عبدالرحیم سوارنژاد
عمر از کف رایگانی می رود
کودکی رفت و جوانی می رود
این فروغ نازنین بامداد
در شبانی جاودانی می رود
این سحرگاه بلورین بهار
روی در شامی خزانی می رود
چون زلال چشمه سار کوه ها
از بر چشمت نهانی می رود
ما درون هودج شامیم و صبح
کاروان زندگانی می رود
"شفیعی کدکنی"
جمله «ناگهان چه زود دیر می شود» بعد از وفات مرحوم قیصر امین پور بیش از همه اشعاری که سروده بود برسر زبانها افتاد و به دلیل بار مفهومی عمیق توسط مردم هر روزتکرار می گردد زیرا تاثیر قدرشناسی از عنصر زمان و ایفای نقش انسانها را در این پروسه با ظرافت و زیبایی طرح و تبیین می نماید و هنرمندانه به روایت استفاده مفید از زمان می پردازد .تا همه آدمها بدانند با یک پلک زدن شاید چشم برای همیشه بسته گردد و شمع عمربه خاموشی گراید، وقت اتمام آنجا مهم است که اندازه خویش بدانیم ، مبادا در این جایگاه از ندانستن مسیر به بیراهه بیفتیم و از فرط گمراهی اشکها سرازیر شود؟
برای تفسیر جمله ماندگار قیصر ،فوتبال یک تمثیل زیبا از زندگی انسانها در زود دیرشدن است ،هنگام شکست کسی سراغت نخواهد آمد و با هیچ پاشوره ای تب باخت فروکش نمیگردد! برای حیات باید فوتبال زندگی را با هوشمندی از مربی دانای روزگارآموخت ، توپ های ناخواسته سرگردان در وسعت زمین بازی پرتاب می شوند ،می چرخند ، می چرخند و می چرخند تا در نقطه ای فرود آیند و تلاش ضرورت دارد شاید به توبرسد . اگر دروازه بان هستی قبل از هر تصمیمی بایستی جهت توپ را شناخت و بسویش شتابانه رفت و در آن شتاب پر خیز و خطربه آرامی لمس کرد تا محافظ حریم خویش که با یک چارچوب مشخص شده است شد و با این کار بزرگ در حفظ چارچوب محوله مورد تشویق قرار گرفت و آرامش یافت.
با قرار گرفتن در خط میانی توپ را آرام نگهدار ، سرت را بالا بگیر و آنرا از میانه میدان به اهلش بسپار تا خروجی مناسب حاصل گردد و مفید واقع افتد و به هدف نزدیکتر شد ، امادر خط حمله ،با علم به اینکه دیگران حاصل همه زحمات خویش را به توسپرده اند باید با رعایت قواعد بازی هر ضربه ای بر توپ که خواهی زد به حفظ امانت بیندیش تا دستان جماعتی را به نشان پیروزی و افتخار به سوی آسمان از روی سکو به بالا ببری و همراه با خیزش دستها فریادی از گلو خارج گردد و از درون فریادها لبخندها متولد شوند و در هجوم لبخندها ،شکست دیر شدن رقم زده شود . اماای وای اگر توپ از درون دستها بگذرد !
تنها نگاه ، بهت،خشم ،بغض و با باران اشک ،همه بر سکوها میخکوب می شوند! سبز فرش چمن که با استوک کفشها دائم لگدکوب می گردد را باید قدر دانست تا مبادا در بازی روزگار امتیازات را از دست داد و در قعر جدول جا گرفت! چشمهای تیزبین درتعیین مهار توپ باید دقیق گردندکه با عبور توپ فرصت طلایی از دست خواهد رفت و غیر قابل برگشت است ،البته پس از مهار هر توپ باید دانست که دوران عمر قهرمانی کوتاه است . توپهای فوتبال لحظه های عمر آدمها هستند بایدالتفات داشت که سوپر لیگ زندگی سقوط به لیگ یک ندارد تا با خریدن امتیاز دیگران دوباره به جرگه بازیکنان بازگشت اگر امتیازها در حد استاندارد زندگی نرسید و از تجربه روزگار که بهترین مربی انسانهاست درس آموخته نشد و سقوط حتمی گردید بهترین یاران نیز جدا می شوند و هرگز پادر میانی شان برای بازگشتت اجابت نمی شود و رهایت می سازند و می روند و باید ماند باخاک سرد و شکستی ناباورانه که فرصت جبران ندارد بدون هوادار درکنجی خاموش ..... زندگی همچون بازی فوتبال است که پیروزی در آن با دوندگی حاصل می شود و توپها ثانیه های عمر آدمهایند.تا چشم بهم بزنی داور سوت پایان را به صدا در آورده است و از تکرار ای کاشهای بسیار طرفی نخواهی بست پس امروز را دریاب تا دیر نشده است که فردا در راه است.
دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز."سهراب سپهری"