شنیدم قاصدی بانگ فزع برکشید و گفت: در موطنت آشوب بپاست؛ تکاپو، جای جای آن دارد؛ سراسر اندوه نشسته است. بی درنگ و ناشکیب بار سفر بر دوش نهادم.

"> در رثای سید جلیل القدر حاج سید سلمان موسوی
شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۴۷۰۹
تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۳۹۱ - ۰۸:۲۳

 

شنیدم قاصدی بانگ فزع برکشید و گفت: در موطنت آشوب بپاست؛ تکاپو، جای جای آن دارد؛ سراسر اندوه نشسته است. بی درنگ و ناشکیب بار سفر بر دوش نهادم.

 

بسم الله الرحمن الرحیم/ انا لله و انا الیه راجعون

شنیدم قاصدی بانگ فزع برکشید و گفت: در موطنت آشوب بپاست؛ تکاپو، جای جای آن دارد؛ سراسر اندوه نشسته است. بی درنگ و ناشکیب بار سفر بر دوش نهادم. دیدم شهر موج در موج آدم است، سیاهی رنگ غالب شهر است؛

سراغ از افرای سایه گستر دیارم گرفتم. بغض شکسته ای گفت: باروی بلند کیان ما را می جویی؟ گفتم: آری، پی آن هیبت شامخ شهرمان هستم. مروارید بر گونه اش لغزید و گفت: دیرک خیمه شوکت مان در شام جمعه لرزید و فرو افتاد، سرای بی سراج ما را چون ما تار می بینی؟ گفتم: چرا! از آن سان که سرها تان را همچو بیرق های نیم افراشته خم دیدم، همان دم دریافتم که غمِ شهر، طغیان ساز کرده است.

یکی زانو در بغل، یکی تیره پوش و آن یکی ساکت و محزون و بسیار مردمی نالان و گریان. هوای شرجی دیگر بوی «نم» نمی داد هر چه بود بوی جدایی و فراق بود. حکایت ارتحال سید سلمان، سرایش غمنامه دیوان عشرت ناتمام ماست. چه او، «بقية اهلنا و احبتنا» است که مرا و اهل خطه مان را شایسته پدری بود که فقدانش قامت ها را از میان شکست.

غم فقدان سید سلمان گران و مصیبتش افزون، اما مرثیه ها مان پیشکش شاه بلا، حسین فاطمه باد که آن دردانه زهرا در آن وادی، بی هیچ غریب افتاد، چند از تنهایی بر آن چیره بود؟ نه بازویی زیر سر بود نه مندیلی دور قفا؛ سریر خاک بالین او بود و از آن بالا، آفتاب چنان تاب می زد بر تن ربوده کسا، که نمی شد گفت: این کربلا داغ تر بود یا آن تفتیده لبها! دستم شکسته ، دیده ام کور، و زبانم گنگ باد از ذکر مصیبت حسین.

من باور از بخت ناخوش ندارم که امشب شمع پروانگان ما بی فروغ گشته است اما به آن دستانی که مرکبش را برافراشتند صد دعا می گویم: از عزت نیندازد همانی که شهریار جنت مکان مان را در باران شکوه و شوکت، از جوار شهیدان والا مقام به منزلگاه جاوید بدرقه ساخت.

سادات ارجمند، سید محمد، سید نعیم، سد کریم، سید نور، سید جابر، سید علی و سایر سادات معظم از احفاد و ارحام سید سلمان، عظم الله اجرکم و ایانا بمصاب فقدانه الجلل، امروز، سوگ بر عامیان مستولی است. همه، غبار عزا بر دل داریم؛ درست است شما را شرف اولاد صلب سید سلمان را دارید و لکن ما را افتخار فرزندی معنوی آن عَلَم محبت و وحدت است که در فراغش مویه سر کردیم.

من، دل روشنم که سوارانِ راه، راد مردانی اند که اندیشه و مرام سید سلمان را که جلیس و انیس یکپارچگی، صلح و صفای ما بود، عنوان آینده خود در سیرت مردم مداری خواهند ساخت. پس، امید بسیار داریم که هر شمشادِ شانه ‌افراشته‌ای از این باغ، خود، شمایی شایسته از سلم سلمان (ره) و مرام مردم نوازش دارید.

یزدان بی همتا را سپاس بی پایان است که او، مؤمنان شایسته را جایگاهی نیکو «وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ» خواهد بخشید.

خداوندا! مهمان رحمت گسترده ات را خلعت غفران بی انتها ارزانی دار و فردوس برینت را مأمن و مأوی او ساز که لطافت آغوش او، طنین ترنم دلنواز قلب او و گرمای نفسش، تن ما را جان بخش بود.

أللهم تغمد فقیدنا برحمتک و مغفرتک یا واسع الرحمة و المغفرة.

حاج عبدالامام حمیدی

 



نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار