شوشان/ آرش قلعه گلاب در روزنامه کارون نوشت: حتم دارم عنوان ستون امروز كمي براي تان عجيب است و كنجكاويد بدانيد منظورم از دو شتر چيست. اگر بگويم بعد از گذشت سي ودو سال از اين ماجرا، هنوز هم براي خود من عجيب است كه چطور يك قاضي به خودش اجازه داد چنين رأيي صادر كند، شايد باور نكنيد، ولي مي خواهم باور كنيد دارم راستش را مي گويم، آخر اين ماجرا براي پدر خودم اتفاق افتاده بود!
واقعه برمي گرد به زماني كه تازه جنگ شده، و من به اتفاق خانواه ام براي فرار از جنگ رفته بوديم بوشهر! در جايي كه سكونت داشتيم، عمه ي خدابيامرزم هم جفت ِ خانه ي ما سكونت داشت. اين عمه ي خدابيامرزم هيچ وقت با پدر به رحمت ايزدي رفته ام، سر ِسازگاري نداشت! هر دوشان هميشه ي خدا با هم كلكل داشتند! دعوا و مرافه شان هم هميشه بيشتر از چند داد و بيداد سر هم، پا جلوتر نمي گذاشت! هرچند دعواي شان به هيچ وجه بر سر ارث نبود. و تا آن جايي كه من اطلاع دارم، از سي نسل اجداد من به اين طرف، نقل و انتقال ارثي صورت نگرفته است!
فقط همين قدر ميدانم كه پدرم هميشه از دستش شاكي بود كه حرف و حديث بيت ما را( يك اتاق سه در چهار!) مي برد پيش بقيه ي فاميل مي زند! خدا رحمت كند عمهام را، او هم همين ادعا را نسبت به پدرم داشت و فاميل و آشنا هم، هميشه با چاق كردن يك قليان براي عمه ام! و گذاشتن زيرسيگاري و چاي جلوي پدرم! حرف هردو شان را تا آخر با اشتها گوش مي دادند و اخبار بيوت پدر و عمه ام را تا ته رصد ميكردند! بگذريم.
لابد مي خواهيد بگوييد روده درازي نكنم و بروم سر اصل مطلب! اصل مطلب اين بود : در يكي از همين دعوا و مرافه هاي تاريخي عمه و پدرم با هم بود كه پدرم پايش را فراتر از دادو بيداد هميشگي گذاشت و با آچارچرخ پيكان زد توي سر عمه ي خدابيامرزم، تا هم خون از سرش بزند بيرون و هم نقش تاريخي زن ستيزانه اش را ثابت كرده باشد! و بعد فكر مي كنيد چه شد؟!
عمه ي خدا بيامرزم هم بيكار ننشست و ژاندارك وار درصدد آن برآمد تا هم حق خونِ ريخته شده بر زمينش را از پدرم بستاند! و هم جزو اولين زنان فمينيست بعد از انقلاب باشد!
واقعا كه تعريف ادامه ي اين ماجرا برايم سخت! يك سالي مي شد كه از جنگ و سه سالي از انقلاب گذشته بود! و خُب، تصور كنيد كه قاضي( در آن زمان) به پدر شما بگويد كه براي زدن توي سر خواهرتان و ريختن خونش! بايد به خواهرتان دو شتر ديه بدهيد! نه، نه، يك وقت پيش خودتان فكر نكنيد منظورم پول ِ ديه، معادل دو شتر است، ابدا، منظورم خود دو شتر است! آره، چرا تعجب مي كنيد، منظورم خود دو شتر است! قاضي، به هيچ صراطي مستقيم نبود! و تحت هيچ شرايطي زير بار پرداخت نقدي ديه ي دو شتر نرفت! همچنان كه عمه ام نيز تا آخر، پاي بر خواست خونخواهانهي شترياش فشرد! و بالاخره پدرم با دادن افسار دو شتر( در يكي از دهات بوشهر!) به عمه ام، فهميد كه برگ جديدي از تاريخ ورق خورده است!