اینستاگرام شوشان
شوشان تولبار
آخرین اخبار
اینستاگرام شوشان
شوشان تولبار
کد خبر: ۳۰۵۱۹
تاریخ انتشار: ۰۹ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۹:۵۱

جلال آل احمد

اسفند ماه سال 1344 (نیم قرن پیش):

شوشان : این که گزارش می دهد از سال 1322 به این سمت با خوزستان مدام در رفت و آمد بوده است. می گویم "با" خوزستان و نه "به" خوزستان و نیز "در رفت و آمد" می گویم نه رفتن تنها. یعنی آن ولایت برای من تنها یک ولایت نبوده است که تنها به انتظار بنشیند تا تو سراغش را بگیری و قدم رنجه کنی و بار خودخواهی ات را از این گوشه به آن گوشه اش بکشی فخرفروشان که این منم که مسافر ده کوره های توأم با آدم های گرسنه و ترخمی ات. یا این منم که پوینده راههای ناشناخته توأم که معبر هزاران کس و ناکس بوده. یا این منم که به سر برنده ام در مسافرخانه های گلی و حقیرت و قهوه خانه های حصیری ات و تماشاکننده ام رودخانه های مدامت را و خشکی های مزمنت را و تحسین کننده ام آجرکاری های خدا خدا ساله ات را و گنبدهای مضرست را ... یا این قبیل بادها در آستینی که دیگر نیست.

به این طریق خوزستان در نظر من شخصی بوده است بصورت خاکی. کسی بوده است بصورت اقلیمی. که اگر تو خود زیر آسمانش نیز بسر نبری او مدام زیر آسمان تنگ ذهن تو بسر می برد. و خوزستان نه تنها مدام در آسمان این ذهن بوده است بلکه پنداری که بر آسمان سیاست و اقتصاد سراسر مملکت سایه انداخته است. حتی اگر جسارت کنم بایدم گفت که در تمام گوشه های مملکت ما همه به برکت خوزستان زندگی می کنیم و در زیر سایه آن آسمان بزرگ، که شصت سالی است که بلعنده مشعلهای نفت است... و این داستان سربسته ای نیست.

درین همه مدت هر به یکی دو سال به گذری یا ماموریتی یا تفننی یا به فرار از سرمایی یا به گشت و گلا، قدمی بر آن خاک نهاده ام. و اغلب زمستانها. جز یکی دو بار که تابستان بود.

صص 66-67

 

  * * آسیاب خوزستان درست همچنان نیم قرن پیش هنوز به آب نفت می گردد. اگر یک وقتی آذربایجان را سر ایران نامیدند به خاطر آن قیامها در مشروطیت و داستان مردانگی ستارخان و باقرخان - اکنون سر این مملکت را در خوزستان باید دید. و سری که سخت آشفته به بوی نفت است. و سخت دهن بند نفت خورده است. زیر و بم خشکی و عمران - و خرابی و آبادی خوزستان به عنوان نمونه ای برای تمام مملکت هنوز با زیر و بم نفت بستگی دارد.

ص 78

 

* و اینک بار آخر. که به جستجوی آنچه آب و برق و سازمانش با خوزستان کرده به آن دیار رفته ام. در مهر ما 43. و مهمان سازمان برنامه. و می بینید که در این رفت و آمد مداوم با خوزستان دست کم می شده است متوجه بادهایی بود که بر آن سرزمین می وزیده است. بخصوص اگر توانسته باشی از هر سوراخش سری فرو کرده باشی و با انواع مردمش نشسته باشی. با بختیاری "چوخا" پوش و "دزپیلی" شین راسین گو -  و کارگران از زمین بریده و عرب  از زمین رانده و روشنفکر زندانی شده اش. با عربی که از دهات می رانندش و از زمین و قبیله می کنندش تا در جنگل بی قواره اهواز گم بشود. یا روشنفکری که به جستجوی شغلی به گمان چهار صباحی اقامت در تأسیسات نفت پناه برده است و پس از ده سال دربانی نفت یک مرتبه بیدار می شود که هیهات - خود نوعی زندانی شده است. و نیز بخصوص اگر از کرخه تا کارون و دز به همه آبهایش تن زده باشی و از پای مشعل نفت گرفته تا پای کوره کوچک زرگری صبی ها، هرم مصاحبتی را بر صورتت لمس کرده باشی و از کولی های مجلس آرای بیرون دروازه اهواز که از قوطی روغن "آمالی" کمانچه می سازند تا برنج کاران "کوتیان" و از نخل بانان خرمشهر تا گاومیش داران کنار آب ها ... همه را به دمی یا قدمی شناخته باشی. به هر صورت این جوری ها بود که گفتم بروم و سری به آن سرزمین مأنوس بزنم که سازمان آب و برق در این چهار سال اخیر تحولات انقلابی اش را سخت در بوق و کرنا می دمد. و ببینم و شهادت به دهم که چه بود و پای سد دز چه گذشت و آیا آنچه گذشت تافته جدا بافته ای بود از آنچه پای چاه های نفت در حوزه خلیج ما می گذرد؟

صص 72-73


* همین دهاتی کوتیانی که تاکنون با شبی دهشاهی نفت - روشنایی دو ساعت اول شب خانه اش را تأمین می کرده (می دانیم که دهاتی چه زود می خوابد) حالا مجبورش کرده اند که برای هر خانه دویست تومان در اول کار بدهد (برای کنتور و سیم کشی و یکی دو تا لامپ و کلید و الخ) به سازمان برق و آب. تا خانه اش را سیم کشی کنند و برق بهش بدهند. و مگر دهاتی با برق چه کاری دارد؟ شلوارش را اطو می کند یا رادیوگرام "های فیدلیتی" دارد؟ یا یخچالش بیکار مانده؟ یک دهاتی است و یک چراغ - آن هم برای دو ساعت اول شب. آن وقت قرار گذارده اند که دست کم 75 ریال هم به عنوان مصرف برق بدهد. یعنی که پس او از ماهی 75 ریال هم برق کمتر مصرف می کند. و تازه قیمت برق؟ کیلواتی 2/5 ریال! به این طریق آیا حق نمی دهید به این دهاتی کوتیانی که گمان کند که سازمان آب و برق نه تنها زندگی او را به هم زده بلکه دارد او را می دوشد. به جای اینکه کنار رودخانه های عظیم خوزستان پمپ بگذارند و به سراسر آن ولایت آب ارزان پخش کنند و بعد در تأسیسات نمونه و نه مزاحم اهل محل، طرز کار با نظم جدید را به ایشان بیاموزد - آمده اند و در نظم و سنت قدیمی او ایجاد مزاحمت کرده اند و همه چیز را درهم ریخته اند. درست است که این بی نظمی ها پس از ده سال تمام خواهد شد. اما مگر این ده سال از عمر یک ملت نیست؟ و چه کینه ها و عقده ها و ناراحتی ها و زد و خوردها که در همین ده سال اول عقده نخواهد بست و رخ نخواهد داد! این جوری است که مردم باید از تأسیسات سد دز بهره ببرند! و جالب ترین قسمت قضیه اینکه سازمان آب و برق آمده که " هر کدام آب می خواهید هکتاری 60 تومن باید بدهید." مردمی که بر روی زمینی هزاران سال حق آبه داشته اند حالا باید سالانه هر هکتاری 60 تومن پول آب بدهند. و البته سازمان کارش را هم بلد است. و برای اینکه قضیه را لوث کند آمده طرح کرده که " هکتاری 450 تومن ازتان می گیرم و برایتان گندم می کارم." از بذر و تخم و آب و همه چیز. اما خود دهاتی هکتاری 20 تومن مزد می گیرد و می کارد. (البته بذر و آب با مالک است که خود او استطاعتشان را ندارد). این است معنی تحول کشاورزی در دشت کوتیان.

صص 91-93



نهمین سفر به خوزستان مهرماه 1343:

یک وقت بود که قلب خوزستان در آبادان می زد. از همان زمان که «خزعل» به خیال المثنای شیخ بحرین و قطر شدن تب و تابی داشت–تا «ملی شدن صنعت نفت». یعنی تا بین المللی شدنش. و از آن پس قلب خوزستان جابجا شده است. یا به تعبیر دیگر خوزستان اکنون صاحب دو قلب است. یکی در خارگ می زند و نه برای خوزستان. و من این را در «جزیره خارگ» نشان داده ام ... و دیگری اکنون در اهواز و دزفول در حال ضربان گرفتن است. و این قلب دوم خوزستان اکنون در دل دیواره از بتون ریخته سد دز می زند. و درست تر گفته باشم اکنون آینده خوزستان را پای این دیوار بتونی می سازند و زیر رواق دراز معبد تازه ای که در دل آن کوه موریانه خورده کنده اند؛ تا مولدهای برق را همچون محرابی در آن، از گزند عوامل طبیعی در ابدیتی تعمیر شونده (تجدید شونده) محفوظ داشته باشند. اکنون آبادان به خاموشی گراییده است و مسجد سلیمان با تمام بساط اش دارد برچیده می شود و سرنوشت کارگران نفت را با به بهای سالی دو ماه مزد می خرند و هر کدام را با جیبی انباشته از اسکناس و سری خالی از هر آینده و امید رها می کنند درین بازار مکاره بی بند و بار که اهواز باشد یا دزفول. درین دو شهر عمارت ها تجدید شده است و مسجدها همه اکنون کاشی کاری دارند و بر سر پیاده روها سقف کشیده اند و در هر خانه ای پنکه هست و لوله کشی از صورت تفنن به در آمده و چلوکبابی ها همیشه ناهار بازار دارند. ولی همه آن مردم در انتظار معجزه اند.

در انتظار روزی که پول ها بکاری بیاید و بازوها. و نفرها ازین سرگردانی در چهار خیابان های شهر و پای مجسمه های بخشنامه ای خلاصی بیابند... به صورتی که اکنون هر راننده تاکسی در آن ولایت خوزستان در آرزوی افتتاح لوله دوم نفت به خارگ به خواب می رود و از خواب بر می خیزد. همان خارگی که پس از افتتاحش آبادان خاموش شد. چرا که دست تکدی نفتکش های عظیم را از دامن آبادان و معشور کوتاه کرد. همچنان که آبادان وقتی رونق یافت بوشهر را خاموش کرد و بوشهر که بندر بزرگ شد بندر عباس را به ویرانگی کشاند. این جابجا شدن شهرها و آبادی ها و مراکز آبادانی و ثروت گرچه امری است از نظر تاریخ بسیار ساده و تعبیر پذیر–اما باید چه چیز به جای چه چیز می نشیند و درین جابجا شدن یا جایگزین شدن قدمی هم به سوی تحول هست یا نه؟ یا نقشی هم از اراده خود ما در آن می شود دید یا همه با اراده دیگری است؟

صص 74-73


کتاب نایاب (کارنامه سه ساله) / چاپ سوم بهمن 1357

نام:
ایمیل:
* نظر:
اینستاگرام شوشان
شوشان تولبار