۱. «تاریک تاریک» نوشته «سامانتا هانت»
«سامانتا هانت» رماننویس و مقالهنویس آمریکایی در اولین مجموعه داستان خود، تواناییاش را برای شالودهشکنی هنجارها به رخ خوانندگان کشیده است. او دنیای شادی را خلق میکند و در چند پاراگراف آن را زیرورو میکند. دگرگونی چه در معنای واقعی و چه تمثیلی، در تک تک داستانهای این مجموعه به چشم میخورد. با این تغییرات، نویسنده سعی میکند زنانگی را در حرکتی پیچشی کشف کند. یکی از داستانهای خاص و عمیق مجموعه «تاریک تاریک»، درباره زنی است که یک شب به گوزن تبدیل میشود. از هر منظری که به این داستانها نگاه کنید، «هانت» را میبینید که میخواهد موضوعی آشنا و عجیب را بپردازد، اما روشش کاملا منحصر به فرد است.
«کارمن ماریا ماچادو» در روزنامه «NPR» درباره این اثر نوشته است: «تاریک تاریک» مثل بهترین مجموعههای داستان کوتاه، تمهای خوشمزه و همیشه سبز را به نحوی خارقالعاده مزه مزه میکند... وقتی داستانها از دست «هانت» درمیروند، او بهترینِ خود را به نمایش میگذارد؛ بیقراریاش اوج میگیرد و به زیبایی دیوانهواری میرسد. وحشت و عجیب نوشتن، همپیمانان او هستند.
۲. «وقتی یک مرد از آسمان فرو میافتد یعنی چه؟» نوشته «ازلی نکا آریما»
«وقتی یک مرد از آسمان فرو میافتد یعنی چه؟» همچون نوشتههای «چیماماندا نگوزی آدیچی» و «نووایلت بولاوایو»، شامل داستانهای پرماجرا و خوشساختی است درباره سیاه بودن در آمریکا در عین حفظ ریشههای آفریقایی. این داستانها کم و بیش حول محور همین ایده میچرخند اما هیچیک تکراری به نظر نمیرسند. در جریان کتاب، شخصیتهای متعددی از طیفهای مختلف در پسزمینههای متفاوت به خواننده معرفی میشوند. با اینکه هر یک از داستانهای این مجموعه موجودیتی مجزا دارند، «نکا آریما» طوری آنها را به هم پیوند داده که خواننده تصور میکند اینها با هم مرتبط هستند.
«مارینا وارنر» در «نیویورک تایمز» درباره این کتاب نوشته است: «آریما» که داستانگویی زیرک، غیرصریح و موذی است، میتواند تاریخچه یک خانواده را در چند صفحه خلاصه کند و در حالی که یک حکایت آرمانشهری یا قصههای جادویی و سناریوهای کابوسوار خلق میکند، با چالاکی از لحن کمدی به سوی واقعگرایی روانی حرکت کند... واقعگرایی جادویی «آریما» مرهون اعتقاد به ارواح در داستانهای «بن اوکری» است و حکایتهای تمثیلی علمی -تخیلیاش که در دغدغههای فمینیستی و بومشناسانه او ریشه دارد، یادآور کارهای «مارگارت اتوود» است.
۳. «پناهندگان» نوشته «ویت تان نگوین»
داستانهای «ویت تان نگوین» در کتاب «پناهندگان» با تمرکز بر زندگی پناهندگان ویتنامی نوشته شدهاند و اکثر آنها از دهه ۱۹۷۰ تا امروزِ آمریکا رخ میدهند. «نگوین» به واقعیتهای هولناکی که این پناهندگان با آنها روبهرو میشوند، پرداخته اما این ترسها را با روایت انسانیت زیبایی که در همین فضا دیده میشود، به خوبی ترکیب کرده و به تعادل رسانده است. هیچیک از این داستانها لزوما براساس زندگی خود نویسنده نوشته نشدهاند. داستانهای کوتاه «پناهندگان» برگرفته از تجربیات شخصی «نگوین» و آنچه برای دوستان و خانوادهاش رخ داده، شکل گرفتهاند. این اثر کتاب مهمی به حساب میآید چون یادآور میشود پناهندگان از کجا به آمریکا آمده و چه کارهایی انجام دادهاند.
«یی یون لی» در «گاردین» درباره این کتاب نوشته است: این مجموعه مملو از پناهنده است، چه آنها که دچار بلایی بیرونی - طبیعی و انسانی - شدهاند و چه آنها که به چیزی عمیقتر و درونیتر گرفتار شدهاند. «نگوین» با خشم و نه نفرت، با آشتی و نه امید غیرواقعی و با طنزی واقعی که قرار نیست به کسی آسیبی برساند، به شخصیتهای بسیاری جان بخشیده و به ما کتابی داده که در مناسبترین زمان منتشر شده است.
۴. «قلب ترش» نوشته «جنی ژانگ»
ربط دادن داستانهای یک مجموعه با یک نخ، به مهارت نیاز دارد؛ هیچیک از داستانها نباید تازگی خود را از دست بدهند. اکثر داستانهای «ژانگ» در کتاب «قلب ترش» در کویینز روایت میشوند و روی دختران مهاجران چینی تمرکز دارند. لحن نویسنده خیلی مستقیم و بیپرده است و هضم آن گاهی برای خواننده سخت میشود. هدف «ژانگ» از انتخاب این لحن، انتقال تجربه آزاردهندهای است که این دختران هر روز با آن مواجه میشوند.
«کریستین لورنزن» در «ولچر» درباره این کتاب نوشته است: «ژانگ» در «قلب ترش» نوعی کنترل گولزننده را نمایان میکند، در زمان عقب و جلو میرود، خاطرات را مرور میکند و به داستانهایش ویژگی مونولوگهای پریشان را میبخشد... و نتیجه همه اینها ظهوری پرقدرت و یکی از درخشانترین داستانهای جدید سال است. جهان دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، برنامههای غیرعادی تلویزیون در آن دوران، بازیهای کامپیوتری و فستفود چیزهایی هستند که «ژانگ» بدون حتی یک حرکت اشتباه در کتابش زنده میکند. «ژانگ» در این اثر، نارسیسیسم و نوستالژی خود را به آمریکاییترین ژانر تبدیل کرده، به ترانه هنرمندانه خودش.
۵. «زنان سرسخت» نوشته «روکسان گی»
«روکسان گی» در کتاب «فمینیست بد» که مجموعهای از مقالاتش است، به شیوایی درباره نژاد، فمینیسم و فقر نوشته است. او همان صدای قوی را در مجموعه داستان «زنان سرسخت» به کار گرفته و به همان تمها پرداخته است. او در جریان شخصیتپردازی از تیپها و همینطور پیرنگ داستان دوری میکند. داستانهای «زنان سرسخت» حقیقتا آمریکای مدرن را از دید زنان سیاهپوست روایت میکند. این کتاب چشمها را باز میکند و ذهنها را روشن.
«رفیعه ذکریا» در «نیو ریپابلیک» درباره کتاب «گی» نوشته است: «زنان سرسخت» کتابی تاریک است که نبض آن با خشمهای فروخوردهای که ناگهان آغاز و با خشونت ترکیب میشوند، میزند... نوشتن چنین کتابی جرأت میخواهد. «گی» در جریان پرداختن به این بروز خشم، روند ادبی متفاوتی از دیگر نویسندگان زن اقلیت یا غیراقلیت در پیش میگیرد... «گی» پردهها را عقب میزند و زیباهای منحرف، خشمگینها و عریانها را نشان میدهد.