شوشان / عبدالرحیم سوارنژاد ">
امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان / عبدالرحیم سوارنژاد
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی از ظن خود شد یار من
از دورن من نجست اسرار من
.......
سر من از ناله ی من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
ضریح بارگاه سیدالشهدا به حرکت در آمده است و هنوز در اهواز متوقف است ،فرصت ها به شتاب می گذرد و چه زود بشارت دادند که می آید و زودتر از اندیمشک و دزفول و شوشتر و باوی گذشت و استقبال بی نظیری که حکایت از دوستی با اهل بیت مردم این دیار داشت و دارد به سرعت می رود ومن با او عهد کرده بودم که از اندیمشک تا شلمچه همراهش باشم و با او درددل کنم و به دنبال ناقه چنان زار بگریم ؟که از گریه ام ناقه در گِل نشیند و بخواهم تا این درد دل ها را در خلوتش به آقا برساند و بگویدش مداحی هایم در ایام محرم برای آقا و اهل بیتش را بپذیرد وعرض ارادتم را در اشکهایم به تماشا بنشیند و منتی بگذارد و دستی از روی نوازش بر سرم بکشد که سال ها در این انتظارم و ضریح در انظار چشمانی خیس مسیر را معطر می سازد و می رود و من یک بار هم نتوانستم در میان آن انظار خیس برای دیدن مشبکهایی که دستان بی پناهان را تا چندروز دیگر به دور خود حلقه می بیند سهیم باشم فقط خیسی چشمان در سکوتی تاریک و دلی شکسته تر از هرروز ، بازهم به آنجا می روم برای شنیدن پاسخ تکراری که :حاجی بازهم آمدی و به سرعت بر روی تخت بخوابانند ، کپسولهای اکسیژن را بازکنند ، آمپول ها را در دستانم فرو کنند ، دستگاه بخور را روی بینی ام بگذارند وگوشی دکتر روی چند قسمت از بدنم گذاشته شود تا راه تنفسم را بازکنند و بتوانم در این هوای تنفس کنم! من که هرروز صبح از زیباشهر اهواز تا امانیه را برای رسیدن به محل کار پیاده طی می نمودم از برداشتن دو گام عاجز مانده ام و کم می آورم بیش از دوماه است که هر هفته چند روزی در بیمارستان بستری می شوم ولی خبری از بهبودی نیست .رود چون به پا خاری آسان در آرَم؟ چه سازم به خاری که در دل نشیند. در ایام تاسوعا و عاشورا طبق نذر هرساله ام به هر طریق خود را به هیئت رساندم و در آن حضور یافتم و مداحی کردم و آقا واقعا" یارم بود با وجود سرفه های شدید و تنگی نفس اما چنان مرثیه خوانی ام را روان نموده بود که زنجیر زنان هیئت با شوری مضاعف زنجیر را بردوش می کوبیدند و باحال عزاداری کردند که از این لطف آقا ممنونم و باخود می گفتم هرچه دارم از این نذر است اگر ادا نکنم همه را از دست خواهم داد و وای بر کسی که در مجلس حسین (ع) حضور نیابد و زبانش از تکرار نامش ناتوان شود و بازهم بعد از عزاداری پاسخ به پرسش اهل بیمارستان در فرط ناتوانی با نفس نفس زدنهای ممتد و با گرفتگی صدا که :دارم خفه می شوم . حال و روزم دیگر برای کادردرمانی بیمارستان دارد شکل مزاحمت به خود می گیرد حتی توان نشستن نیز ندارم و سرفه امانم را بریده است خود را ازقفس بستر بیماری با یک یا حسین جدا می سازم و با هر وسیله ای خود را جلوی مصلی می رسانم ، تدابیری که برای تنظیم و کنترل ترافیک اندیشیده اند مانع از عبور خودرو از جلوی مصلی می شود و مجبور می شوم از بالای چهاراه از میان خیابان فرعی کیوان بیایم و روبروی ضریح چشمهایم را به دلدادگان و شیفتگان بدوزم و اشک بریزم و از ناتوانی ام گله کنم و از خستگی اندامهایم بنالم و از آزار اطرافیان از سرفه های ممتدم رنج ببرم ،عظمت جمعیت مبهوتم ساخته بود اما توان پیاده شدن نداشتم تا در میان آنان ،من نیز در این حماسه محبان الحسین (ع) سهیم باشم و درزمره کسانی قرار گیرم که یزیدیان زمان را به خشم می آورند و از اینکه در این حرکت حضور دارم شاید نمره مثبتی در کارنامه ام قرار گیرد و توجهی شود وخود را از ناتوانی ام با اشک تسکین می دهم و بیشتر از همیشه می گریم این بار برای محرومیت خویش از عدم توفیق در همنوایی بامردم در گفتن لبیک یاحسین و قرار گرفتن در بارش سنگین تگرگ در سرمستی از دیدار حضور ، باز روانه می شوم تا بستری شوم و سوزن آمپول و سرم را حس کنم با تنفسهای مصنوعی که از کپسول به ریه هایم تزریق می شود .هیچکس از حالم نپرسید! مولا از حالم خبر داری مراببخش؛ که با ضریحت تا شلمچه نتوانستم بیایم . مولا احساس تنهایی می کنم ! اگر شما نبودید بیراه می شدم و از فرط تنهایی دق می کردم . خسته ام از این بی کسی و تو را همه کَسم می دانم نتوانستم به مسافر کربلایت که مهمان ماست این را بگویم و مستقیم به خودت عرض می کنم که :در بهداری قربت دردم را درمان کن که من نوحه گرت بوده ام و چشمهای بسیاری را در روضه هایت گریاندم و خود بسیار گریسته ام نجاتم بده که پناهی ندارم و طبیبی برای دردم بجز تو نیست ای طبیب دردمندان یا حسین. در روز عاشورا این نوحه را خواندم : خون خدایی حسین، هستی مایی حسین / سلام ما سلام ما برتن عریان تو ،سلام ما سلام ما بر لب عطشان تو،باتن بی سر توخود شافع مایی حسین و..... بازهم می خواهم برایت بخوانم اگر که نتوانستم به استقبال ضریحت بیایم عذر می خواهم که اگر عمری باقی بود به کربلا خواهم آمد و بر پنجره های مشبکش انگشتانم را حلقه می زنم و بوسه بارانشان می سازم و برایت از دردهایم که شفایشان داده ای می گویم پس شفایم بده یاحسین (ع). حسین جان سقایت خیلی با وفا بود و اکبرت خیلی جوان و اصغرت شیر خواره بود من بر این خیل شهیدان وفادار گریه ها کردم ، ببخشایم زلطف . از اینکه توفیق دادی که باز بنویسم و دل را خالی کنم ممنونتم .
عبدالرحیم سوارنژاد