امروز به خاطر اینکه آب، برق و تلفن نداشتیم، اول صبح همکارانم را مرخص کردم تا به خانههایشان بروند. شارژ تلفن همراه من تمام شد و تنها جایی که سر راهم بود، اورژانس بیمارستان حضرت فاطمه زهرا (س) اهواز بود که احتمال میدادم حداقل این قسمت از شهر اهواز، باید ژنراتور برق اضطراری داشته باشد. در کنار پریزی ایستاده، تلفنم را روشن کردم و یک خط در میان کارهای اداری را پیگیری کردم! گویی بیمار اورژانسی داشتم و مگر نه این است؟ چه تصادف جالبی!
گردوخاک شدید بارید، برق رفت، آب قطع شد، تلفن ثابت از مدار گریخت، تلفن همراه دچار اختلال گردید. مردم کلافه شدند. رادیو به مسئولان دسترسی ندارد. به همین سادگی میتوان یک جامعه یکمیلیون و دویستهزارنفری را از پای درآورد. به همین راحتی میتوان پیشبینی کرد که پدافند غیرعامل و ستاد بحران و ازایندست شوراها و سازمانها کارایی ندارند.
هرکدام از گزارههای فوق تبیین علمی و فنی دارند. گردوخاک را حتماً میدانید؛ اما برق، وقتی گردوغبار روی عایقها جمع شود و بهویژه زمانی که با رطوبت ترکیب گردد، اثر قابلتوجهی روی حالت عایقی خطوط برق میگذارد و باعث میشود خاصیت عایق در خطوط انتقال کاهش یابد. اگر این آلایندهها با آب شستشو نشوند، آنها از باند خشک (گروه رسانا) خواهند شد و درنهایت شروع به گرفتن نشتی درروی مقره میکنند و اگر هم بهاندازه کافی باعث عبور جریان نشتی شوند باعث ایجاد تلفات و درنهایت ایجاد اتصال کوتاه به زمین یا قسمتهای بدون برق میشوند؛ یعنی زمین برقدار میشود و جهنمی بر پا میشود. خوب مشکل آب اهواز چه بود؟ تصفیهخانهها مجهز به ژنراتورهای مولد برق اضطراری نیستند و بیبرق شدند آب قطع شد. مخابرات دیگر چرا؟ فرستندههای مخابرات یا باطری ندارند و یا باطریهای آنها خشکشده و کار نمیدهند. به همین راحتی زندگی شهری تبدیل به مصیبت میشود.
در همچون شرایطی ما همواره یقهی نزدیکترین علت به خود را میچسبیم و به دیوار میکوبیم. هاشم بالدی شخصی که امروز در فضای مجازی بیشترین نکوهش را به جان خرید. استاندار شریعتی که چرا در خارج از کشور به سر میبرد؟ حسین زاده معاون سیاسی و اجتماعی استاندار که مسئولیت این تلخ خبر تعطیلی مدارس را دیر اعلام کرد و ...
اما مشکل مملکت ما مدیریت نهادی است. اخلاق اجتماعی و نه فردی است. مدتی پیش که کتاب «چرا ملتها شکست میخورند؟ ریشههای قدرت، ثروت و فقر» نوشته دارون عجم اوغلو و جیمز ای. رابینسون با ترجمهی محسن میردامادی و محمدحسین نعیمی پور را معرفی کردم به صرافت افتادم که مشکل کشور ما اشخاص و جناحها نیستند، مشکل ما ساختاری و نهادی است. پیشازاین هم کتاب «ما ایرانیان، زمینه کاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانی» از مسعود فراستخواه نیز که از این زاویه به موضوع پرداخته بود را معرفی کرده بودم.
ما قادر نیستیم «نظم درونزا» ایجاد کنیم. پرحادثگی جامعه ایرانی مجال آیندهنگری و برنامه محوری را ربوده و به همین جهت جامعه تدافعی شدیم. گویی هنوز در کوچ به سر میبریم، کوچنده همواره با حوادث دست به گریبان است. شما مصاحبه متولیان امر از صبح امروز تا الآن را بخوانید؛ ویلیام بیمن، انسانشناس و نویسنده کتاب «زبان، منزلت و قدرت در ایران» میگوید زبان ایرانیان مثل خانههایشان اندرونی و بیرونی دارد. مثلاً تعارف کردن آنها را باید در سطح عمیقتری فهمید. زبان ایرانیان از رهگذر زیست تاریخی و اجتماعی آنها تکوین یافته است. زیست ایرانی کمتر رودررو، کمتر پایدار و تا حد زیادی بیثبات بود.
بهراحتی از امروز عبور کردیم همانطور که از پلاسکو گذشتیم و حوادث دیگری که درراه این قوم کوچ رونده خواهد آمد. این ویژگی زبانی مهیب و ترسناک است. ما جامعهی توفیق طلب هستیم، اما نهادهای و ساختارهای ما توفیق سوز هستند. ما نیاز به وفاق جمعی برای اصلاح ساختارها و نهادهای جامعهمان داریم. والا زمین ما برقدار، خانههای ما بیآب و حتی دیگر قادر نخواهیم بود با هیچ ابزاری صدا و دردمان را واگویه کنیم!