کیارستمی اگرچه ظاهرا از میان ما رفته ، اما هنوز شجریان هست، پرویز تناولی هست، بهرام بیضایی هست، ناصر تقوایی هست...
شوشان / ولیالله شجاعپوریان
سالها تلاش برای منزویکردن یک هنرمند با مرگ او به پایانی منجر شد که همگان دریافتند که اعمال محدودیت برای انسانهای بزرگ نهتنها کارساز نیست، بلکه محبوبیت هم میآورد ونشان می دهد که هیچ حصار و مانعی یارای رویارویی با هنر و هنرمند را ندارد. «عباس کیارستمی» از آن دست آدمهایی است که شخصیت چند بعدی دارد؛ با او میتوان به دنیاهای گوناگون قدم گذاشت.
هر کس به وسع خویش میتواند از خوان گسترده هنر کیارستمی بهرهمند شود؛ عکاس، نقاش، شاعر، کارگردان، تهیهکننده و فیلمنامهنویس شهیر ایرانی که آفرینشهای هنری او بیش از آن که به معرض تماشای مخاطبان وطنی گذاشته شود، با محدودیتها و ممنوعیتهای داخلی به ناچار رهسپار غرب شد تا آنجا آزادانه فیلم بسازد.
از همین روست که کیارستمی گرچه برای جامعه هنری کشور شناختهشده است، اما برای مخاطبان عادی سینما و تلویزیون تصویری مبهم و کمترشناختهشده از او ثبت شده تا با مرگش دریابیم که چه گوهر گرانبهایی در این چند دهه مورد تکریم و تجلیل جهان بوده است.
بنمایه آثار کیارستمی گرچه اجتماعی بود و جامعه ایران را به تصویر میکشید، اما خود اصرار داشت که فیلمهایش رنگ و بوی سیاست نگیرد، چرا که بر این باور بود فیلمهای سیاسی تاریخ مصرف دارند و ارزش هنر را پایین میآورند؛ بیگمان فیلم سیاسی از نظر او فیلمی بود که نه تبلور واقعیات جامعه، بلکه در خدمت قدرت باشد تا کژی را به جای راستی بنمایاند.عباس کیارستمی گرچه در عرصه هنر و فیلمسازی بزرگترین افتخارات و عناوین را کسب کرد و حتی برخی از مهمترین جوایز هنری جهان را به دست آورد، اما بیمهریهای داخلی او را آزرده کرده بود.
چه آن روز که بعد از کسب نخل طلا در مسیر بازگشت در فرودگاه از سوی عدهای تندرو و خودسر مورد فحاشی و آزار و اذیت قرار گرفت و چه تمام سالهایی که برای نمایش آثارش با محدودیتهای عجیب و غریب مواجه شد و او را مجبور کرد که از خیر منافع مادی آثارش بگذرد و اجازه دهد که به هرقیمتی به دست مخاطب برسد.
آثار کیارستمی در طول همه این سالها با محدودیتهایی فراتر از سانسور مواجه شد به گونه ای که حذف او در فضای فرهنگی کشور در دستور کار برخی قرار گرفت. کژاندیشی برخی مسئولان، آثار محبوبترین چهره سینمای ایران و جهان را را از دید مخاطبان ایرانی دور کرد. البته این تنها کیارستمی نیست که با این وضعیت روبه رو بوده است.
این روزها نیز در عرصههای مختلف هنری و فرهنگی شخصیتهای بزرگی هستند که هر کدام به بهانهای مورد بیمهری و کمتوجهی قرار گرفتهاند و گویی تا مرگ احوالشان را نپرسد، مسئولی سراغی از آنها نمیگیرد وتا روح شان از کالبد تن آزاد نشود، از بند بیتوجهی رها نمیشوند. در هر جامعهای هنرمند و اهالی هنر، ورای دیدگاه و اعتقادات شخصی و سیاسی، سرمایههای ملی و اجتماعی به شمار میآیند و مورد احترام و تکریم و تجلیل حاکمیت، نظام سیاسی و مردم قرار میگیرند.
این رویه اما در کشور ما بهسامان نیست و بسیاری از چهرههای فرهنگی وهنری در حوزه های نویسندگی، شعر،سینما، موسیقی، تئاتر، و ... روزگار خود را با محدودیت و ممنوعیت سپری میکنند و چون از میان ما رخت برمیبندند تازه نگاهها به سمتشان معطوف میشود و فلان مسئول و مدیر برایش مرثیهسرایی میکند و سیل پیام و بیانیه و تسلیتنامه و مدیحه روانه رسانهها میشود.
اگر سینمای زندگی،صلح، رهایی و مدارای کیارستمی عدهای را بیدار نکرد، اما شاید رفتنش بتواند تلنگری باشد برای کسانی که گمان میکنند، میشود هنر و هنرمند را در بند کشید. استقبال این روزهای مردم ایران از کیارستمی نشان داد که مسئولان باید در رفتار خود با بزرگان عرصه فرهنگ تجدیدنظر کنند؛ گرچه بارها حضور مردمی در استقبال یا بدرقه اهالی فرهنگ این پیام را از سوی مردم به مسئولان منتقل کرد، اما گویی خواب ما این روزها سنگینتر از آناست که این هشدارها و انذارها حریف آن شود.
کیارستمی اگرچه ظاهرا از میان ما رفته ، اما هنوز شجریان هست، پرویز تناولی هست، بهرام بیضایی هست، ناصر تقوایی هست. میتوان پیش از آن که مرگ آنها را از چنگ محدودیتهای عجیب و غریب ما وارهاند، آنها را ببینیم و هنرشان را قدر نهیم و برصدری بنشانیم که فرهنگ ایرانی و اسلامی ما توصیه کرده و قرنها به آن عمل کردهاست.
گرفتن مجوز برای ساخت موزیک .فیلم و نوشتن کتاب باید حذف شود.
برگزاری کنسرت نیز باید آزاد باشد .
تمام هنرمندان باید آزاد باشند و قرار منع تعقیب صادر شود .
چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب.
شورای عالی امنیت میتواند پیش قدم باشد .
البته کاملا بعید است ولی باید تلاش کرد.