امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
مسئولان اندکی مسئولانه تر عمل کرده و زحمت ایجاد زیر ساخت های لازم را برای اعتلای فرهنگ و هنر در مرکز استان خوزستان و در کلانشهر اهواز به جان بخرند
شوشان / فاطمه موسی زاده : بی گمان 20 تیرماه سال 92 را نه پلاتو مشکی تالار آفتاب و نه تمامی هنرمندان و هنردوستانی که از نزدیک شاهد اجرای موفق نمایش تسویه حساب بودند از یاد نخواهند برد ؛ هیجانی زیبا که در تاریکی پلاتومشکی و در میان ازدحام جمعیت استقبال کننده و مشتاق جان آدمی را در بر می گرفت چنان لذت بخش بود که گویی انسان دلش نمی خواست به این زودی ها از جدال با این احساس رها شود اما حسرتی عمیق که در آن تاریکی دل همه مشتاقان و هنردوستان را بدرد آورده و آرزویی نه چنان دور از ذهن و دسترس را به تصویر کشید زدودن چهره خشن فقر از این پلاتو پیر و زخمی است که هزاران درد را در تمامی این دوران در دل خود نگاه داشته است . دردی از جنس مردم و زخمی عمیق از غم از دست دادن استعدادهای درخشانی که بدلیل نبود امکانات و پشتوانه های مالی و معنوی سرخورده شده و از دست رفته اند.
اما انگار شب بیستم تیرماه برای پلاتو مشکی تالار آفتاب شهر اهواز شبی از جنس امید بود ؛ آنگاه که مردم دلسوخته با وجود وارد شدن به ماه مبارک رمضان آنهم در اوج گرما برای دیدن این تئاتر پذیرفتند بر روی زمین بنشیند و یا ایستاده و از لابه لای در هنرمندی جوانان با استعداد خوزستانی را به تماشا بنشینند اشک شوق و نور امید ،شب تاریک پلاتو مشکی را روشن کرده و صدای دست های مرتب حضار گوش جان آن را نوازش می داد.
چه بسیار عزیزانی که بدلیل کمبود جا متاسفانه نتوانستند شاهد آخرین اجرای تئاتر تسویه حساب در شب اختتامیه آن باشند تئاتر جذابی که در آن آرمان فلاحت در نقش" کلیبرن "،سیدعلی موسوی در نقش "جان " و راحیل کشتاورز دخترک سفیدپوشی در نقش "جنی " درآن ایفای نقش می کردند.
بهتر است بدانیم که ماجرای این تئاتر از زمانی آغاز می شد که" جان " - آن مرد تاجر و هوس باز - برای مرتب کردن موهای صورت خود پا به آرایشگاه پیرمردی می گذارد که کیلبرن نام دارد . او از همان آغاز نمایش با تاکید بر کمبود وقت از پیرمرد آرایشگر می خواهد با سرعت تمام صورتش را مرتب کند چرا که باید ظرف نیم ساعت آینده در مزایده ای شرکت کند که تمام ثروت و زندگی آینده اش را تحت شعاع قرار می دهد.
اینجاست که پیرمرد آرایشگر که از همان ابتدا به نظر می رسد از لحاظ روحی دچار مشکلات فراوانی است و اندکی دیوانه معاب رفتار می کند لحظه های پر از استرس و هیجان مشتری خود را به لحظاتی پر از وحشت و ترس بدل می کند تا جایی که دیگر حرف پول از میان می رود و جان بیچاره پس از 40 دقیقه تلاش برای رهایی از چنگال پیرمرد دیوانه مایوس شده و با حسرت به آینده مه آلود خود می نگرد .
در این لحظه های پر از اندوه وجود پستچی سمچ و فضول محله که در تلاش است راهی برای پر کردن ساعات بیکاری خود پیدا کرده و شب را با دوست تنهای خود سپری کند توامان دو حس متفاوت طنز و التهاب را دوباره به تماشاگر تزریق کرده و ریتم را به بازی فانتزی آرمان فلاحت "بازیگر نقش کیلبرن "باز می گرداند ؛ ریتمی که گه گاه با ورود و خروج دختری جوان و خوش سیما که لباسی سفید بر تن دارد بالا و پایین شده و تماشاگر را به این فکر وا می دارد که براستی این دختر مهربان و مغموم کیست و چرا اصلا کلامی بر لب نمی آورد؟ چرا هرگاه که نگاه دختر به جان (سیدعلی موسوی ) می افتد معصومیت و مهربانی جای خود را به ترس و وحشت و خشم و نفرت می دهد ؟ براستی چه ارتباطی باید میان این مشتری و آن دخترک سفید پوش باشد؟
این ها سوالاتی است که ذهن مخاطب تا انتهای نمایش با آن درگیر می شود و این درگیری تا جایی که کیلبرن از تلاش برای کشته شدن زمان دست برداشته و رو به جان می گوید:"بگذریم هنوز منو نشناختی ؟" ادامه دارد چرا که درست در این لحظه است که کیلبرن از راز غم انگیزی که 12 سال در سینه خود نگاه داشته و از حادثه ای دلخراش حکایت دارد پرده برداشته و مخاطب را که تا به این لحظه با مشتری بیچاره احساس همدردی می کرده با طینت زشت و هوس باز آن مرد رو دررو می کند .
ویرانگری؛ احساسی که به مخاطب القا می شود. ویرانگری ناشی از حس اعتماد و ترحمی که به مشتری با کلاس و مبادی آداب داشته و در آن سو در قضاوتی سطحی و ناپخته که تنها براساس ظواهر ماجرا، پیرمرد را دیوانه و بی رحم شمرده است و همچنین ایجاد حس غم و اندوه؛ چرا که تماشاگر تازه پس از گذشت قریب 40 دقیقه از ماجرا متوجه ماهیت امر شده و در می یابد که دختر کیلبرن در سن 18 سالگی و در 12 سال پیش در حالی که مادرش را از دست داده بوده عاشق جان جوان و شیک پوش می شود و با او راهی سفری می شود که تنها 6 ماه به طول می انجامد .
سفری دردناک که پایانش بازگشتی سخت و اسف بار به خانه پدری بوده و در نهایت دخترک بودن تعریف آنچه که بر سرش آمده دست به خودکشی زده و پدردلسوخته خود را تنها و مغموم در این دنیا باقی می گذارد. پدری که از آن پس با هدف گرفتن انتقام دخترش 12 سال تمام در به در هر ایالتی و شهری می شود که جان در آن جا سکونت می کند و منتظر فرا رسیدن روز انتقام می شود.
بالاخره آن روز فرا می رسد و لحظه ای که جان پرده از خودکشی دخترش برمی دارد درست در همان لحظه با طنابی که از قبل آماده نگاه داشته بود جان را بر روی صندلی میخکوب کرده و با پارچه اصلاح او را خفه می کند و درست در لحظه ای که تماشاگر می پندارد کیلبرن جان را کشته و انتقام دخترش را گرفته است جان شروع به نفس کشیدن می کند و سرانجام پس از دریافتن این امر که او زمان شرکت در مزایده را از دست داده بوسیله تیغی که کیلبرن همواره در طول نمایش جان را با آن تهدید می کرد دست به خود کشی می زند .
اما این هیاهو این جا تمام نمی شود چرا که مخاطب دخترک سفید پوشی را می بیند که با شمعی در دست آرام و غمگین بر روی صحنه وارد شده و آنگاه خشمگین و سهمگین شعله شمع را بصورت جان نزدیک کرده و جان و جنی در این لحظه ترسناک با هم روبرو می شوند رویارویی که نمایش را به پایان می رساند و مخاطب را تا مدتها با این حس در گیر می کند که کاش می شد ببینیم این دختر با معشوقه سابق خود چگونه تسویه حساب می کند ؟
اگر چه سخن به درازا رسیده است اما ذکر چند نکته بصورت گذرا در این خصوص خالی از لطف نمی تواند باشد :
نخست آنکه روی آوری دوباره جوانان تئاتر این خطه به سمت و سوی تئاتر بزرگسال را باید غنیمت شمرده و به آن ارج نهاد بویژه آنکه این جوانان بزرگ مردی کرده و حاصل زحمت 6 ماهه خود را بصورت رایگان به اجرای عموم بردند در اینجا لازم است از کارگردانان جوان این نمایش یعنی احمد پسندیده و نوید سیاطیری تقدیر و تشکر نمود.
دوم آنکه : استقبال چشمگیر از این نمایش از سوی خانواده ها و بویژه جوانان به وضوح نشان داد که تا چه میزان مردم اهواز تشنه هنرند و این تابلوی زیبایی که در شب 20 تیرماه در پلاتو مشکی تالار آفتاب به تصویر درآمد مسئولیت کلیه نهادها و دستگاههای مسئول را در این خصوص سنگین تر کرده و دوباره وظائف این عزیزان را به آنها یاد آور شد.
سوم آنکه :جوانان خوش ذوق ما بدانند که این پایان راه نیست و کسب موفقیت امروز نباید آنها را به خود غره کرده و آنها را از تلاش برای رسیدن به سطح بالاتری از تئاتر باز دارد بلکه بلعکس این اشتیاق و حمایت دوستداران تئاتر در اهواز باید انگیزه ای باشد برای شما جوانان توانمند که بر توانایی ها و دانسته های خود افزوده و در کمال افتادگی به کسب تجربه پرداخته و در طول این راه از بزرگان و پیشکسوتان تئاتر نیز نهایت بهره را برده تا به حد بالایی از هنر و تئاتر برسید .انشاءالله
چهارم آنکه : مسئولان اندکی مسئولانه تر عمل کرده و زحمت ایجاد زیر ساخت های لازم را برای اعتلای فرهنگ و هنر در مرکز استان خوزستان و در کلانشهر اهواز به جان بخرند. اگر چه توضیحات بسیاری در طول سالها برای به وقوع نرسیدن این مهم شنیده و شاهد بوده ایم اما آنچه مبرهن است نبود زیر ساخت های لازم و کافی است که همواره بر روح فرهنگ و هنر این مرزو بوم زخم می زند .
و در پایان نیز ضمن تقدیر از همه عوامل اجرایی ،کارگردانان و بازیگران نمایش تسویه حساب انتظار می رود تا با واکاوی دوباره نمایش سعی در رفع نقاط ضعف موجود در عناصر نمایش پرداخته و نقاط مثبت آنرا شناسایی و پررنگ تر نمایند .امید است که کلیه اهالی تئاتر درحمایت عمل انسان دوستانه و هنردوستانه این جوانان که با دست خالی و بدون هیچ چشم داشتی هنرخود را به مردم خود عرضه داشتند پرداخته و کاستی ها را بر آنها بخشوده و در ادامه راه به آنها یاری رسانند .آمین
ضمن تشکرازکارگردانان جوان نمایش تسویه حساب وهمه مردم فهیم اهواز
اینجانب رضاکلاه کج رییس اداره کتابخانه های عمومی اهواز وجناب اقای وصلتی رییس محترم اداره فرهنگ وارشاداسلامی اهواز ازاین نمایش دیدن کردیم وامادگی حمایت از همه جوانان باغیرت خوزستانی رادراعتلای فرهنگ وهنرایرانی اسلامی رااعلام می کنیم
تشکر