انتخاب پیش روی مجلس در واقع تشکیل مجلس دهم را در پی خواهد داشت،یعنی چهل سال می شود که بدون احتساب مجالس پیش از انقلاب ما در حال گسیل نماینده ها به پایتخت هستیم و پایتخت چنانچه می دانید و می دانیم مرکز اقتدار کشور است و سرشار از گروه های ذینفوذی که متاسفانه نه تنها توان تغییر ساختار ذهنی منتخبین مردم را دارند که ما یعنی انتخابگران، با نوع انتخاب سرسری مان، معمولا فرایند جذب نمایندگان و تغییر شاکله ذهنی شان به دست این گروه های مقتدر را آسان می کنیم.
در این میان اما فقط شخص نماینده مقصر نیست، نمی توان و نباید فقط این بیچارگان و دلدادگان رنجور و جویای اقتدار را تنها گناهکاران قصه دانست بلکه این میان مردم هم کم تقصیر ندارند، چرا که با انتخابی معمولا الله بختکی و از روی شاخص هایی بی ارتباط با دنیای قدرت احدی را به وسط میدان می فرستیم و این احد در مانده،در اولین برخوردش با لشکریان قدرت،در اقتدار آنها ذوب می شود و معمولا چهار سال طول می کشد تا با تلنگر انتخابات مجدد بیدار شده و راه حوزه انتخابیه را پیش بگیرد و آنوقت باید پاسخگوی خیل مردمی شود که اولین پرسش آنها در باره غیبت چندساله نماینده عزیز است.
البته این وسط باید نیش تمسخر برخی را نیز به جان بخرد وقتی که به او می گویند: غیبت شما غیر موجه است، برو ولی ات را بیاور! و در برابر این دست متلک ها صبوری کند چرا که گوینده نمی داند نماینده مذکور اساسا در این چهار ساله بیدار نبوده و رویای شیرین قدرت برای دوری از نشیمن خوش رکاب صندلی های پارلمان جایی نگذاشته، چنانکه اگر انتخاب مجدد در میان نبود چرت این نشئگی ابدا پاره نمی شد، مهمتر اینکه شخص سخره زن چنین نشئه ای را تجربه نکرده و گرنه میدانست که در تمام این ایام وی در حال غیبت کردن نبوده بلکه غایب از حتی خود بوده و برای شناخت مجدد خود ناگزیر از رجوع به آلبوم عکس های خانوادگی، خاصه تصاویر مربوط به جشن ازدواج شده، تا جوانی متحیر و چروکیده و گاه چاق و گاه لاغر را در عکسها نگاه کند، کسی که بزرگترین لذت زندگی اش نشستن در کنار خانواده و مردم نبوده بلکه این بزرگترین نشئگی، محصول صندوق هایی است که حالا و در پی انتخابات مجدد به کابوسی شبانه روز بدل شده اند،کابوس دوری از خلسه عمیقی که چهار سال چشم هایش را دچار چرتی طولانی کرده اند و حالا یارای دوری از آن همه لذت مقتدرانه را در خود نمی بیند.
اپیکور یا همان پایه گذار مکتب هدونیسم و یا به غلط لذت گرایی،معتقد است برای دوری از رنج باید از لذت دوری کرد و آنکه دچار لذت جویی می شود ناگزیر دچار رنج ناشی از حرمان خواهد شد،می گویند حسن صباح تروریست های خود را پیش از اعزام به عملیات های شبه انتحاری امروز،به باغی زیبا دعوت می کرده، باغی سراپا جمال و مملو از هر نوع لهو و لعب ، خاصه که این ماموران را در تمام مدت با حشیش نشئه می کردند و پس از چند هفته مامور بی خبر از همه جا، که آن همه لذت را درک کرده بود و از آن هم بدتر، دچار اعتیاد به حشیش و مابقی چیزها شده بود، به یکبارگی از باغ بهشت اخراج می شد و پس از آن ماموریتی سخت در برابرش می گذاشتند تا با انجام آن و بازگشت از ماموریت به بهشت بازگردد تا از آن همه حوری و حشیش دوباره متمتع شود، خلاصه آنکه لذت و کامجویی به قول اپیکور نه تنها به آفرینش خرد نمی انجامد که معمولا به رنج و دشواری و حرمان تبدیل خواهد شد.
حالا داستان برخی نماینده های مجلس رفته است،رفتن به تهران و حضور در گروه های مقتدر و ذینفوذ چنان شیرین بوده که یادشان می رود کجا بوده اند و چه شده اند تا با زنگ انتخاب مجدد و پاره شدن چرت عمیق،به یادشان بیاید که ای وای،دوباره باید راه چهار سال پیش را در پی بگیرم و از این مجلس ختم بدان یکی و از خانه این شیخ و بزرگ بدان سو و از همه بدتر جایی است که از حجم متراکم غیبت بپرسند و من چگونه بگویم مقصر شما بودید که مرا به سوی بهشت ارم تهران گسیل کردید و می خواهید آن بهشت را رها کنم،راستش را بگویید اگر شما بودید چنین می کردید؟
راستش را شاملوی بزرگ گفت وقتی به ضحاک اشاره کرد و فرمود برای فهم ضحاک باید دو مار بر کتف مان بروید،آنوقت اگر مغز جوانان مردم را خوراک زنده ماندن خود نکردیم میتوانیم ضحاک را سرزنش کنیم.