ایوب بهرام گفت: یک متن یا یک نوشته خوب ـ و کمی جلوتر برویم ـ یک مجموعه خوب زمانی خلق میشود که کمترین نشانههای آن مجموعه را داشته باشد.
اين نويسنده و منتقداظهار كرد: اگر بخواهیم در مورد یک فیلم یا سریال این موضوع را گسترش دهیم باید دید که آیا در ساخت سریالهای تلويزیونی این عوامل اثر دارند؟ اگر اثر ندارند که هیچ جای بحثی وجود ندارد و اگر دارد جای یک چرای بزرگ میماند که عوامل باید جواب دهند.
وی خاطرنشان كرد: از نکات مهم هر داستان چفتوبست بودن تمام عوامل داستانی از متن، شخصیتپردازی، زبان،محتوا و... میباشد که نمیشود منکر آن بود. یعنی باید تمام این خصوصیات باشد تا یک اثر داستانی یانمایشی یک اثرقابل قبولی خلق شودکه اگر بخواهد مطرح شود که باید این نکات را به صورت متعالی داشته باشد. اما متاسفانه دیده میشود به رغم قلمهای خوب نوشتههایی که سر از کارگاههای سریالی ما درمیآورند که جای چون و چرایی بسیار دارد.
بهرام بيان كرد: به تازگی سریالی از صدا و سیما با عنوان "آوای باران" به کارگردانی حسن سیهلیزاده و نویسندگی علیرضا کاظمیپور و سعید جلالی پخش میشود که گوی عجایب را از دیگر ساختههای تلويزیونی ربوده و همه را حتی بیننده عامه را که کمتر مورد توجه قرار میگیرند به تعجب واداشته است. این سریال زندگی چند خانواده را به تصویر کشیده: آقای طاها (حمیدرضا پگاه) به خاطر مسايل تجاری به زندان میافتد. آقای طاها که کارخانهدار است از قرار یک دختر کوچک به نام باران هم دارد (که نام سریال از نام همین دختر وام گرفته شده). کارخانه را به همراه دختر خود به پسر خواهر خود میدهد تا از آنها نگهداری کند. خواهرزاده هم در نبود دایی خود باران را به نحوی سر به نیست میکند و دختر خود را به جای باران به دایی مورد نظر که بعد از بیست سال از زندان آزاد شده قالب میکند. دایی به وسیله پسر خواهرزاده خود که تومنی صنار با پدر و مادر فرق دارد از موضوع مطلع میشود اما موضوع مسکوت میماند و الی آخر... .
اين منتقد تصريح كرد: حالا جای حرف میماند برای گرههای کور داستان که زمانی که دایی گرفتار شد و به زندان افتاد حتما باید خواهرزاده هم دختری هم سن باران داشته باشد که دارد و نام آن بیتا است و باید پرسید که دایی مورد نظر نمیپرسد که اگر این باران است پس چه بلایی سر دختر خودتان آمده و شاید این موضوع مهم نباشد باید از کنار آن گذشت؟
او ادامه داد: خانوادهای با چنین مختصاتی با پدری به نام نادر که قدر انسان رذلی است که دختر دایی خردسال خود را میفروشد و دختری تربیت کرده به نام بیتا که سر نامزد خود با پدر و مادر معامله میکند و حاضر میشود نقش باران را بازی کند تا به مراد دل خود که پسر مورد نظر او است برسد و مادری که گوی سبقت را در خلاف و دورنگی از همه ربوده چه میشود؟ در چنین خانوادهای پسری تربیت میشود که دست کمی از یک قدیس ندارد اما به هیچ وجه من الوجوه نه مادر و نه پدر را قبول ندارد. شاید نویسنده به این ضربالمثل نظر داشته که: "حلالزاده به داییاش میکشد!؟"
بهرام گفت: ما یک عمر از فیلم فارسی بد گفتیم اما با کمال ناباوری میبینیم که در ورطه فیلم هندی گرفتار شدهایم. یک مرد که هیبتی چندشآور دارد بچههای مردم را میدزدد و یا میخرد. بعد یک مافیای گداپروری راه میاندازد و بعد آنها را استثمار میکند و همین آقا (شکیب) چنان قدرتی پیدا میکند که با هر گردن کلفت خلافکاری سرشاخ میشود (یاد "مو طلایی" به خیر!) ولی همین شکیب برای یک واحد آپارتمان خود را به در و دیوار میکوبد و حتی دست به معامله باران میزند که بدون شک پته او را روی آب میریزد!
وی عنوان كرد: این یعنی؟ چه یعنی این که من یک چیزی مینویسم، تو هم یک چیزی میسازی و بیننده هم که نگاه میکند. این که ديگر ناراحتی ندارد؛ به همین راحتی!
اين نويسنده ادامه داد: انتخاب شخصیتها که دیگر شاهکار است. نادر (سام درخشانی ) و زیور (الهام چرخنده) به عنوان پدر و مادر دو جوان بیست ساله بیتا (نیلوفر پارسا) و فرید (سیاوش خیرابی) بیست وپنج ساله انتخاب شدهاند. این بیشتر به طنز شبیه است تا واقعیت. حالا كه انتخاب هم شدند حداقل با یک گریم درست و درمان میشد قضیه را فیصله داد. گاهی انسان فکر میکند واقعا ما با کمبود بازیگر در این رده سنی مواجهایم یا علت دیگری دارد؟ یا چه طور این همه بچه خلافکار دور هم زیر یک سقف جمع میشود و هیچ اتفاقی هم نمیافتد؟ چه طور باران بعد از فروخته شدن هنوز همان باران است؟ شاید قرار است بیست سال بعد همین اسم او را یکی از عقده گشاییهای گره کور داستان کند!؟
بهرام تاكيد كرد: کاش کمی به فهم بیننده احترام بگذاریم. کاش کمی به قلم خودمان احترام بگذاریم. به خدا مردم همه اینها را میبينند و میفهمند اما توقعی ندارند و همین میشود که بعد از این همه سال فیلمنامهای نوشته میشود که باید زیر باران گذاشت!
بیتا بیست ساله هست و بعد از زندانی شدن طاها متولد شده..
فرید چرا مثبت هست؟ چون پسر نوح منفی بود! نمیشه انتظار داشت از یک پدر و مادر بد فرزندان بد تحویل جامعه داده بشن که در اون صورت از تمام پدر و مادران خوب باید قدیس تحویل جامعه داده بشه که اینطور نیست..
اما کاش به اصل ماجرا نگاه می کردیم.. اصل ماجرا نه باران هست.. نه طاها.. نه نادر..
اصل بچه های کار هستن.. بچه هایی که فروخته میشن.. بچه هایی که اجاره داده میشن.. بچه هایی که از خونه فراری میشن.. برای این بچه ها بنویسید هموطن.. بی خیال طاق و جفت نبودن این داستان.. بچه های کار واقعیت دارن.. هستند..
یا فرید رییس ستاد مبارزه با اسیب های اجتماعیه پس در ارتباط تنگاتنگ با نیرو انتظامی باید باشه چطور نمی تونه آنتن دهی موبایل باران رو چک کنه که در کدوم منطقه تهرانه؟ یا چطور نمی تونه شکیب رو به جرم بیگاری از بچه های کار به چالش بکشه؟
اینا نقاط ضعف و کور این ماجرا هستن اما چون هدف پرداختن به بچه های کار هست منتظر ادامه ش هستیم و البته خوش بینانه هم به ماجرا نگاه می کنیم که اگر نقدی صورت گرفت منصفانه باشه..