شوشان ـ عباس امام : ببرای من که حدود دو سال پیش، کتابی با عنوان «ایرانگرایی اسکندر مقدونی» از مارک یان اولبریخت را به فارسی ترجمه کرده ام (اهواز _ انتشارات گزارش تاریخ، 1401)، دیدن مطلبی در همان راستا، به قلم یک ایرانی شاهنامه پژوه طراز اول نکته ای است نو و بس شگفت انگیز. استاد دکتر محمود امیدسالار از 3_ 4 شاهنامه پژوه معتبر ماست که اعتبار قلم وی هم در سطح ملی و هم بین المللی، زبانزد است. اخیرا، مقاله ای دانشگاهی از ایشان خواندم (اسکندر از هجوم تا جذب؛ فصلنامه جستارهای ادبی، ش. 174 ،پاییز 1390)که با نگاهی علمی و مستند به انتقاد از «اسکندرستیزی» ما ایرانیان می پردازد.
شوشان ـ عباس امام :
برای من که حدود دو سال پیش، کتابی با عنوان «ایرانگرایی اسکندر مقدونی» از مارک یان اولبریخت را به فارسی ترجمه کرده ام (اهواز _ انتشارات گزارش تاریخ، 1401)، دیدن مطلبی در همان راستا، به قلم یک ایرانی شاهنامه پژوه طراز اول نکته ای است نو و بس شگفت انگیز. استاد دکتر محمود امیدسالار از 3_ 4 شاهنامه پژوه معتبر ماست که اعتبار قلم وی هم در سطح ملی و هم بین المللی، زبانزد است. اخیرا، مقاله ای دانشگاهی از ایشان خواندم (اسکندر از هجوم تا جذب؛ فصلنامه جستارهای ادبی، ش. 174 ،پاییز 1390)که با نگاهی علمی و مستند به انتقاد از «اسکندرستیزی» ما ایرانیان می پردازد؛ بویژه، نخبگانی که تحت تاثیر گفتمان های قرن بیستم به سیاهنمایی مطلق اسکندر مقدونی دامن زده و می زنند. استاد امیدسالار از این می نالد که شخصیت اسکندر در مطالعات شاهنامه پژوهی «مورد بی مهری بسیار قرار گرفته است». به نوشته امیدسالار «به روایت شاهنامه، اسکندر یک شاه اجنبی و غاصب نیست، بلکه پسر داراب و بر تخت و تاج ایران سزاوار است». در جایی دیگر، می افزاید «شرط انصاف نیست که به تبعیت از آن نژادپرستی کودکانه ای که از غرب وارد ذهنیات روشنفکران ما شده است، اسکندر را با القابی چون گجستک یا ملعون و امثال آن ها بنامیم». البته، این را نیز یادآور می شود که «روایت شاهنامه، واقعیت تاریخی ندارد، بلکه آمیزه ای است داستانی از دو واقعه تاریخی....». اما می افزاید که هرچه هست تصویر مثبت اسکندر در ادبیات عامیانه و نیز در ادب کلاسیک فارسی، با تصویر منفی قرن بیستمی تفاوت اساسی دارد! در فرازی دیگر از استاد می خوانیم «پیش از این که هموطنانی که با طرز تفکر قرن بیستمی به گذشته می نگرند از کوره در بروند، باید متذکر شوم که در قرن چهارم قبل از میلاد ناسیونالیسم به صورتی که ما اکنون به آن می نگریم، اصلا وجود خارجی نداشت و بیشتر نیروهای نظامی امپراتوری های بزرگ، از ملل و طوایف گوناگون تشکیل می شده است». در سپاه ایران، هزاران مزدور یونانی خدمت می کردند، همچنانکه با تسلط اسکندر بر ایران نیز هزاران ایرانی در رکاب اسکندر شمشیر زدند و جان باختند. دکتر امیدسالار، ضمن تاکید بر نبوغ نظامی اسکندر در شکست داریوش سوم، مثال های متعددی از ایرانگرایی های واقعی یا مصلحتی اسکندر در دوران زمامداری بر ایران را نیز تشریح می کند. در این مختصر, بیان جزئیات دیدگاه جناب استاد نیست، اما جهت اطلاع علاقه مندان به این رویکرد جدید، متفاوت، و دگراندیشانه به اسکندر اصل مقاله ایشان را نیز به پیوست تقدیم می کنم.