايد كج ميشدي/ ميرسيدي به اين درخت حكيم/ تا بالاخره اين جودوكاري كه در
عكس/ همينطور معلق... / از اهل زمين است يا نه، بالاخره؟/ پس آغاز شد
سفرهايش در صاعقه موز/ پوستهاي اضافي در سامسونيت/ و نگاه خواهرانه به
نپتون... / -«پيش از اينكه خيابان شوي بريزي در شهر/ اسم جديدش مردن بود...
(از كتاب «بو نوشتن براي شرجي»)
خواننده در اين شعرها با تظاهر به فروپاشي ساختارها روبهرو است. توگويي ما
به مواجهه با پازل در همريختهيي دعوت شدهايم كه شكل تكميل يافتهاش در
ذهن شاعر محفوظ است؛ نه با تداعي وضعيت فينفسه مجهولي كه حاصل چالش شاعر
با تاريكيهاي ناخودآگاه باشد! از اين منظر آخرين كتاب خواجات اگرچه از
زبان سادهتر كتاب قبلياش فاصله ميگيرد و بهويژه در بعضي از شعرها به
سمت نوعي پيچيدگي نسبي ميرود، اما دستاورد نوآورانهيي هم در قلمرو شعر
فارسي ندارد.
نميدانم خواجات شعرهاي «بو نوشتن...» را در كدام سالها نوشته اما قدر
مسلم حسن اين مجموعه در قياس با كتاب قبلياش، محافظهكاري كمتر و
برخورداري از حد بيشتري از تجربهگرايي است. مگر نه اينكه هر دستاورد
موفقي، در گرو تجربههاي متداوم است؟ گيرم با ملاحظاتي ميانهروانه. كسي چه
ميداند! شايد تجربههاي امروز خواجات، درآمدي باشد بر شعر فردايش در
دورهيي متفاوت از شاعري او؛ و اين فردا شايد خيلي هم دور نباشد.