هر موقع که به کانون پرورش فکری کودکان نوجوانان سرمی زنم با شوق و انگیزهی خاصی میروم و با خوشحالی بر میگردم به این خاطر که هنوز آن ذوق را در چهرهی مربیان قدیم و جدید کانون میبینم همین ابراز احساسات مربیان بود که باعث ایجاد بارش فکر و پویایی ذهن خلاق در وجود اعضای کانون میشد. هنوز با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در ارتباط هستم و موفقیتهایم را به اطلاع آنها میرسانم.
اظهارات فوق بخشی از صحبتهای مجتبی گهستونی روزنامهنگار مطرح و فعال میراث فرهنگی، گردشگری و محیطزیست خوزستانی است که در یک گپ صمیمانه و متفاوت بیان کرد.
او در این مصاحبه به خاطرات کودکی خود در محلهی بیستمتری شهرداری و نحوهی ورودش به کانون پرورش فکری کودکان در محلهشان اشاره میکند. او با گذشت همه سالها هنوز ارتباطش را با کانون قطع نکرده است.
وی چندی پیش بهعنوان یکی از چهرههای تأثیرگذار مردمی در جشنوارهای به نام "قهرمان سرزمین من" انتخاب شد.
در این گفتگو مجتبی گهستونی با مروری بر تاریخچه و فعالیتهای یکی از قدیمیترین نهادهای فرهنگی و هنری حوزه کودک و نوجوان خوزستان به نکاتی از شیوههای آموزشی اخلاق، روحیه مربیان و تأثیر اجتماعی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در محیط پیرامونش اشاره میکند.
1- از چگونگی آشنایتان با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اهواز بگویید ؟
در محلهی ما بهواسطه اینکه خیابان 20 متر دارد به بیستمتری شهرداری معروف است. مرکز شمارهی 2 کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز در این منطقه مستقر است. ساختمان کانون برای ما یک ابهت داشت. به این دلیل که در مقایسه با محلهی ما که خانههایی کوچک و قدیمی دارد ساختمان کانون پرورشی سازهی مدرن محسوب میشد.
این سازه دایرهای شکل با معماری خاص و نیز ورودی جذاب آن برای ما ویژگی جالبی داشت. یادم میآید روزی در خیابان کنار خانهمان نشسته بودم. یکی از دوستان هممحلهای ما که اسمش فرهاد بود از سمت شرق خیابان بهسوی خانهاش در حرکت بود. از او پرسیدم فرهاد از کجا میآیی؟ گفت: کانون پرورشی بودم. دربارهی نحوهی ثبتنام و کلاسهایی که در آن برگزار میشد توضیح داد. مشتاق شدم که در کانون ثبتنام کنم. فرهاد گفت: فردا بیا کانون و ثبتنام کن. روز بعد به همراه دوستم صادق راشدی به پارک علامه که به پارک 40 دستگاه هم معروف بود رفتیم. یادمه کمی در پارک بازی کردیم. بعد از آن به کانون رفتیم. آقای نیازی از کارکنان کانون درب ورودی ایستاده بود. پرسید چه میخواهید؟ گفتم آمدیم ثبتنام کنیم. با دست راستش ما را به داخل کانون هدایت کرد. خانمی به نام گرمسیری پشت میز کتابخانه بود. شرایط ثبتنام را نشانمان داد و اینطور بود که حضور مستمر من در برنامههای کانون شروع شد. از ساعت 9 صبح که فعالیت کانون آغاز میشد تا ساعت 12 ظهر آنجا بودیم. هر وقت میگفتند کانون در حال تعطیل شدن است ما از ساختمان بیرون میآمدیم و در پارک بازی میکردیم.
2- در کانون چه کارهایی می کردید ؟
از کلاسهای فرهنگی، هنری و ادبیاش نهایت استفاده را میکردیم. از جنبوجوشی که در کانون وجود داشت و از فعالیتهایی که میکردیم خوشم میآمد. البته قبلاً در محیط فرهنگی مسجد چیزهای آموخته بودم. ولی در برنامههای کانون پرورشی تجربههای نوتر و جذابتر به دست آوردم. وقتی ما را به بازدید از انجمن سینمای جوان بردند، آنجا بود که به سینما علاقهمند شدم و در پی آن مفاهیم سینما را هم تجربه کردم. نتیجه آن آشنایی، پشت سر گذاشتن دوره کارگردانی بود. تا به اکنون پنج فیلم کوتاه ساختهام و در بیش از پنجاه فیلم کوتاه بهعنوان یکی از عوامل اصلی همکاری داشتهام. بازدیدهای مختلفی که کانون برگزار میکرد ما را با حوزههای هنری آشنا کرد.
یادم میآید یک روز از تهران کامیونی آوردند. مسئولان کانون گفتن: در کامیون نمایش اجرا میشود. تعجب کردم! پرسیدم چگونه در کامیون نمایش اجرا میشود؟ گفتن کامیون برای همین کار ساختهشده، جالب بود! درها و دیوارهای کامیون کشابی بود، درنهایت ما یک سِن برای صحنۀ تئاتر مشاهده کردیم. وقتی کامیون آمد ما نیز از پایین فضای نمایش و دکور را نگاه میکردیم. آنجا بود که با هنر تئاتر آشنا شدم. بعدها و پس از 20 سال بار دیگر آن کامیون را در اسفند 94 در اهواز مشاهده کردم. راننده کامیون نمایش همان راننده 20 سال قبل بود. تجربههای دیگری در حوزه فعالیتهای ادبی کانون پرورش فکری کسب کردم. مانند قطعهنویسی و نثرنویسی و همین آموختهها باعث شد به نویسندگی علاقه پیدا کنم، آنجا فرصتی دست داد تا کتابهای خوب در زمینۀ شعر بخوانیم، کتابها از بیان و تصویرسازی قومی برخوردار بودن و آنجا بود که به سرودن مشتاق شدم. تقریباً تمام حوزههایی که آنجا آشنا شدم را سعی میکردم بیاموزم.
2. این آموختههایی که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کسب کردید، چگونه به یک تجربه تبدیل شد؟
تأثیر آموزشهای کانون در قصهنویسی باعث شد، بعدها از طریق حوزه هنری، داستاننویسی و قصهنویسی را ادامه بدهم و یکی از اعضای اصلی تشکیلدهنده و هیئت مؤسس انجمن قلم شهرزاد در اهواز بشوم. تأثیر کانون در یادگیری و فعالیت شاعری من باعث شد، عضو انجمن شاعران استان (خانۀ هنر و انجمن شیدا) باشم و بعدها به همراه دوستان دیگرم انجمن شعر "پیشنهاد" را تشکیل دادیم.
3. در فروردین سال 95 بود که فیلمی به کارگردانی شما در شبکه مستند پخش شد. قبلاً هم در آثاری نام شما را دیده بودم. همانطور که در صحبتهایتان اشارهکردهاید، سینما و تئاتر نیز در کارنامۀ فرهنگی خودتان نقش پر رنگی دارد. قدری بیشتر از این حوزه صحبت کنید.
سال 1372، دورۀ فیلمسازی را در انجمن سینمای جوان گذراندم و تا به امروز دهها فیلم در زمینه و موضوعات مختلف تولید کردهام. پنج فیلم به کارگردانی خودم با عنوان «انسانم آرزوست»، «لذه»، «شاعر رنگها»، «خدا با من بود» و «جزیره مینو»، ساختم و در بقیه آثار بهعنوان منشی صحنه، دستیار کارگردان، مدیر تولید و مدیر برنامهریزی فعالیت کردهام. در تولید این آثار با آدمهای کمتجربه و همچنین شاخص کار کردهام. دوران فعالیتم در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، آشنا شدن باهنر تئاتر، باعث شد بازیگری تئاتر را تجربه کنم و در چند کار تئاتری همکاری کنم. استاد من در آموزش تئاتر زندهیاد نعمتالله لاریان بود. از دوستان آن دوره که هنوز فعالیت مستمر دارند یاد میکنم. از مهدی ساکی که امروز بازیگر سینما تلویزیون است و همچنین آندرانیک بیگلریان، حسین حاتمی، عباس بندقیری، رضا دیلمی، سیامک توانگر زاده و احمد بنایی.
4. تأثیر کانون پرورش فکری در منطقه بیستمتری شهرداری که بزرگشدهاید، چگونه بود، گویا تعدادی از بچههای پرکار و فعال حوزه فرهنگ، هنر و رسانه اهواز که بزرگ شده در چنین محلاتی بودند به دلیل همجواری با کانون بوده است؟
پیامد مثبت کانون پرورش فکری این بود که ما از ناهنجاریها و بعضی از معضلات اجتماعی منطقه دور باشیم. مهدی مرادی شاعر موفق و مطرح کشور در حوزه کودک و نوجوان از دوستان هممحلهای من است که بهواسطه همین کانون بود که با هم رفیق شدیم. در دوران نوجوانی و جوانی تقریباً همه کلاسهای شعر و داستان را با هم طی کردیم. وظیفه خود میدانم از اساتید داستاننویسی آقایان کمال معمار زاده، صاحب رومزی و نبیالله امینی و همچنین نشستهای داستان خوانی خانم عزت کوتی عرب، مرحوم شمس آل احمد و مصطفی رستگار و دیگر بزرگان که از محضر آنها در کانون پرورشی بهرهها آموختیم تشکر کنم. دوستان دیگری مانند عبدالرضا طهماسبی که از نخبگان علم ریاضی استان محسوب میشوند، نیز در محیط کانون شماره 2 اهواز، رشد و پرورش یافتند.
5. اشاره کردید به نام اساتیدی که از حضور آنها بهره بردهاید، آیا در آن سالها فرصت ارتباط با دیگر چهرههای مطرح هنری کشور را داشتهاید؟
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سابقۀ طولانی و درخشانی در حوزه فرهنگ و هنر کشورمان دارد. این سابقه خوب ما را دلگرمتر میکرد و به طبع بر اساس همین پشتوانه فرهنگی و اجتماعی چهرههای موفق کشوری در کانون پرورش فکری تعامل و رفت و آمد میکردند. هوشنگ مرادی نویسنده معروف کتاب قصههای مجید حضورش برای ما جالب بود. یادم میآید در سال 1373 برای او یک نمایش بازی کردیم. سال 1393 بود که پس از 20 سال جناب مرادی کرمانی را در همایشی که ایشان، من و تعدادی دیگر دعوت بودند را ملاقات کردم. در همان سالها بود که یادم میآید یکبار گروه تئاتر داود کیانیان در شهر اهواز و به دعوت کانون اجرای نمایش داشتند.
6. کیفیت و شیوۀ آموزشها در کانون پرورش فکری چگونه بود؟
آموزشها اجباری نبود، منتها به دلیل تازگی داشتن و بیان سادهشان برایمان جذابیت داشت. حضور مربیان مهربان و توانمند هنری باعث پیشرفت ما در کار میشد. فضای بصری کانون هنوز در ذهنم است. دورتا دور محیط و فضای سبز ساختمان کانون هم در ذهنمان تأثیرگذار بود. آقای نیازی فضای سبز و محیط ساختمان را خوب تمیز و نگهداری میکرد. این مؤلفهها به لحاظ روحی و فکری تأثیرگذار بود. خانم طاهره گرمسیری مربی فرهنگی ما بود، ایشان بانویی مهربان هستند که باعلاقه و حساسیت تمام، در پرورش ذهن ما تأثیر گذاشت. خانمها فارسانی، رعیتزاده، آلبودویرج، صیادی زاده، فیلی، پرند و آقای عبدالرحیم حاج سردار، که هرکدام در حوزه کاری خود نقشی مؤثر ایفا کردند هنوز در ذهنم وجود دارند. همچنین خانم تقوی که در مرکز آفرینشهای ادبی کانون مستقر بود و مطالب ما را بررسی میکرد را هیچگاه فراموش نمیکنم. من از ایشان درسهای بسیار آموختم. شیوۀ آموزش مربیان کانون پرورش فکری بهگونهای بود که ذهنمان باز میشد و دچار بارش فکری میشدیم. تلنگرهایی که به ذهن ما وارد میشد انگیزه نوشتن را به وجود میآورد.
در کانون افراد را بر اساس ردههای سنی آموزش میدادند و این تقسیمبندی کارشناسی باعث شد من نیازهای فطری خودم را درک کنم. مربیان از اینکه مشاهده میکردند، شاگرد هنرجو در کارش موفق است، خوشحال میشدند و احساس خود را بروز میدادند که این حس خوبی به افرادی مثل من میداد. من الان 36 سال سن دارم و بیست سال است که از کانون خارج هستم و امروز اگر موفقیتی کسب میکنم بخش عمده آن را مدیون کانون ام. امروزه هر کاری در راستای فعالیتهای فرهنگی و هنری انجام میدهم را با مربیان قدیم خودم و نیز مربیان جدید که با من آشنا هستند در میان میگذارم و خوشحالی را از چهرۀ آنها میبینم. هر موقع که به کانون پرورش فکری میروم با شوق و انگیزه خاصی با آنها مواجه میشوم. لذا با خوشنودی میروم و با خوشحالی برمیگردم. تا به امروز من همچنان با کانون در ارتباط هستم و به آنها سر میزنم، موفقیت خودم را به اطلاع آنها میرسانم و در برنامههای فرهنگی و هنری آنها را به مشارکت میگیرم و بهعنوان یک روزنامهنگار تلاش میکنم اخبار فعالیتهای کانون پرورشی را پوشش رسانهای بدهم.
7. مشاهده کردم که در فعالیتهای رسانهای برای تقویت و معرفی هنرمندان کودک تلاش کردهاید، بهویژه کودکان نقال شاهنامه. با طرح این مبحث پرسش من این است شما رشد کمی و کیفی نهادها و تشکلهای مرتبط با کودکان و نوجوان را چگونه ارزیابی میکنید؟
کانون پرورشی اهواز در دورهای بهعنوان یکنهاد مرتبط با کودک و نوجوان بر روی ذهن نسل من که آن موقع کلاس پنجم دبستان بودم نقش و تأثیرش را برجای گذاشت. این نشان میدهد هر چقدر بر روی کودک سرمایهگذاری کنیم و ذهن کودکانه آنها را جهت دهیم یک سرمایهگذاری تضمینی و دوراندیشانه انجام میدهیم. متأسفانه از نهادهایی مانند کانون پرورشی و فکری آنطور که باید حمایتهای لازم صورت نگرفت. ما با کمبود نهادهای تخصصی در حوزه کودک و نوجوان مواجه هستیم. این قشر از جامعه نیازهای متنوعی دارند که انتظار میرود با تقویت و توانمند شدن و گستردگی فعالیت در حوزه کودک و نوجوان نقش بیشتر و جدیتری ایفا شود. من در حوزه کاری خودم تلاش میکنم بخشی از فعالیتهای رسانهای و فرهنگیام را معطوف به حوزه کودک و نوجوان بنمایم.