بسامد گزارههایی که در ارتباط با جمعیت جهان و آینده آن میشنویم بیش از هر دوره دیگری در تاریخ بشر، مفاهیم پیری و سالمندی و بحرانها و تغییرات مربوط به این دو واژه است.
به گزارش روزنامه اعتماد، دنیا در حال پیر شدن است و این واقعیتی است که با روندهای ادامهدار فعلی متوقف کردن آن حداقل تا چند دهه آینده ناممکن به نظر میرسد. سالبهسال نسبت کمیت کودکان به سالمندانی که در خیابانها و شهرها و سکونتگاههای بشری، شمایل انسانی جامعه جهانی را میسازند کمتر میشود. تا آنجا که اگر جمعیت جهان را فارغ از مرزهای جغرافیایی و پرچم ملی کشورها؛ پیکرهای واحد در نظرگیریم با فردی میانسال روبهرو هستیم که چروکهای آغازین بر صورتش نشسته و گرد پیری نرمنرمک بر شقیقههایش مینشیند. پیری جهان در راه است و این خبر خوبی نیست.
حداقل دو قرن از زمانهایی که جوامع محلی با یورش بیماریهای همهگیری چون دیفتیری، طاعون و حصبه قلعوقمع میشدند گذشته؛ روزگاری که زنها آنقدر عمر نمیکردند تا مادربزرگ شوند و مردها در دام بیماری یا جنگهای خانمانسوز در میانسالی دستشان از دنیا کوتاه میشد. انقلاب صنعتی و میوههای آن از یک سو و پیشرفت علم پزشکی و ارتقای شاخصهای سلامت از دیگر سو؛ شکلی از زندگی مدرن و البته سالمتر را رقم زده که طول عمر یکی از رهآوردهای آن است. آدمهای هزاره سوم بیشتر عمر میکنند و از این منظر مفهوم سالمندی واجد شاخصهای پیشرفت بشری است. اما این همه داستان نیست. سویههای زیانبار و البته نگرانکنندهای هم هست که حداقل در دو دهه گذشته بسیاری از کشورها را به تکاپو انداخته که در برابر سالمندی آمادهباش دهند. برنامهریزی و سیاستگذاریهای اجتماعی خود را در جهت کنترل اثرات زیانبار آن همسو کنند و راهکارهایی را برای در امان ماندن اقتصاد خود از این موج سالخوردگی جمعیت، پیشبینی و اجرایی کنند.
چرا جهان پیر میشود؟
افزایش سن امید به زندگی در کشورها یکی از شاخصهای توسعهیافتگی به حساب میآید. اینکه نوزادی که چشم به جهان میگشاید این انتظار را داشته باشد که اگر گرفتار تیر بلا و اتفاق غیرمنتظرهای نشود بتواند هشت دهه زندگی را پشت سر بگذارد معنایش این است که سن امید به زندگی در آن کشور بالای هشتاد سال است. این شاخص در دهههای گذشته با ارتقای متغیرهای تاثیرگذار بر سلامت و سبکزندگی و رفاه اجتماعی در بیشتر نقاط دنیا افزایش یافته است. در کشوری مانند موناکو این سن به حدود ٩٠ سال رسیده است و این بدان معناست که یک فرد موناکویی میتواند امیدوار باشد ٩٠ سالگی را به چشم ببیند. از سوی دیگر میل به زادوولد به دلیل تغییر سبک زندگی کمتر شده است. کاهش نرخ باروری کشورها و آمار ازدواج در برابر آمار طلاق موید این نکته است که همانطور که افراد بیشتر عمر میکنند کودکان کمتری هم به دنیا میآیند. این دو عامل، کلیدیترین متغیرهای تاثیرگذار بر روند سالمند شدن جهان هستند؛ افراد بیشتر عمر میکنند و کمتر فرزنددار میشوند.
آمارهای جهانی چه میگویند؟
اگرچه جمعیت دنیا روبه پیری میرود اما روندها و سرعت این پیر شدن در همه جای آن یکسان و همسان نیست. در امریکا که بزرگترین اقتصاد جهان را دارد تعداد افراد بالای ٦٥ سال به ٨٣ میلیون نفر رسیده است؛ یعنی چیزی حدود ٢٠ درصد جمعیت این کشور. آمارهای صندوق جمعیت سازمان ملل نشان میدهد در این کشور و در طول بیست سال آینده هر دقیقه ١٠هزار نفر وارد ٦٥ سالگی میشوند. برای ژاپن هم که یکی از چشمگیرترین تغییرات سالمندی جهان را در جمعیت خود تجربه میکند روندها به گونهای است که تا سال ٢٠٥٠ بیش از ٤٢ درصد مردم این کشور سالمند بالای ٦٠ سال میشوند. رقمی که در حال حاضر ٣٣درصد است. سال ٢٠٥٠ اما یکی از نقاط عطف زمانی در تغییرات جمعیتی جهان از نقطهنظر مفهوم سالمندی است. سالی که برای نخستین بار تعداد افراد بالای ٦٠سال با تعداد کودکان برابری خواهد کرد! در این سال یک میلیارد و ٩٧٠ میلیون انسان بالای ٦٠ سال روی کره خاکی زندگی خواهند کرد. اگر اشاره شود که در حال حاضر تنها ٦٠٠ میلیون فرد بالای ٦٠ سال در جهان زندگی میکنند و در سال ٢٠٢٠ به یک میلیارد نفر افزایش مییابند؛ روند و سرعت رشد این بخش از جمعیت جهان بیشتر و بهتر نمایان میشود و راحتتر میتوان گفت: جهان به سرعت در حال پیر شدن است! ایران چه نسبتی با سالمندی دارد؟
در چند سال اخیر با پایین آمدن نرخ باروری کشور از یک سو و بالا رفتن سن امید به زندگی از سوی دیگر، هشدارهای سالمند شدن جمعیت ایران بیش از هر زمان دیگری در ادبیات برنامهریزی اجتماعی به گوش رسیده و تکرار شده است. در حال حاضر حدود ٨ درصد جمعیت ٨٠ میلیونی کشور سالمند هستند؛ یعنی ١٠میلیون ایرانی سالمند در کشور زندگی میکنند. دکتر حسین راغفر، اقتصاددان و استاد دانشگاه در نشستی که سال گذشته در موسسه عالی پژوهش اجتماعی برگزار شده بود این روند و اهمیت توجه به آن را این گونه تشریح کرده است: «فرآیند سالمندی جمعیت، که به عنوان گذار جمعیتی نیز شناخته میشود، آثار مهمی بر جنبههای مختلف اقتصاد کشورها خواهد داشت. ایران هماینک در دوران پنجره جمعیتی قرار دارد که تا سال ٢٠٤٠ این روند پابرجاست؛ فاصله و فرصتی گرانبها برای اقتصاد کشور که بتواند خود را با این تغییرات هماهنگ و برای آن برنامهریزی کند. » اما راغفر هشدار داده که چنین فرصتی تاکنون موردتوجه قرار نگرفته و این یک تهدید جدی برای اقتصاد کشور خواهد بود. او کاهش نرخ باروری و افزایش امید به زندگی را دو عامل اصلی شکلگیری پدیده سالمندی جمعیت در کشور و بیشزایی دهه ٦٠ را باعث مواجهه با یک موج سالمندی یکباره در کشور عنوان کرده است. «پیشبینیها بر این است که تا ٣٠ سال آینده با بحران جمعیت سالمند روبهرو شویم، سالمندی به دامنهای اطلاق میشود که در آن ١٥ درصد جمعیت کشور ٦٠ تا ٦٥ ساله باشند.» جمعیتی که به عقیده کارشناسانی چون راغفر در نظام کار و تولید کشور جایگاهی برای آنها در نظر گرفته نشده و خروج زودهنگام آنها که نتیجه سیاستهای بازنشستگی زودهنگام و حمایتهای یارانهای سالهای گذشته بوده؛ آنها را تبدیل به یک لایه ضخیم جمعیتی نیازمند حمایت و مراقبت با هزینههای بالا میکند. هزینههایی که بخش اعظم آن در حوزه درمان تعریف میشود. بیماریهای مزمن دوران سالمندی و سبکزندگی بیماریزای دوره جوانی و میانسالی ایرانیان بهگونهای است که هزینههای درمان سالمندان وطنی را دو برابر جوانان کرده است. واقعیتی که وقتی با کسریهای فعلی و فشارهایی که برای تامین منابع درمانی کشور همداستان شوند بخشی از بحران سالمندی آینده کشور را نمایان میکنند.
لزوم بازتعریف سن سالمندی
خروج زودهنگام سالمندان از چرخه کار و تولید نخستین ضربه را بر پیکر نهادهایی وارد میکند که از قضا مهمترین پشتیبان زندگی و رفاه سالمندی هستند؛ صندوقهای بازنشستگی و بیمههای اجتماعی که هم نقش حمایتگر درمانی را ایفا میکنند و هم مستمری دوران سالمندی افراد تحت تکفل خود را باید پرداخت کنند. بالا رفتن سن امید به زندگی و خروج زودهنگام از چرخه کار (به دلیل سیاستهای بازنشستگی بهروزنشده یا تصمیمهای غیرکارشناسی در این زمینه) یک معادله دوسر باخت را برای این نهادها رقم میزند: خروج زودتر افرادی که به این صندوقها پرداختی دارند بهاضافه طولانیتر شدن مدتزمانی که مستمری دریافت میکنند. گزارشهای رسمی سازمان ملل حاکی از آن است که شاخص امید به زندگی در ایران در بازه سالهای ١٣٥٤ تا ١٣٩١ از ٥٦ سال به ٧١ سال رسیده و بنا به برخی تحلیلهای کارشناسی هماکنون در مرز ٧٤ سال است. اما سن بازنشستگی متناسب با این افزایش عمر؛ نهتنها تغییری نکرده بلکه در سالهای گذشته و براساس تصمیمگیریهای مغایر با اصول سیاستهای اجتماعی، جمعیت زیادی به بازنشستههای کشور، خارج از روند متعارف و معمول آن اضافه شده است. موضوعی که از نظر مجتبی قاسمی، پژوهشگر اجتماعی، در سالهای نهچندان دور کشور را با بحرانی به نام بحران مستمری مواجه خواهد کرد. «تجربه جهانی به ما میگوید که بخشی از بحرانی که در دنیا با عنوان «بحران مستمری» مطرح است ریشه در پیری جمعیت دارد. خوشبختانه در ایران هنوز به این نقطه بحرانی یعنی پیر شدن جمعیت نرسیدهایم. اما فاصله چندانی با آن نداریم. برای مواجهه با آن هم باید از اقتصاد سیاسی کمک بگیریم. اصلاح سیستم مستمریها و اصلاحات پارامتریک چون اصلاح سن بازنشستگی متناسب با افزایش سن امید به زندگی میتواند جلوی تبعات اقتصادی و اجتماعی این بحران را بگیرد. » تغییرات و پیشبینیهایی که به اعتقاد او به دلیل ترس از نارضایتیهای موقتی و برخی تبعات سیاسی تاکنون به آن وقعی نهاده نشده است.
اصلاحاتی که در بسیاری از کشورهای توسعه یافته جهان در دهههای گذشته انجام شده و در آینده مهمترین بخش از راهحل کنترل بحران سالمندی آنها خواهد بود. برای نمونه چنین تغییراتی باعث شده تا در کرهجنوبی و در سال ٢٠٧٥ بیش از ٨٠ درصد افراد شاغل، سالمند باشند. این درصد برای پرتغال ٦/٧٥ و برای ژاپن ٢/٧٧ درصد خواهد بود. کشورهای توسعهیافته برنامهریزیهای اجتماعی و تغییرات سیستمی مرتبط با حوزههای کار و رفاه اجتماعی خود را بهگونهای تعریف و بازتعریف کردهاند که با نگه داشتن جمعیت بالای ٦٠سال خود در بازار کار و تولید، هم بحران مستمری را از سر دور کنند و هم نشاط و طراوت زندگی بخش بزرگی از جمعیت کشورشان را با حفظ تاثیرگذاری
اقتصادی- اجتماعی آنها تامین کنند. موضوعی که اگر در ایران مورد توجه قرار نگیرد، میتواند در هیات یک جمعیت ٢٠ میلیونی پارکنشین و مبتلا به بیماریهای جسمی و روحی به بخشی از بحران جمعیتی آینده تبدیل شود؛ بحرانی که بیشک تبعات اقتصادی و اجتماعی آن فراتر از تامین هزینههای درمان و مستمری خواهد بود.