شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۳۳۷۹۶
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۰:۲۶
عبدالرحیم سوارنژاد 

 
اگرچه امروز بازنشسته ام می خوانند، اما در روزهای سخت معلمی را از روستا آغاز نمودم که اگر تدریس از روستا آغاز نمی شد نام آموزگارنشایدگرفت ! از آن نسلم که از صداقت و سخاوت بی پیرایه روستا یاد گرفتم صادق و با شنیدن بانگ خروس صبح شاکرباشم و به خدا توکل کنم ،

سالهاست از روز معلم بی خبرم که وقتی می آید نامحرم می شوم و مرا خبر نمی کنند ! و مبتلایان به آلزایمر تاریخی می گویند بایدازمنظر رسمی اداری و براساس نگاه مدیران معلم باشی !! تو بوده ای! از جنس گذشته و ما به گذشته باز نمی گردیم! سری تکان می دهم با تأسف ، که برای آموختن و آموزاندن بدون در نظر گرفتن روابط انسانی تاریخ مصرف درج کرده اند! همان تاریخ انقضای دلی که کباب می شود و لبی پر از اسف! می مانم با آنان که معلم نمی شناسند و بر مرکب خویش می رانند و در رویای خود ساخته آلوده به سیاست نامعلمی ،می پندارند معلمی هم تمام می شود! عجبا! 

در این روز است که همه معلم می شوند الّا آنان که معلم بوده و با این کسوت خو گرفته اند!تادر این غیبت پیش کسوتان نمودارهای عملکردی رو به آسمان ترسیم شوند! من نیز بی خبر از این نمودارهای ترسیمی رویاپردازانه، در اوج فترت و رنج سکوت،اسامی را مرور می کنم و به یاد می آورم انگشتهای کوچکی را که برای اجازه بالا می گرفتند و امروز با همان انگشتها جهانی را به حیرت واداشته اند ، در این امواج متلاطم تبلیغاتی خودپرستانه خویش را نگه می دارم و می خندم! می دانم مارا می شناسند و تعمدااز کنارم عبور می کنند!

من معلم بودم همانی که اندیشه را دریغ نخواهدکرد و سوغاتش تفکر است بدون هراس از گلوله های جهالت که در همه ادوار مغزش را نشانه رفته اند و امروز نامش را!! ما سفیرانی که سپید مویی نقطه کمال آنهاست که ازسپید موی، رستم دستان زاده می شود و از هیبت رستم ،شاهنامه به نگارش در می آید. 

من معلم بازنشسته ام؛ در وانفسای گرد و غبار گچ آلود سرفه ای خواهم کرد تا ریه هایم که با طعم گچ مانوس گشته اند دوباره حیات یابند و از تنگی نفس رها شوم! تکنولوژی را خسته کردم و بعد ازمن مدرسه ام را در بیهوشی محض هوشمند نمودند تا شاید راهی جستجوکرد ! به گچ روی تخته سیاه عادت کرده ام و هنوز از دوران پدر بزرگ در خانه ای که دیوارهایش گچ بری شده اند سکونت دارم و دیوارهای گچی که زودتر از همه دیوارها خنک می شوند تکیه گاهم قرار می گیرند تا در بی گچی روزگار پر از گرد و غبار ریه هایم متورم نشوند ! و نگاه می کنم موسها را که بی محابا کلیک می شوند در نهایت هوشمندی بدون سنجش هوش مخاطبان ، در جستجوی خاطره ها می دانم بجز دست نوشته های گچی یادگاری نخواهند یافت اما دریغ از اعتراف ! و گچهایی که در دستها فتوشاپ می شوند، 

من معلم بودم با انبوهی ناگفته از نامهربانیها، اما مهربانم و آیین روزگار با مهربانان مهربانی نکرده است و خود با اختیار انتخاب کرده ام! به فردا امیدوارم و فرداپردازان می شناسم.

من معلم بودم ، با این اعتقاد که در راه انبیا پا گذارده ام وارد شدم تا صدای شکوه گر نی که حکایت از جداییها می کند را بشنوم و بر چوپان نی نواز پاک درود می فرستم همانی که ترجمان همه خوبیهاست . 

من همان معلم هستم که بی اعتنا به سیاست بازان برای اعتلای فردا بذر مهر پاشیدم تا در ختهای سرسبز و با ریشه جای مردان سیاست بروید و از سرسبزی و نشاط آنها خلقی لذت برند و از میوه اش تناول کنند و از سایه اش خستگی به درآورند و از افتادگی شاخه هایش درس بیاموزند. 

من معلم بودم که یکسال با طلایی ترین بیمه سر کردم اما نقره هم نبود و اندکی از سوز دردهایم نکاست و چون جام شیردال در آمد! حالا بدون حضور قلب در اندیشه ساختن آتیه ای با تفأل بر حافظ دارند ! می دانند بیمارم و رنجور و تن به درد سپرده ام و از بیدردی گریزانم ، می گویند با درد خویش باید بسازم! در بهت پاراگرافهای مصاحبه ها می مانم!

من معلم بودم همانی که بعد از سی سال رنج و دشواری همه افتخارم را بازنشستگی ام خواندند و مرخصی های نرفته ام را چون پتک بر سرم کوبیدند و خندیدند ! من که جوانی ام را دریغ نداشتم و زکات علمم را دادم دریغ از نثار شاخه ای گُل و راز فردوسی که حاصل سی سال رنج در زنده کردن پارسی را درمی یابم و همراه فردوسی به گریه می افتم و بغض آلود می گویم باید معلم را در هر شرایط پاس داشت .

من معلمم پر از سرفه های گچی و زانوانی که از پشتشان رگهایم پیداست با تنی پر از زخم نامهربانیها اما هنوز مهربانم که مهربانی آیین من است ،نام من با مهر، محبت، مردانگی ،معیار،میزان آغاز می شود و وای بر کسانی که او را نمی شناسند ! 

من معلم بودم و در این برهه تنهایی تماشای قامت رعنای جوانانی که برای بوسیدن دستانم خم می شوند بهترین مرهم زخمهایم می شود و سرمستم می کند و در اوج دلخوری از بی تجلیلی گلایه نمی کنم و به رسم روزگاری که بر بوعلی سینا هم وفا نکرد پوزخند می زنم و برای تغییرش می کوشم

، گاهی دلتنگ می شوم وقتی می بینم تولید انبوه کارخانه های فرم و جدول سازی کاغذی بدون در نظر داشتن رفتارآدمها که آینه جامعه می باشند برای معرفی نمونه ها با کنارهم چیدن امتیازات صوری وبدون در نظر داشتن تاثیر و نقش اجتماعی در تغییر رفتار و بهسازی محیط هر روز مخاطب را از مدرسه بیشتر دور می سازد و رنج معلمی را مضاعف و دلها را می شکند و در این غربت میان خود پنداران درمی یابم که صدا شنیده نمی شود و خود را به خواب زده اند!

من خدا را دارم و با لبخندش پر از لبخند می شوم تا بمیرم که آن صمد، نگاهم را صمدانه می کند و در اوج این نگاه به تجلیل های خودساخته دیگران که دل به همایش و نمایش می بندند و خوش می کنند می خندم و هرگز دل نمی بندم و همین اندیشه را به فرزندم می آموزم که: فرزندم شب پرستان در تاریکی ، مغز شهید مطهری را نشانه رفتند،چون معلم بود و معلم ماند. 

من معلم ماندم همچون بوعلی ،خوارزمی،بیرونی ،رازی،مطهری و... خدا را دوست دارم و تکیه ام بر اوست که خالق مهربانی هاست یقین دارم با ماست .

مرا شمع می خواندند که محفلی را نور می پاشم اما من بسان خورشیدم. که حیات جانداران از تابش انوارم شکل می گیرد ! فروزش آن نگاهها را تسخیر می کند، حضور روز از طلوع خورشید و وجودشب از غروب اوست ، گرما بخشیدن روشنایی خورشید را باید باور داشت ، خورشید جاودانه خواهد ماند تا روزی که خدا بخواهد و به امر هیچ احدی طلوع و غروب نمی کند. من هنوز و برای همیشه معلم هستم پس روز من و همه عینک ته استکانی ها،عصایی ها،موسفیدها ، دندان مصنوعی ها و رنجورهایی که درکنجی نشسته اند و نگاه بر آنها درس بزرگ همه روزگار است با همه نامهربانی هایی که می شود تاوان عاشقی پس می دهند، هم مبارک باد

comment
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۱
comment
comment
محمدرضا حامد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۳۴ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۲
comment
0
0
comment با تشکر از مطلب خوب فرهیخته گرامی ؛ متاسفانه شعار در اموزش وپرورش جای عمل را گرفته است همه ساله مقاله ای در مورد مسایل عدیده من جمله تنگناهای مالی نوشته ولی امسال به دلیل مشغله زیاد عطای نوشتن را به لقایش بخشیده به مصداق .
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست آنچه البته بجایی نرسد فریاد است
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار