شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۶۴۴۰۵
تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۱

شوشان - محمد مالي

كنش گران سياسي در جامعه ايراني درك دقيقي از پديده قدرت ندارند، حالا سخن از مردي است كه دركي درست، واقعي و نزديك از مفهوم قدرت داشت، او قدرت را به معناي واقعي كلمه مي فهميد و در جوار آن _ گاهي دور و گاه نزديك_ مي زيست، تو گويي، او راه خروج از دامنه قدرت را نمي دانست و اين چنين شش دهه با قدرت سر كرد و دست آخر با و بر قدرت رفت؛ علي اكبر هاشمي رفسنجاني.

فهم وضع او كه هر آينه در جلوه اي است، گاه در قامت يك جوان انقلابي است، يا يك روحاني ديپلمات، خطيب اندرزگو، شيخ معتدل، پير صلح و وصل، روز نگار دقيق تاريخ، فقيه معرفت انديش، عالم تجربه گرا، فرمانده خستگي ناپذير جنگ، سردار سازندگي، مجري سياست هاي تعديل اقتصادي، مشاوري تلخ و تند زبان براي رهبران حاكم و منتقد بي رحم جريان پوپوليسم؛ اگر از زاويه و نگاه متمايل به قدرت باشد، چندان سخت و مشكل نيست.

او امانتدار قدرت است و ابايي از بازتوليد آن ندارد. در حفظ و صيانت از آن مي كوشد و معتقد است راه مهار قدرت و ريل گذاري آن در مسيري آزاد و قانوني؛ اخلاقمند سازي فرآيند توليد قدرت است، از اين رو به جاي ساحل نشيني و كناره گيري، خود در امواج درياي قدرت غوطه ور شده و در اين مسير رنج ها كشيده و زخمه ها چشيده است؛ بر آن هستم كه جستاري كوتاه و گذرا بر گزار او فراچنگ آورم...

انس و مرافقت شيخ با قدرت ديني در تاريخ كنشگران سياسي در جامعه معاصر ايراني بي نظير است. آخر؛ هاشمي فرزند حوزه است، او از ١٤ سالگي وارد قم مي شود و اين حضور تا دهه ها بعد ادامه مي يابد. شيخ اكبر، از نزديك قدرت قم را در مناسبات سياسي درك كرده است و پيچيدگي هاي فيضيه را مي شناسد. در همه ادوار مجلس خبرگان عضويت داشته و همواره رابطه نزديكي با مرجعيت برقرار نموده است. هاشمي هيچ گاه در طول دوره هاي مختلف فعاليت از رياست مجلس گرفته تا هدايت جنگ و صدارت دولت و مديريت مجمع خود را از تاييد قم و همراهي مشهد بي نياز نديده و با هوشمندي، ممهور به مشروعيت روحانيت بوده است.

از اين روست كه با همه فراست، هاشمي دريافت گزاره هايي از آموزه هاي ديني كه متناسب با شرايط زمانه و اقتضايات روزانه باشند مي بايست استخراج و عملگرايانه به كار گرفته شوند، در عين حال مرد ما سعي وافر داشت نماينده سنت باشد و تا آخر بر اين سياق ماند. يعني لاجرم تكليف انديش بود و هم حق مدار.

اعتقادهاشمي به ولايت مطلقه فقيه غيرقابل انكار است و او در فقدان فقيه توانمند و مقتدر، رهبري را در قالب شوراي فقها تنزل مي دهد و بر اين امر بارها در برابر نظريه تنزل به ولايت مومن غيرفقيه پاي فشرده است. چرا كه در انديشه استمرار حيات قدرت ديني است.

با اين همه، شايد شاگردي امام راحل به هاشمي آموخت كه قوام هر عنصر سياسي در جامعه ايراني با نسبتي كه مردم در ميزان دينداري او مي سنجند پايش مي شود و هاشمي حتي در تحرير تفسير خود در پي برقراري چنين نسبتي است.

شيخ اما در طول دوران حيات خود بي مناسبت با قدرت سياسي نبوده است، پيش از انقلاب و از دهه سي به عنوان يكي از نمادهاي مبارزه در جبهه متدينين و بازاريان شناخته مي شده و اين حضور تا شوراي انقلاب و حزب جمهوري و رياست مجلس ادامه مي يابد، كه در هر يك از اين مناصب چشمه اي از قدرت سياسي مي جوشد. تا اين كه در مرداد ٦٨ او با پوشيدن رداي رياست جمهوري قدرت سياسي را در آغوش مي گيرد.

او در اين دوره هر چه بر اقتصاد باز ليبرالي پاي مي فشرد و انحصار اقتصادي را مي شكست، درهاي جامعه مدني را مي بست و نفس فرهنگ را مي گرفت و رمق از منتقد مي ستاند.

روزهاي پس از امام و آغاز بازسازي كشور، بازگشت قواي نظامي به پادگان و نشاط اجتماعي پس از جنگ، هاشمي را در موقعيت تازه اي قرار داد كه تا تلاش براي تمديد دوره رياست جمهوري وي پيش رفت.

به صراحت مي توان گفت، درك او از قدرت سياسي در اين دوره، مخدوش و ناقص است، ريزش آراي ٤ ميليوني در سال ٧٢ به نفع رقيب منتقد آغازگر جنبشي بود كه در سال ٧٦ سربرآورد.

دو سال پس از پيروزي اصلاح طلبان كار چنان بالا گرفت كه شيخ خود از حضور در مجلسي كه آخرين كارت ورودي به نفع او صادر كرده بود كناره گيري كرد و اين آغاز يك دگرديسي عميق براي هاشمي ها بود تا با شكست انحصار قدرت سياسي، بازسازي و بلكه نوسازي عميقي را كليد زنند كه در اجماع نخبگان تجددخواه در دور دوم انتخابات ٨٤ نمود مي يافت. يك فرصت هشت ساله براي ذكاء الملك دوره جمهوري اسلامي كافي بود تا او تمامت منتقدين را به گروه حاميان مبدل سازد، حتي مسافران اتوبوس مرگ دهه هفتاد، در تير ٨٤ به كمپين هاشمي پيوستند و اين هنر چريك كهنه كار سياست در جامعه ايراني بود.

هاشمي اما در ظاهر انتخابات ٨٤ را به يكي از استانداران خود مي بازد و راستي! اين قدرت سياسي است كه تنها به واسطه قدرت جذب او تا مدت ها بعد فضاي سياسي كشور را تبديل به يك دو قطبي نيابتي مي كند. اين دو قطبي در پيچ ٨٨ به وانهادن قدرت سياسي توسط هاشمي مي انجامد و حالا اوست كه بايد راه تازه اي مي جست.

شعله هاي قدرت اجتماعي، گرمابخش سال هاي پاياني حيات هاشمي است. هاشمي متاخر، از قله سياست به دامنه اجتماع مي كوچاند.

فهم ظرفيت اجتماع در اين سال هاست كه با او انس گرفته و در ٨٨ به اوج خود مي رسد، از آن سال است كه فصلي تازه بر لوح سياست ورزي او نوشته مي شود.

هاشمي، مشق مردم  را از نو مي نويسد

حوزه عمومي قدرت را ترك مي كند، تريبون هاي رسمي، صدا و تصويرش را برنمي تابند و او ناگزيرانه از پله هاي نردبان قدرت رسمي نزول اجلال كرده و اينجاست كه هاشمي از نردباني ديگر بالا مي رود، او در دهه هشتم عمر خود رفيقي تازه گزيد و تبعيد از سطوح فوقاني قدرت به معناي تقليل قدرت سياسي او نبود، چه اين كه، نهاد اجتماع و زيربافت جامعه مدني مقصد تازه پيرمرد بود. اين سرمايه اجتماعي توانست راه هاشمي را براي  بازتوليد تالي  تلو خود گشوده و در ٩٢، ضلع سوم دولت نومحافظه كار سازندگي را روي ميز نهاد.

او كه معمار ترميم روابط خارجي بود و همواره پيگير پروژه گفت و گو و تنش زدايي با امريكا، در فرصتي كه فضاي پسا٩٢ در اختيارش مي گذاشت، دولت مستقر مقربش را به سوي مذاكره راند و در ٩٣ ميوه برجام را چشيد.

همين قدرت اجتماعي بود كه از نفر آخر انتخابات مجلس ششم در ٧٨،  نفر اول انتخابات خبرگان پنجم را در ٩٤ با دو ميليون و سيصد هزار راي رقم زد، حالا هاشمي اين فرصت را يافت تا براي نخستين بار در پهناي پنح دهه سياست ورزي و دولتمردي، طعم محبوبيت را بچشد و افسوس كه مرده چه داند، تابوت بر شانه كيست، گر چه مرد تاريخ، همواره در جستجوي قضاوت تاريخي بود و اين در روز تشييعش رقم خورد.

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار