شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۵۰۰۹
تاریخ انتشار: ۰۵ آبان ۱۳۹۱ - ۰۵:۱۰

امید حلالی : این روزها در ادبیات برخی مسئولان و نخبگان عبارت «شبکه اجتماعی» به کرات دیده و شنیده می شود که در گروه اول فعلن ثقیل و نامانوس تر است و به تازگی به دایره لغات شان افزوده شده و پس از دیدن تاثیرات آن دارد به رسمیت شناخته می شود چرا که گویا قرار است آنها معمولن چند قدم عقب تر از نخبگان یا توده باشند و در ابتدا تذکرات و اخطارها را تخیلی می پندارند تا اینکه آنها جنبه عملی به خود گیرند. نخبگان اما رفتاری متفاوت دارند. با اطلاع از پدیده ها دیر اظهارنظر می کنند چرا که محافظه کاری کم هزینه است و بسیاری را بیرون از شعاع برخورد آماج پاره سنگ های حوالت شده قرار می دهد و جوانان اما باید پذیرفت که تکنیکال تر از نسل های پیشین شده اند در استفاده از تلفن همراه و اینترنت و وسایل دیجیتالی ... حتا پیشرفته تر از والدین کنترل گر و نظارت کننده چرا که والدین، پدیدارها و فرآورده های جدید را تجربه می کنند اما فرزندان شان در مدارس آنها را در قالب متون درسی می آموزند.

نکته ای که در فضای محدودی به اندازه یک سرمقاله قابل طرح و به «اشتراک گذاری فکری» است «کوچیدن کاربران اینترنت خصوصن جوانان از وبلاگ ها به فیس بوک» به عنوان یک شبکه اجتماعی گسترده است. با رصد وبلاگ ها و سر زدن به آنها می توان دریافت که دیگر آن رونق سابق را ندارند - و البته سابق در این متن محدوده زمانی 2 سال قبل است نه بیشتر! چرا که سرعت بوجود آمدن وقایع بسیار تند شده/ مثل یک فیلم دور تند که قرار است در زمانی کوتاه دیدش، بر خلاف اسلوموشن- کرکره خیلی از وبلاگ ها به عنوان یک شبکه اجتماعی مطرح و محبوب در میان ایرانی ها پایین کشیده شده و کم کم فضای وبلاگ ها دارد آدم هایی جنوبی مثل ما را یاد لین های رو به متروک شدن صنعت شهرها و شرکت شهریمان می اندازد! در عوض فضایی جدید شکل گرفته که بسیاری در حال جمع آوری اثاثیه و بار و بندیل و نقل مکان به آن هستند مثل شهرهای تازه تاسیس غرب وحشی در فیلم های وسترن که خط راه آهنی از جوار آن عبور می کند و کاراکتر بانکدار فربه با شیال (دو بنده) بر پیراهن و کلانتر فداکار با ستاره ای حلبی بر سینه یا گانگسترها با سیگار برگی بر لب و تپانچه ای بر کمر جزو انفکاک ناپذیر آن هستند.

فیس بوک شبکه ای اجتماعی است که ارتباطات در آن بسیار روان تر از وبلاگ است، امکان یافتن دوستان و بستگان و هم صنفانی و هم کلاسی هایی که خاطره شان در حال کم رنگ شدن است را می دهد و طوری طراحی شده که کاربران در آن با کمترین محدودیتی مواجه می شوند از این جهت افرادی از همه تیپ و طبقه ای در آن یافت می شوند از نخبه و دانشجو و دانش آموز و ورزش دوست و کاسب و ادیب و تاجر تا هرزگان و ... از همه قماشی و آش در هم جوشی ست که مقایسه آن با سرویس های ارائه دهنده و میزبان وبلاگ مثل مقایسه «همراه اول» است با «ایرانسل» که گران تر از رقیبش است و نامطمئن تر اما به واسطه طیف وسیع خدمات و پلکانی پرداخت کردن هزینه ها بوسیله کارت شارژهای ارزان جایی بین شهروندان یافته است. بله پدیده مهاجرت بلاگرها به فیس بوک با همه محتوا و بی محتوایی مطالب و عکس ها  کلید خورده ، جدی و عملیاتی شده است. مهاجرتی خود خواسته و از روی رضا و رغبت و با پس زدن همه محدودیت های «فیلترینگ» که می بایست مورد تحلیل جامعه شناسان و برنامه ریزان فرهنگی قرار بگیرد.

البته قصد از این نوشتار نه تایید فیس بوک است و نه تبلیغ برای آن یا شرح و بسط آن و تعریف ضوابطش. قصد یادآوری قضیه و پدیدارشناسی موضوعی است که طبق معمول درباره آن در حوزه رسمی هیچ سخنی و نشانه ای از آگاهی نیست. فیس بوک به عنوان یک کلان شبکه اجتماعی و میلیون ها صفحه شخصی (page) در عین جا افتادن در جامعه ایرانی در حال گذاشتن تاثیرات خود است و این تاثیرات خاصه در حوزه سیاسی در کشورهای خاورمیانه در بیداری و بهار - عاقبت نامعلوم! - پیش از جامعه ما به وقوع پیوست و در حوزه آسیب های اجتماعی هم فراوان جای بحث دارد که یک نمونه آن انجام «مراسم آب پاشی طبق یک قرار فیس بوکی در پارک آب و آتش تهران یا خزبازی» بود که همه ناظران اجتماعی و مدیران شهری و سیاسی را غافلگیر و شوکه کرد! چرا که رصدی بر این موضوعات نداشتند و عقب تر از اجتماع در فضا و روابط و گفتمان های رسمی خودشان سیر می کردند.

اگر اجازه دهید فایل های تاثیرات سازنده یا مخرب سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و سایر ساحت ها همچنان در این نوشتار با حوصله کم خوانندگان این دوره یا مخاطبان صرفن تیتر خوان! مکتوم و دربسته بماند و قرار نیست که از یک کلید مربوط به قفلی جدید کپی های بسیار زد و یا شاکلید ساخت و به هر گذرنده ای تعارف کرد. بعضی وقت ها خوراک ماهی با خارهای پنهان در لقمه مفید تراست تا راحت الحلقوم. بگذارید مطلب برای هاضمه بهتر و جذب بیشتر در بافت و ارگانیسم قدری جویده شود. بر آن تامل صورت گیرد. راحت فرو نرود تا گذرندگان و تیترخوانان نتوانند مفاهیم را بدون دریافتن عمق مصادره به مطلوب کنند. و راستی شما هم زیاد دیده اید افرادی را که دلخوش به عکس انداختن یادگاری با رودخانه هستند بدون اینکه زحمت رفتن به درون جریان و درک دمای آب بر پوست به حیث چندش یا کیفوری را به خود دهند. نمی دانم تا به این سطر آخر پا به پای هم آمده ایم یا نه؟ اگر آمده اید و نفس تان هنوز چاق است پس شما هم خسته نباشید!

 


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار