مهدی مکارمی
داد و ستد گرچه ظاهرا بیشترین کاربرد را در اقتصاد و بازار دارد اما در فرهنگ و جامعه و سیاست هم کم کاربرد نیست و گو آنکه همه ساحت های زندگی جمعی ما برشی از اقتصاد آزاد و بازار دارد. همچنانکه در هنر هم.
گروه یا شخص(A) برای گروه یا شخص(B) اثری را اجرا میكند و در عوضِ پول(B)نیز برای(A) اثر دیگری را اجرا یا به آن كمك میكند. (A) در نمایشی برای(B) آواز میخواند یا میرقصد؛ در عوض(B) برای A حركاتی آكروباتیك انجام میدهد و...
از قدیمی ترین اقتصاد جهانی و مبادله پایاپای کالا گرفته تا کنون داد و ستد جای خود را در عرصه زندگی اجتماعی حفظ کرده است.
در هنر و فرهنگ هم همین جایگاه حفظ شده و البته رخدادهایی ارزشمند از مبادله را شاهد بوده ایم. اما آنگه که این مفهوم در حوزه قدرت و سیاست پای می گذارد الزاما و فی نفسه ارزشمند نیست و چه بسا نگاه بازاری به حوزه سیاست و قدرت و دادن و در عوض ستادن با ماندن در قدرت به هر قیمتی مترادف انگاشته شود و هدف، وسیله را توجیه کند و آرمانها و ارزش های والا قربانی بده بستانها و حفظ قدرت و برتری بشود. وفاداران به اندیشه به گوشه عزلت حواله می شوند و آمد و شد با آنان، بیم هزینه داری می آفریند.
عرصه سیاست و قدرت و دولت سالهاست در روزگار ما، استان ما و شهر ما اینچنین شده است. حکایت یک روز و دو روز و آن فرد و این فرد نیست. حکایت فرهنگی است که حاکم می شود، تملق می پروراند و منتقد را طرد می کند.
مهم نیست که شما حامل چه باورها و ارزش هایی هستید، چه آرمانهایی دارید، اصلا آرمانهایی دارید یا خیر، اگر آری اساسا حاضرید برای شان هزینه ای بدهید؟
در نگاه داد و ستدی در سیاست ما، مهم این است که شما یک ارتباط خاص شخصی، رفاقتی، مالی، خانوادگی داشته باشید. رفیق کسی باشید یا برادر یک شخصیت سیاسی یا فلان فرد بر مسند قدرت بالاتر یا هم عرض نشسته. داماد یا عروس عضوی از پارلمان شهر یا مورد حمایت یک نماینده در مجلس یا سفارش شده از سوی یک وزیر یا داشتن نسبت سببی یا نسبی با یک نماینده. آنوقت هیچ چیز دیگری نیاز نخواهی داشت؛ نه تجربه، نه توان، نه تخصص و نه حتی اندکی باور.
بقول جیمز فریزر هر که کالا و منابع مادی بیشتری دارد قدرت بیشتری هم دارد و لاجرم در نظام داد و ستدی قدرت و سیاست، دست بالاتری دارد.
در نگاه داد و ستدی شما چیزی می دهید تا چیزی بگیرید. قدرت و امکاناتی که دست شماست استفاده می شود تا بدهید و بگیرید و حفظ شوید و بر اریکه قدرت بدین روش بمانید. و لو آنکه همه ارزش های والاتر قربانی شوند. باورهای سیاسی و اجتماعی به کناری وانهاده شوند. تخصص و شایستگی جایش را به رابطه بازی(نگاه داد و ستدی) بدهد و مهتران و بزرگان اندیشه ورز را از تصمیم گیری و تصمیم سازی حذف کنیم، با کهتران نشست و برخاست کنیم و تکرار کننده همان وضعی بشویم که روزی بدان منتقد بودیم. کهتران، به برکت این نظام مبادله ای، زبان درشتی و تندی بر مهتران بگشایند و...
اینجا همان جایی است که باید نگران اخلاق در سیاست بود و دغدغه اش را داشت. همان جایی است که تصوری می کنیم با داد و ستد با این و آن و تمسک به آنهایی که چیزی برای دادن و ستادن دارند می توانیم فکر و اندیشه و آرمانی را دور بزنیم. همان جایی است که بی اعتقادترین افراد به یک منش و اندیشه بر کرسی داعیه داری آن می نشینند. دورویی و با آن دولت و فی الفور با این دولت بودن، نهادینه می شود. نه خانی آمد و نه خانی رفت نقل گفتارمان می شود، اپورتونیستها میدان دار می شوند و شناگران ماهر این دریای مواج، بی هیچ باوری و اندیشه ای، به ریش باورمندان می خندند.
دولت گذشته این را رواج داد و نهادینه کرد. آن مرد رفت برخی غبارها زدوده شده ولی هنوز رگه هایی از آن در نهاد دولت و قدرت باقی مانده.
اکنون انتخابات ریاست جمهوری و شوراها در پیش است. بکوشیم این بی اخلاقی را تا آنجا که می توانیم بزداییم. تحزب را با رابطه بازی و داد و ستد یکی ندانیم. بدانیم افراد بر اساس فکر و دغدغه مندی و آرمان شان با هم تبادل و تعامل می کنند نه رفاقت و نسبت و قدرت و...
تعاملات پارلمانتاریستی در دنیای متمدن بر این اساس است و نه تنها مذموم نیست بلکه پسندیده و لازمه ی پیشرفت است.