یادداشتی تلخ و آموزنده از علی سرهنگی
اشاره : یک عکس ....یک عکاس ...و سه سرنوشت تراژیک !... داستانی کوتاه که اشک بر چشم هر بیننده ای می نشاند....باور کنید هنوز بغض در گلویم مانده است و هر آن از چشمانم اشک خواهد ریخت ... نگاه کنید ... نگاه کنید به عکس .... چنین چیزی نه دیده بودم و نه شنیده بودم .....البته در این که موضوع عکس هر چه باشد مهم نیست ... من حکایت خودم را می بینم و می نویسم .....شیر ماده بنا به خاصیت طبیعی خود .... داخل جنگل در پی یک آهوی تیز پااست ...اما آهو بالاخره در دام پنجه های شیر گرفتار می شود ...شیر پس از شکار آهو ....می خواهد که او را شقه کرده و به دندان بکشد ... اما یک اتفاق عجیبی می افتد...که هم خواندنی است و هم آموزنده ...خصوصا برای همه ی ما ....همه ی ما در فرهنگ و جامعه و خانه و محله ....به نظر من حتی اگر کسی می خواهد با کسی دشمنی کند... این دشمنی هم باید مردانه باشد ...من دست دشمن مرد و منصف را با مهر فشار می دهم
القصه ....شیر پس از شکار آهوی بخت برگشته با همه ی گرسنگی و درنده خوئی ...متوجه می شود آهو ی لرزان که نفس نفس می زند یعنی همان شکارش باردار است ... اول کمی سراسیمه می شود، نخست تلاش می کند که تا بچه ی آهو را نجات دهد...و بعدا آهو را بخورد ...به همین جهت موقتا از دریدن مادرش دست برمی دارد...
اما هر کاری می کند...نمی تواند حرکتی بکند...انگاری پاهای قوی و عضلانی اش به زمین چسبیده است ...در همان حالت... اضطرابی بی سابقه به اندام سلطان جنگل مستولی شده است ....اکنون او به جای آهوی لرزان و ترسیده ...عرق می ریزد و آشفته است و نفس نفس می زند....سعی می کند با دست پر زورش بچه ی آهو را نجات دهد...اما لرزش دست و پایش مانع می شود ...شیر خسته است .....شیر گرسنه است ....اما در وضعیتی است که چیزی بالاتر از خستگی و گرسنگی در مقابل چشمان او است ....کم طاقت می شود ...زانوهایش می لرزد ...و وقتی واقعا نمی تواند بچه آهو را نجات دهد ... به روی زمین غلت می زند و در کنار شکارش و پیکر سرد بچه او دراز می کشد...
عکاس خلاق و جسوری که این تصاویر تکان دهنده را از فاصله ای نزدیک که هر آن خطر مرگ برایش به دنبال داشت ...با دوربین خود ثبت کرده است ... می گوید : بعد از گذشت لحظاتی طولانی و سنگین ... می بیندکه شیر هیچ حرکتی ندارد ....جرئت می کند و بالای سرش می رود ....و ناگهان پی می برد که شیر سرد و بی حرکت افتاده و ....از شدت ناراحتی و درد در کنار جنازه آهوی دریده شده سکته کرده است ...!
اما باعث تعجب است که این قانون جنگل هم انصاف و وجدانی دارد
اما وجدان و انصاف برخی انسانها از همین حیوان هزاران بار نازلتر و پست تر می باشد مانند: انسانهایی که در جنگها به راحتی و به ناحق دست به کشتن بچه های بی گناه و کوچک میزنند مانند: جنگ سوریه و نیز اسرائیلی ها که به طرز فجیعی کودکان فلسطینی را به شهادت می رسانند، جنگ آمریکا با عراق که کودکان بی گناه بسیاری در این جنگها چه معصومانه از دنیا رفتن ... ووو جنگها و کشتار و قتل هایی که انسانها هر لحظه در گوشه گوشه ی دنیا مرتکب میشوند همه و همه ما را به این نتیجه میرساند که انسان میتواند پست ترین موجود باشد که حیوانی با او از نظره پستی برابری نکند
و هم میتواند بهترین خلقت پرورگار باشد و انسانه واقعی باشد.
که شیرین هم هست.
حکایت، شیرینی که تداعی گر عشق واقعی است.
عشقی که در اوج حلاوتش، قاتل است.