عبدالرحیم سوارنژاد: سالها پیش با تغییر یکی از دولت ها و روی کار آمدن دولت جدید، یکی از دوستان و رفقای قدیمی به عنوان وزیر به مجلس معرفی شد و بر اساس رفاقت درخواست نمود تا با نمایندگانی که می شناسم رایزنی کنم. پذیرفتم و خدا را شکر اعتماد نمایندگان را به دست آورد و ردای وزارت برتن کرد.
با او تماس گرفتم و ضمن تبریک ملاقاتی درخواست کردم . با رویی گشاده پذیرفت و وعده داد که فردا ساعت ۶ صبح برای صرف صبحانه در یکی از ساختمان های خیابان ولی عصر تهران منتظرت هستم . ما روزهای بسیاری با هم دیدار داشتیم و در یک روال عادی و دوستانه گاهی شوخی هم می کردیم ولی این ملاقات چیز دیگری بود و برایش لحظه شماری می کردم و خواب به چشمانم نمی آمد!
برخلاف همیشه لباس رسمی پوشیدم و از خانه ام که در خیابان نواب بود به سوی میعادگاه وزیر حرکت کردم. عقربه ساعت ۳۰/۵ را نشان می داد و خلوتی خیابان را که می دیدم با خودگفتم تا ساعتی دیگر نمی توان از این خیابان از فرط شلوغی عبور نمود. دقایقی زودتر از ساعت وعده داده شده به ساختمان رسیدم . کمی بیرون از ساختمان توقف کردم و پس از پاسخ سئوالات نگهبان و مأموران حراست وارد شدم. فضا مانند لابی هتل بود و جمع زیادی روی مبل های سالن و در اطراف وزیر نشسته و مشغول نوشتن بودند. با آنها سلام و علیکی نمودم و به سوی وزیر رفتم که او جلو آمد و دستم را به گرمی فشرد و در کنارش نشاند. ذوق زده شده بودم و کیف می کردم ! با وزیر جمع را ترک کردیم و به اتاق دیگر رفتیم برای صرف صبحانه . منتظر بود تا بیایم و باهم باشیم .از او تشکرنمودم.
روی میز صبحانه فرصت را مغتنم شمردم و دو نفر از نمایندگان سابق مجلس که با آنها رفاقت داشتم و کارمند وزارتخانه تحت امرش بودند را به او معرفی کردم تا درپست های مدیریتی ازآنان استفاده کند و به او گفتم : انسان های دست پاکی هستند و مشکل انتقال و ماموریت از وزارتخانه دیگر نخواهند داشت.
پیمانه شکر را در چای ریخت و آن را با قاشق های طلایی بهم زد و جلویم گذاشت وگفت: فلانی؛ تصمیم گرفته ام مدیران را از میان کسانی انتخاب کنم که مدرک دکترا دارند! همه افرادی را که در سالن دیدید دکتر هستند . چای شیرین از همیشه تلخ تر می نمود .حالم گرفته شد... از درخواستم خیلی پشیمان شدم. به اوگفتم : این جمله را به من که دوستت هستم گفتی ولی پیش کسی دیگر تکرارش نکن. با توجه به اینکه خودتان دکترا ندارید!
جاخورد و پرسید : کجای این حرف اشکال دارد که نباید بازگو شود؟ به او گفتم :با هر کس چنین تئوری را در میان بگذارید خواهند گفت که به دلیل عدم تسلط بر مباحث علمی و ناآشنایی با حوزه کاری می خواهید خلأ کمبود علمی خود را با نام دکترها پُرکنید و قضاوت جامعه در مورد شما منفی خواهد شد البته اقدام خوبی است ولی توانمندی و شایستگی ها باید در انتخاب افراد از مدرک اولی تر باشد .
برآشفت و با صدایی لرزان گفت : هنوز معارفه نشده ام شمشیر را از رو بستی ؟! متعجب شدم و چای سرد را با دس تهایم که سردتر بودند سرکشیدم و چشمان پف کرده بی خوابم اطراف را می نگریست و جستجو می کرد تا راهی برای رهایی بیابد.
به او عرض کردم : برادر من ، می گویند هر چه از دوست رسد نیکوست! من از روی علاقه و ارتباط دوستانه این نکته را گفتم تا دیگران نخواهند بعنوان یک ضعف آن را رسانه ای نمایند و اگر جسارت نمودم عذرخواهی می کنم.
پاسخ داد: آنها عددی نیستند! خداحافظی کردم و برای ماندنم اصراری نکرد ولی تا بیرون از سالن بدرقه ام کرد و به غرور کاذبش تأسف خوردم. از ساختمان خارج شدم و برایش دعا کردم تا موفق شود و دیگر با او تماس نگرفتم و هرگز مزاحمش نشدم .
او یکی از ضعیف ترین وزیرانی بود که چندبار تا مرز استیضاح پپش رفت تا در نهایت دوره وزارتش بسررسید. کسی را ندیدم که خاطره ای خوش از وی بر زبان آرد. حتی همان دکترها ! مسئول قبل از هر چه باید سعه صدر داشته باشد تا بتواند دیگران را با خود همراه سازد. با عناوین نمی توان به جایی رسید. تلاش و به کار آوردن تجربه و شم مدیریتی ، مدیر را به سوی موفقیت رهنمون می سازد .
چندی پیش پس از مدت ها ، تماس گرفت و احوال ناخوشم را جویا شد. متعجب شدم که چگونه به شماره تلفنم دسترسی پیدا کرده است ! از او سئوال نکردم و از من خواست تا تحلیلی در مورد سدگتوند بنویسم !
به وی گفتم اوضاع جسمی خوبی ندارم و به دلیل کسالت کمتر از خانه خارج می شوم ولی می دانم این سد را دکترها ساختند و اشک کشاورزان بی مدرک که سفره ها را رنگین می سازند و با کدیمین و عرق جبین روزی خود را از رزاق یکتا می ستانند را در آورده اند و لابد مدیر مربوطه برای ارتقا سازمان تحت امرش فقط از دکتراستفاده نمود!
با خداحافظی قطع کردم و تمایل نداشتم ادامه دهم هر چند که در دوره غربت رفیق خوبی بود ولی وزارتش مثل رفاقتش نبود و نمی خواستم در فضای کاری با او وارد شوم تا با خاطره ی خوبی هایش زندگی کنم و ازمن نرنجد .
او انسان شریفی بود فقط مدیر نبود و به قول مهران مدیری در مرد هزار چهره، اشتباهی آنجا بود . و بسیار اشتباهی هایی که در مناصب قرار گرفته اند و دیگران را عددی نمی دانند ولی جایگاه خود را در طبقه بندی اعداد تبیین و مشخص نمی سازند که در ردیف یکان هستند یا دهگان و یا صدگان و یا بیشتر ! هرعددی باشند ، پاسدارخوبی برای امانت مردم نخواهند بود و فرصت سوزند .
ببسیار مدیران اشتباهی که وجود دارند و واقعا" زیبا اشاره نمودید که عیارها مشخص می شود