هنر این است که دانش آموز از نگاه معلم به خود آید وگرنه انسان از هر که چوب و چماق به دست بگیرد می ترسد و این هیچ فضیلتی برای صاحب آن ابزار به همراه نمی آورد.
سروش بامداد- اخبار مربوط به تنبیه دانشآموزان در هفته گذشته افکار عمومی را تحت تأثیر قرار داده و رسانهها نیز به آنها پرداختهاند.
محدود به یک منطقه هم نیست. تکاندهندهتر از همه خبری از یک روستا در جنوب کرمان بود که 10 دانش آموز به خاطر ناتوانی در پرداخت شهریه 30 هزار تومانی شلاق خوردند و اخراج شدند!
خوشبختانه این فقره به صورت رسمی تکذیب شد اما خبرهای دیگر از سیستان و بلوچستان و گلستان و نیز تهران باز از این واقعیت تلخ حکایت می کند که پاره ای از مدیران و معلمان – که در اقلیت قرار دارند- نمیتوانند ذهنیت خود را درباره «تنبیه» اصلاح کنند.
تنبیه البته تنها تنبیه بدنی هم نیست و میتواند انواع آزارها و طعنه های روحی را نیز در برگیرد.
جالبتر از همه این که گاه خود معلم قادر به انتقال مفهوم نیست یا قادر به درک تفاوتهای بچه ها در درک یک موضوع نیست و میخواهد با تحمیل تکلیف و احضار والدین جبران کند!
در ذهن این دسته از معلمان یا مدیران با «تولید ترس» میتوان موفق شد. تولید ترس با نمره، تولید ترس با تحقیر، تولید ترس با تهدید و تولید ترس با احضار دیگری.
اگر دانشآموزی مشکل اخلاقی یا سوء کردار یا انحراف جنسی دارد یا رفتار نامتعادلی از او سر زده یا دیگران را آزار میدهد یا از یک افسردگی خاص رنج میبرد یا بیشفعالی او امکان درسآموزی را از دیگران میستاند و مشاور مدرسه هم هر چه کوشیده نتوانسته مشکل را حل کند می توان پدر و مادر یا سرپرست دیگر او را فراخواند و موضوع را به آنان اطلاع داد و کمک گرفت و به راه حلی رسید.
اما این که دانش آموزان را تهدید کنید که چنانچه نمرهای کمتر از فلان عدد گرفتید پدر یا مادرتان را احضار میکنیم از ضعف معلم حکایت میکند. ضعف در انتقال مفهوم و آشنا نبودن با تکنیک های نوین خصوصا اتکا به ابزار ترس. مگر این که حدس بزند فضای خانه مناسب نیست و بخواهد از وضعیت زندگی او آگاه شود و این که آیا مشکلی دارد؟
دوستی میگفت مدرسه پسرم مرا خواستند و گفتند نمره ریاضی او کم شده است. در پاسخ گفتم: خودم برگه امتحان را دیدم و اتفاقا این من هستم که اعتراض دارم که چرا نتوانسته اید مفاهیم را به او منتقل کنید. آقای ناظم یا مدیر شگفت زده پرسید: ما شما را خواسته ایم و حالا شما به من اعتراض می کنید؟ پدر پاسخ می دهد: بله! من در عسلویه کار می کنم و نیمی از ماه را در خانه نیستم و اگر می خواستم تدریس کنم به استخدام آموزش و پرورش در می آمدم. انتقال مفاهیم تخصص شماست. چرا خانواده ها را مؤاخذه می کنید؟
در دنیای مدرن در دبستان ها حتی دانش و مهارت خاص هم نمیآموزند. بلکه بچه ها با تجربه های زیستی آشنا میشوند.
آموزش و پرورش نباید و نمی تواند دستگاه تولید ترس باشد. این ترس چه با تهدید به نمره چه با شلاق زدن و چه با احضار والدین مردود و مطرود است.
نکته های فنی و علمی و مهارتی همه در کتاب های درسی آمده است. جواب سوالات را نیز انواع و اقسام موسسات کمک آموزشی منتشر کرده اند. دریک مورد کتاب پاسخ به سوالات همه کتب درسی یک سال تحصیلی به چاپ نود و نهم رسیده است! جالب این که در برخی مدارس چنانچه دانش آموزی از روی این کتاب پاسخ ها را بنویسد ستایش می شود و اگر پاسخی ننویسد چون بلد نبوده سرزنش می شنود.
پس نه کمبود مطلب داریم نه کمبود پاسخ . هنر معلم این است و باید باشد که هم این مفاهیم را منتقل کند و از هم مهمتر این که بچه ها را برای زندگی آماده کند.
دست معلمانی را که به فرزندان مان اعتماد به نفس میآموزند و احساس خلاقیت را در آنان میپرورانند و با تجربههای زیستی آشنایشان میکنند و میدانند که دختری در سن بلوغ در تمام ماه شرایط یکسان فیزیولوژیک ندارد و پسری شاید از مشکل خاصی رنج میبرد باید بوسید و شکیبایی شان را ستود اما به معلمانی که به جز ابزار ترس هیچ وسیله ای نمیشناسند نیز باید یادآور شد تولید ترس را متوقف کنید!
جامعه خوشبخت جامعه ای است که مردمان آن بدون ترس زندگی کنند پس کسانی که اصرار دارند از همان کودکی و نوجوانی بذر ترس را در وجود فرزندان ما نهادینه کنند به جنگ خوشبختی یک ملت رفته اند.
فرهنگ ایرانی با ادبیات و عرفان شناخته می شود که خداوند را هم بر جایگاه «مهر» می نشاند نه «قهر». انقلاب 1357 نیز برای کنار زدن یک حکومت پلیسی مبتنی بر تولید ترس بود.
می توان حدس زد کسانی بر این نوشته خرده بگیرند که بی تحکم نمی توان کلاس را اداره کرد. این نفوذ و اقتدار اما باید معنوی باشد نه به ضرب چوب و چماق.
در قرآن هم واژه «خشیت» آمده که به معنی ترس آمیخته با احترام است. مثل ملاحظه ای که مرد 50 ساله صاحب خانواده و امکانات مادی از پدر پیر 75 ساله خود دارد و اگر نهیبی بزند به خود می آید. اما این ترس نیست. احترام است.
هنر این است که دانش آموز از نگاه معلم به خود آید وگرنه انسان از هر که چوب و چماق به دست بگیرد می ترسد و این هیچ فضیلتی برای صاحب آن ابزار به همراه نمی آورد.
یکصد سال قبل در مکتب خانه ها چوب و فلک برپا بود. بعد نمره جایگزین شد. اکنون در مقطع ابتدایی به جای نمره ارزش یابی های مفهومی قرار داده شده اما انگار کسانی نمی توانند با روش های نوین کنار بیایند.
واقعا به این موضوع فکر کنید که بچه ای از عهده انجام تمرینات ریاضی یا پاسخ به سوالات تاریخ برنیاید یا نمره خوبی در امتحان نگیرد. پدر او برود مدرسه که چه کار کند؟ که به او بگویند ریاضی یا تاریخ او خوب نیست؟! یا بخواهند بچه را تحت فشار قرار دهد که بیشتر بخواند و بیشتر تمرین کند؟
اگر برای همفکری باشد خوب است. اگر برای چاره اندیشی باشد نیز. اما اگر معلم تصور کند کار او فقط تولید ترس است خطاست.