شوشان/ عباس مدحجی
اپیزود اول :
اخباری مصور در رابطه با تنبیه دانش آموز رودباری توسط آموزگارش با سرعت رسانه ها را در مینوردد. تصویر دانش آموز حادثه دیده با مدادی در پوست سرش کپی میشود و خبرگزاری های رسمی و غیر رسمی با ابراز تأسفات عمیق خود ،نقدهای زیادی در باب تقبیح معلم و این کارش منتشر میکنند. دادستان بمردم اطمینان میدهد که معلم به مجازات خودخواهد رسید و رییس آموزش پرورش هم از توبیخ و تعلیق معلم خاطی میگوید . تمام معلمین سیبل تنفر افکار عمومی میشوند و تمام گروهای و کانالهای مجازی برای ساعاتی بدترین اتهامات را به معلمین روا میدارند . فرهنگیان بلا استثنا به کم کاری و خشونت متهم میشوند . ذهنیت جامعه نسبت به معلم بشدت تخریب شده و با تسری این ذهنیت به لایه های مختلف جامعه، جبهه گیری ها نسبت به تعلیم و تربیت و مسئولان آن تقویت میشود.
اپیزود دوم :
فردای همان روزی که خبر تنبیه دانش آموز وخطای سهوی معلم منتشر میشود ، معلمی درشهر بم تمام پس انداز خودش و طلاهای همسرش و اندوخته ی مادرش را در سکوت خبری برای عمل پای دانش آموزش که در حال عفونت و قطع شدن بود تقدیم میکند . بدون هیچ مراسمی و یا حتی گزارش خبری . رسانه هایی که دیروز فریاد حق خواهی دانش آموز را سر داده بودند ، ترجیح دادند نوسان وضعیت آب و هوا را مخابره کنند . در هیچ گروهی از معلمان تقدیر نشد. از خیل عظیم رسانه های دلسوز! جامعه ، جز اندکی خبر را منعکس نکردند . معلمانی که دیروز کیسه ی بوکسِ رسانه های خبری برای انواع منفعت طلبی و خشونت شده بودند امروز نشان افتخار نگرفتند و تقدیر نشدند . بنای سُست حمایت از معلم که دیروز تخریب شده بود را کسی تعمیر نکرد. فرصتی که میشد دانش و آموز و اولیاءش را با معلم آشتی داد در سکوت ظالمانه ی رسانه ها سوخت.جالب اینکه در خطای معلم رودباری ، در تمام رسانه ها ، همه ی معلمان شریک
قلمداد شدند ولی در عمل شجاعانه ی معلم بمی همان اندک رسانه ها هم فقط یک معلم را تقدیر کردند.
اپیزود سوم :
فیلم سینمایی "خاکستر و برف " (ساخته روح الله سهرابی) که در سال ۹۱ساخته شده با سه سال تاخیر درسال ۹۴اکران عمومی و اخیرا (سال ۹۵)هم به شبکه نمایش خانگی راه پیدا میکند . قربان نجفی در کنار کامبیز دیرباز نقش معلمی را بازی میکند که جز حقوق کم و نگاه مالی اقتصادی هیچ نشانی از معلمی ندارد. شخصیت معلم تماما تلخ کار شده و اصولا دلیل معلم بودن نقش تاپایان فیلم مشخص نمیشود . با وجود اینکه فیلمساز در چند سکانس توجه مخاطب را به معلم بودنِ کارکتر جلب میکند ، هیچگاه علت این تندمزاجی و بددهن بودن معلم فیلم در ذهن مخاطب شفاف سازی نمیشود . درسکانسی که شاید اوج اول فیلم باشد احسان (کامبیز دیرباز ) با تحقیر میپرسد : تو واقعا معلمی ؟ ابراهیم (قربان نجفی) با فریاد در حالی که به احسان حمله ور شده فریاد میزند : آره من معلمم ، تو چی هستی ؟
با اینکه فیلم خط مشی داستانی جداگانه ای دارد ، اما گویی روح الله سهرابی یا مرتضی مصطفوی (فیلمنامه نویس) مغرضانه با اشاره به معلم بودن ابراهیم سعی در اضمحلال الگو بودن معلم کرده اند . شاید از پررنگ ترین چیزهایی که در ذهن تماشاگر بعد از اتمام این فیلم باقی میماند ، بی منطقی ها ، اوقات تلخی ها ، منفعت طلبی ها ، بی ادبی ها و رومُخ بودنهای معلم فیلم است بدون آنکه تماشاگر در نهایت علت آنها را بفهمد.
اپیزود آخر :
بیشک جامعه ی فرهنگی کشور هم مثل دیگر اقشار و اصناف دچار معضلات و کاستی هایی ست که خواه ناخواه گریبان گیر تمام افراد جامعه میشود . ضعف نیروی انسانی (آموزشی ، تربیتی )نیز یکی از این ضعفهاست که ماحصل برنامه ریزی ها و هدف گذاری های غلط برنامه نویسان کشور در سطح کلان و خرد است. البته که این ضعفها باید رفع شود اما های لایت کردن اینگونه اتفاقات بدون توجه به عواقب آن در ذهنیت دانش آموزانی که معلمان را الگوی رفتاری خود میدانند ، بیش از اینکه بازدارنده باشد مخرب است .
بیایید به اشتباهات جامعه ی پزشکی ، آموزشی ، نظامی ، اصناف و...... به یک اندازه بپردازیم.نه مغرضانه نه هدفمند نه ضعیف کُشانه .