نوشتاری از حبیب باوی ساجد / نگاهی اجمالی به رمان زمستان62، زمین سوخته و داستانِ جنگ
فصیح و محمود سکوتِ برخی از نویسندگان را نوشتند. آنها از دو طرف مورد بی مهری قرار گرفتند. نخست از جانب عده ای...
نخست: از کسی که در نخستین روزِ جنگ زاده شده باشد، وآن هم از قضا زاده اهواز است که محلِ وقوع ماجرای دورمان شاخصِ جنگ، «زمستان62» و«زمین سوخته» است، چه انتظاری میرود در نوشتن پیرامون این دو اثر ادبی؟ و اصلا بحث این است که باید فقط از منظر ادبی به این آثار نگاه شود، یا همگام با موضوعشان (جنگ) میتوان از روزنه دیگری به آن نگریست؟
کوشش این قلم تمرکز بربخشِ دوم این آثار و نویسندگان شان خواهد بود. چرا که نیک میدانیم نوشتن از جنگ، جان فرساست. چرا که بودهاند و هستند کسانی که خود را قیم جنگ میدانند، وبه زعم آنها نباید کسانی که با جنگ بیگانهاند، درباب آن بنویسند! چنان که «محمود دولت آبادی» در حاشیه بزرگداشت اش در اهواز، به نگارنده گفت که در زمان جنگ، به اهواز آمده بود که برود در مناطق جنگی و از نزدیک فضا را ببیند و به او اجازه نداده بودند، و گفته بود گویا همراه «محمود گلابدرهای» بوده. (اگردرست درخاطرم بوده باشد). و حالا با گذشت سالها از جنگ، این واقعیت را نباید کتمان کرد، که شاخصترین آثار روایی جنگ، دو رمان از دو نویسنده شاخصیست که به طور رایجاش درجنگ و با جنگ نبودهاند، اما جدیترین آثار جنگ را به ارمغان آوردهاند.
دوم: نخستین رمان جنگ، نوشته روانشاد «احمد محمود» است: «زمین سوخته»، رمانی که با اعلام حضور آگاهانه نویسنده در بحرانیترین شرایط، سعی دارد ملموس تر و البته مستقل به جغرافیا، آدمها وحوادث بنگرد. مشاهدات عینی احمد محمود، جدا از به ارمغان آودن رمان زمین سوخته، داستانهای کوتاه دیگری را نیز با موضوع جنگ پدیدآورد که درگونه خود قابل تامل و بررسیاند. داستانهایی که هریک داشتههایی را نه تنها به حافظه ادبی که به حافظه جمعی انسان معاصر افزود.
در همان زمان که عدهای بر نمیتافتند نویسندهای دیگر اندیش درباب جنگ بنویسد، بودند نویسندگانی که تلاش میکردند جنگ را دستمایه آثار خود کنند و البته در این بین بسیاری ناموفق بودند. برای مثال قصه بلندِ «اسماعیل، اسماعیل» نوشته روانشاد محمود گلابدرهای یکسره شتابزده و شعارزده بود. داستان کوتاه «توی دشت» نوشته «قاضی ربیحاوی» آبادانی که با گذشت چهار ماه ازشروع جنگ در ویژه نامه کانون نویسندگان برای جنگ، چاپ و منتشر شد، و ربیحاوی معتقد است: «احتمالا اولین داستان ضد جنگ منتشر شده است»، وبعدها هم داستان «دود جنگ» و «حفره» از ربیحاوی جدیترین داستانهای کوتاه جنگ به شمار میآیند که انسان را ورای صحنه و فضای رایج جنگ، دستمایه نوشتن قرار داد. نویسنده از انسانهای بینوا و جنگ زدهای میگفت که رهسپار تهران شدند و در زیر پل سیدخندان زندگی میکنند که دور تا دور آنها را انسان لمپن و فرصتطلبی احاطه کردهاند و به همه چیز جنگ زدههای جنوب تجاوز میکنند. یک بار این داستانها را برای ربیحاوی یادآور شدم، و ربیحاوی با صدای بلند گریه کرد و گفت: «درآن زمان کار من شده بود نشستن زیر پل سیدخندان و خیره شدن به انسانهای جنگزده. دوست داشتم خونه بزرگی میداشتم تا همه آنها را پناه بدهم. ولی من که جایی نداشتم، پس درباره شان نوشتم» .
روانشاد «مسعود میناوی» نویسنده اهوازی هم سالها بعد رمان«لنج عبود» را با موضوع جنگ نوشت که تا به امروز چاپ و منتشر نشده است، و البته قصه «خون وعشق، درکنارههای کارون». داستانهایی نیز در مجموعه داستان«چشم دوم» نوشته «محمد محمد علی» به چشم میخورد که تاثیر جنگ را بر مردم طبقه متوسط تهران نشان میدهد. مجموعه داستان«پایی برای دویدن» نوشته روانشاد «محمد ایوبی» دزفولی نیز روایتگر جنگ و تاثیرش در بستر روابط عاطفی خانوادههاست. «داستانهای شهرجنگی» و رمان «شطرنج باماشین قیامت» نوشته «حبیب احمد زاده» دیگر نویسنده آبادانی را هم باید به این رویکرد افزود. با همه این ارزیابی اجمالی از داستان جنگ، اگر قصد آسیبشناسی داشته باشیم، باید اذعان کرد، هنوز هیچ اثر روایی که جنگ حزب بعث و ایران را فراسوی مرزها ببرد، نگاشته نشده است.
سوم: رمان «زمستان62» نوشته روانشاد «اسماعیل فصیح» که یک سال قبل از قطعنامه 598 سازمان ملل چاپ و منتشر شده است، حائز اهمیتترین رمان جنگ به شمار میآید. اما من قصددارم با تعریف نخست این رمان را بررسی کنم (یعنی از منظر ادبی). یکی از ویژگیهای این رمان گزارش دهی دقیق هست. به ویژه نویسنده گزارش درخوری میدهد از اهواز که انصافا رعایت انصاف را کرده است، لااقل در بُعد ترکیب جمعیتی. این آن چیزیست که نظرگاه نویسنده را در بیطرفی یاری داده است. اگر چه نویسنده در آغاز رمان صحنهها و آدمها را خیالی توصیف کرده است! اما بر عکس، من معتقدم که این آدمها وجود داشته و دارند (مثل شغل روای که در حقیقت برگرفته از شغل اسماعیل فصیح است، یعنی استاد دانشگاه نفت آبادان وکوت عبدالله بودن ایشان ونیز تحصیل اش در آمریکا)، جنگ هم که به عنوان حادثه اصلی رمان هشت سال سایه گستر این سرزمین بوده است، و اگر بیشتر بخواهم واقعگرایی نویسنده را شرح بدهم میتوانم با استناد به گزارش دهی درستاش، ادعا کنم که این رمان میتواند در ردیفِ مراجع کتبی جنگ قرار بگیرد.
گزارشها و اخبار رادیوهای متعدد، آمار شهداء، حملات شهری ایران وعراق، و حتی روزنامه «فریاد خوزستان» که روای از آن عینا نام میبرد و این روزنامه وجود داشته است. (شاید در این بین منصور فرجام زاده تخیل نویسنده باشد). و اما عجیب این که همین رمانی که بر مبنای واقعگرایی روایت میشود، در توصیف آدمها از این اصل عدول میکند و به سیر منطقی آدمها و روابطشان خدشه وارد میکند. اسماعیل فصیح در این رمان روایت یک دستی ندارد.
برای مثال باگذشت 136 صفحه از رمان که با گزارش دهی صرف پیش میرود، ناگهان درفصل 16 با توصیف استعارهای نویسنده مواجه میشویم و تاثیر جنگ بر طبیعت و پرندهای که میتواند ما به ازاء داشته باشد را پیش روی خواننده تصویر میکند.
اما خیلی زود فصیح همین نقطه عطف را به شکل و سیاق معمولی بدل میکند، و صراحتا اعلام میکند که این پرنده (مرغ عشق) است و شاید شبیه فلانی و فلانی باشد! روای در این رمان بینهایت از تلفن استفاده میکند و نمیدانم اگر تلفن نبود، فصیح چگونه روایت خودش را پیش میبرد؟ خاصه که روای از فرط خستگی کلی قرص خوابآور هم میخورد، اما میبینیم به خواب نمیرود و تمام مکالمه او و معشوقه دیریناش تبدیل به مکالمه تلفنی کشدار، آزار دهنده و البته فرا واقعی میشود، ( چون به شکل واقعی، طبیعی ست که آدم بعد از خوردن قرص خواب آور به خواب می رود).
با این همه درباب رمان زمستان 62، و زمینسوخته، و نویسندگان شان، و بویژه ادبیات جنگ سخن فراوان است. اما جدا از بررسی ادبی این آثار، حقیقتا باید برروح اسماعیل فصیح و احمد محمود درود فرستاد. برای این که این دو نویسنده از جان مایه گذاشتند تا آغازگر روایتی باشند، که بسیاری درباب آن تا به امروز سکوت کردهاند. در واقع فصیح و محمود سکوتِ برخی از نویسندگان را نوشتند. آنها از دوطرف مورد بی مهری قرار گرفتند. نخست از جانب عده ای که گمان شان بر این است، جنگ در محدوده خودشان به تنهاییست و نباید راوی دیگری جنگ را روایت کند، و دوم از جانب برخی روشنفکران و نویسندگان که نوشتن درباب جنگ را تا به امروز امری مذموم میدانند! درحالی که محمود و فصیح نه تنها آغازگرِ جدی رمان جنگ بودهاند، بل کوشش کردند تاثیر جنگ را برانسانهای عادی و بهدور از جبهه رودرو به چالش بکشانند؛ چالشی که تابه امروز و با گذشت بیش از دو دهه از پایان جنگ، تاوانش را مردمانی میدهند که دیگر راویی ندارند تا روایت کند زخمِ نشسته برتن وجان شان را.