پاشايي خواننده پاپ بود. موسيقي پاپ در طول دو سه دهه گذشته در مرزي خاکستري حدفاصل ممنوع و مجاز زيست کرده است. اين نوع از موسيقي همواره در ميانه آنچه که موسيقي غير مجاز و زير زميني خوانده ميشود و موسيقي مورد تاييد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و مقررات و بخشنامه هاي رسمي، رشد يافته است.
سيد علي محقق در سرمقاله ابتکار نوشت:
در روزهايي که گذشت از يک بعد جديد جامعه ايراني رونمايي شد تا ماجراي واکنش بدنه جامعه و شبکه هاي اجتماعي به مرگ مرتضي پاشايي، خواننده جوان موسيقي پاپ، پديده تازه شهر لقب بگيرد. تحليل ها و واکنش هاي چند روز اخير به وقايع پس از درگذشت اين خواننده فقيد نشان ميدهد که تقريبا همه اقشار جامعه از مردمان کوچه و بازار گرفته تا دولتيها و اهالي حکومت، از فعالان رسانه اي تا نخبگان و گروههاي مرجع و از هنرمندان و به اصطلاح سوپراستارها تا دست اندرکاران صدا و سيما، همگي از آنچه اين چند روز در خيابان هاي پايتخت و ديگر شهرها و صفحات شبکه هاي اجتماعي گذشت، غافلگير شده اند. حتي خودِ همان جواناني که به عنوان بدنه ناشناخته جامعه سوگوارانه از بيمارستان تا بهشت زهرا آن مرحوم را مشايعت کردند از حجم توده وار جمعيت و چگونگي به هم پيوستن اين اجتماع شوکه شده بودند. پديده اي تازه هم درخيابان هاي شهر و هم در کوچه پس کوچه هاي فضاي مجازي شکل گرفت اما هنوز بر سر اين که اين پديده، شخص مرحوم پاشايي بود، موسيقي پاپ بود، جوانان بودند، شبکه هاي اجتماعي بود يا هيولاي سرطان، اختلاف نظر است. در اين نوشته سعي شده به اين پديده از منظر چند مرز خاکستري ميان ممنوعه ها و مجازها نگاه شود؛ بلکه بتوانيم به جوابي براي اين معماي غافلگيرکننده برسيم.
1- پاشايي خواننده پاپ بود. موسيقي پاپ در طول دو سه دهه گذشته در مرزي خاکستري حدفاصل ممنوع و مجاز زيست کرده است. اين نوع از موسيقي همواره در ميانه آنچه که موسيقي غير مجاز و زير زميني خوانده ميشود و موسيقي مورد تاييد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و مقررات و بخشنامه هاي رسمي، رشد يافته است. خوانندگان و طرفداران موزيک پاپ در داخل کشور تقريبا هيچ گاه تمام و کمال تعيين تکليف نشده اند. گاهي مجوز انتشار آلبوم گرفته اند و گاهي اجازه برگزاري کنسرت نداشته اند. گاهي محبوب القلوب عده اي شدند و گاهي مغضوب عده اي ديگر. صدا و سيما با همه سختگيري ها در برخورد با موسيقي به معناي عام کلمه، گاهي ميزبان مهربان خوانندگان پاپ بوده است و گاه در مذمت اين گونه برنامهها و کنسرت ها و آلبومهاي اين دسته از خوانندگان داد سخن داده است. به طور کلي نگاهي به پشت سر نشان ميدهد که بخش دولتي و ديگر نهادهاي حکومتي در برخورد با موسيقي پاپ هيچ گاه موضع مشخصِ سياه يا سفيدي نداشته است. در اين مورد خاص گاهي از سوراخ سوزن رد شده اند و گاهي از دروازه هم رد نشده اند!
2- پاشايي 30 ساله، دهه شصتي و جوان بود و 95 درصد سوگواران مرگ او هم جوانان بوده اند. تکليف جوان درکشور اگرچه کمابيش مشخص است اما واقعيت اين است که تکليف جواني کردن حداقل براي خود جوانان چندان مشخص و شفاف نيست. نوع و جنس حساسيت ها و خط قرمزهاي نوشته و نانوشته طيف ها و قرائتهاي مختلف بدنه جامعه و حاکميت (دولت، مجلس و ديگر نهادها) هيچ گاه درباره اين مقوله يکدست و واضح نبوده و تفاوت نوع نگاه در مواردي از يک جناح تا جناح مقابل و از يک دولت تا دولت بعدي بسيار زياد و گاهي از زمين تا آسمان بوده است! اين تنوع ديدگاه و برخورد سليقه اي دست اندرکاران از نهاد خانواده گرفته تا نهاد حاکميت و همه نهادهاي واقع درميانه اين دو باعث شده است تا تکليف حد و حدود جواني کردن و چند و چون گذران اوقات فراغت و روابط هيچ گاه در کشور به طور واضح مشخص نباشد. به گونه اي که از نگاه يک جوان امروزي انگار که اين مساله خاص را مرزي خاکستري از ممنوعه هاي رسمي و غيررسمي، قانوني و غيرقانوني، عرفي و غيرعرفي و خانوادگي يا اجتماعي احاطه کرده است. از اين رو است که جوان براي جواني کردن خود را بلاتکليف ببيند و به ناچار گاهي دست به اجتهاد و انتخاب و يا اجتناب بزند.
3- پاشايي سرطان داشت. هم آمارهاي رسمي وهم شواهد کوچه وبازار ميگويد که در سالهاي اخير سرطان عيان تر وبي پرواتر از هرزماني براي جامعه ايراني شاخ و شانه ميکشد. کمتر کسي را ميتوان يافت که خانواده و بستگانش زخم خورده سرطان نبوده باشند. روايت ها درباره عوامل تشديد سرطان در سالهاي اخير متعدد و البته خاکستري و غيرشفاف است. جماعتي ميگويند ترکيبات بنزين پتروشيمي سالهاي گذشته آلوده و سرطانزا بوده و از اين رو ممنوع شده است، طرف مقابل به طور کامل کتمان ميکند و اصلا چيزي به روي خود نميآورد، ميگويند افزودني هاي غيرمجاز و ممنوع در محصولات غذايي بيداد ميکند، ميگويند آزبست بايد ممنوع شود، ميگويند مواد شيميايي و... اما به جز اتفاق نظر صحيح همگان درباره دخانيات دربقيه موارد موثر در تشديد سرطان ها انگار هيچ چيز شفاف نيست. جو رواني اجتماع مانند آسمان شهر خاکستري است و کسي زير بار پذيرش عوامل موثر در تشديد سرطان ها نميرود. سرطان هم که ديگر سن و سال نميشناسد و کودک و پير و جوان را به يک چشم نگاه ميکند و در زير جلد شهر و زير پوست شهروندان جولان ميدهد.
4- هميشه پاي يک يا چند شبکه اجتماعي در ميان است. شبکه هاي اجتماعي در ايران هنوز تکليف خود را نميدانند و در مرزي خاکستري ميان فيلترينگ و آزادي قرار دارند. فيسبوک و توئيتر و چند شبکه ديگر با وجود عضويت ميليونها ايراني فيلتر و ممنوع است. وايبر و اينستاگرام واتساپ و ديگران در برزخ تصميم گيري شوراي عالي فضاي مجازي است. خبرها، گزارشها، شنيدهها و ديگر نوشته هايي که در اين شبکه ها دست به دست ميشود هم ترکيبي خاکستري است از راست و دروغ، واقعيات و شايعات، خبرهاي سياه و خبرهاي سفيد، گفته ها و ناگفته هايي درباره همه چيز از جمله موسيقي، پاپ، پاشايي، جواني، سرطان، پارازيت، ماه عسل، بيمارستان بهمن، خبرفوت، تکذيب فوت و... و.... کاربران شبکه هاي اجتماعي هر چند همواره شرايط حضور خود در اين فضاي مجازي را در حال و هوايي نه سفيد و نه سياه بلکه خاکستري ميبينند، اما اين مانع از آن نميشود که خبرها و نظرهاي خود را با هم درميان نگذارند، با هم همراه نشوند، شادي و غم خود را با همفکران خود به اشتراک نگذارند و براي شادماني يا سوگواري قرار مدار نگذارند.