غلامرضا جعفری
تاریخ را رها کنیم،اینکه کسی به زور وارد خانه دیگری شده را رها کنیم،اصلا چه کاری است دنبال این باشیم که مردمان آواره به خانه های شان باز گردند!ما جیب مان خالی است و بیکاری موریانه ای شده که جان مان را می بلعد،جوان ما برای گرفتن یک وام کوچک ازدواج باید میراثی از غرور خانواده را در گروی بانک بگذارد،بانک هایی که جز زبان منفعت و سود،زبان دیگری نمی شناسند؛پس جایی برای دیگری نداریم.
چه کارداریم که فلسطین به چه نام خوانده می شود؟تو گو اسرائیل، فلسطین،سرزمین کنعان،شامات و یا هر نام دیگری؛منفعت ملی ما را چه کار با این نام ها؟حالا اگر موضوع انرژی هسته ای بود،باز می توان دلیلی برایش آورد،تحریم ها را تحمل کردیم تا شاید برق خانه مان کمتر برود،اما اسرائیل در آن سوی دورتر از مرزهای خاکی مان چه کار با ما دارد؟غزه،حماس،جنبش فتح و چندین نام دیگر،مشکل خود فلسطینی هاست،آنها هم می توانند ظرفیت پذیرش تغییر یک نام را داشته باشند و داستان خود را تمام کنند و از این همه دشواری آسوده شوند؛حالا چرا ما روزمان را خراب کنیم.
اینها کلماتی است که برخی در تاکسی و اتوبوس و فروشگاه به زبان می آورند،پرسشی که در آن دو سوی داستان به یک اندازه با ما غریبه اند و ما ناظری بی طرف که از فرط مهربانی گاه گرفتار می شویم و تاوان خطای دیگری بر دوشمان می افتد.حتما این مطلب را شنیده اید که فلسطینی ها خود مقصرند،آنان می توانستند زمین های خود را به یهودیان مهاجر نفروشند و چنین آواره نشوند،داستانی که اسرائیل بسیار به آن علاقه مند است،چرا که متجاوز را به هیئت خریدار غسل تطهیر می دهد؛اما واقیت امر آیا همین است؟
از تاریخ چگونه می توان به سادگی گذشت وقتی که تاریخ چراغی است تا وجدان ما به راحتی چنین شایعات جهود مسلکانه ای نیوشد،گیریم عهد خیبر دور از زمانه ماست وحتی یهودیان بنی قریظه رانمی شناسیم،گیریم از افتخارات علی(ع)شکستن در خیبر را تنها شنیده باشیم،تو گویی پهلوانی کهن در قلعه ای را شکسته است فقط،و نه اینکه خیبر دروازه ای بود بر خانه موریانه ای که می خواست دین تازه را با شرک کهن تاخت بزند و حتی از یهوه خویش شرم نداشتند که چگونه می توان در برابر توحید مشترک همراه با جهل مشرکانه شد؟گیریم هیچ کدام اینها را نشنیده باشیم و دستی به کتابی نبرده باشیم،تلویزیون مان که دیگر خاموش نیست،با اخباری که حتی بی بی سی نتوانست تعبیر انسان پسندی در آن بیابد.
اصلا شما درست می گویید،ما را چه به فلسطین،ما را چه به یهودیان صهیونیستی که از قعر تاریخ به کین بنی قریظه آمده اند،ما را با هیچ کدام شان کاری نیست؛اما کودکان غزه که سیاستمدار نیستند،این کودکان زمینی به کسی نفروختند،اینان فرشته های کوچکی هستند که حضورشان جهان را زیباتر می کند و اینچنین مردنشان جان آدمی را تلخ،این کودکان نه اسلحه ای بر کمر دارند و نه در دست شان کلید شلیک موشکی،اینان کودکند فقط،همین.
چگونه می توان مسلمان نه،انسانی باشیم و با دیدن کودکان متلاشی شده،اشکی بر گونه نریزیم!چگونه می توان این اجساد کوچک را دید و از نفس کشیدن شرم نداشت؟!غاصب سرزمین پاک پیامبران، اسرائیل دیر زمانی است کوشیده جریان فلسطین را از مسئله ای در عالم اسلامی،به موضوعی فقط جغرافیایی تقلیل دهد و برخی گاه از سر جهالت و گاه شاید به نیتی دیگر،بر طبل وی کوبیده اند،اما مسئله فلسطین فقط مربوط به فلسطینی ها نیست.
فلسطین ناموس مسلمانان است و این کودکان رنجور فرزندان همه ما،همگی ما که در لحظات تنگنای معیشت و گرفتاری های روزگار؛رو به آسمان می کنیم و می گوییم:خداوندا یاریم ده،اما برای کودکانی که در برابرجهود جهنده در جهنم خون تنها مانده اند،پرسش از منفعت ملی می کنیم،تو گویی منفعت ملی خلاصه در محله ای است که ما خانه داریم و حتی شهرستان های اطراف را شامل نمی شود،چه برسد به غزه.
غزه نشانه کینه کهن یهودیان بنی قریظه است،همانان که در برابر چشمان یهوه به یاری مشرکان برخاستند و اما مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین؛حالا شما بگو ما کجا غزه کجا؟غزه همین نزدیکی است،کافی است در همین گوشه عالم،قلب مان را آماده شنیدن صدای کودکانی کنیم که در پی شلیک کینه های کهن در آتش مشرکانه مدرن می سوزند.
دستت بی بلا
ستون کرد چپ را و خم کرد راست/خروش از خم چرخ چاچی بخاست
ترادف خ و چ در شعر حکیم فردوسی فضای میدان نبرد را تداعی می کند و این ج که در تکه فوق به خوبی نشسته تداعی جان پریشان کودکان را کامل میرساند
موفق باشید