شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۸۵۲۴۹
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۲۰:۱۲

شوشان - محمد شریفی : استاندار محترم با کفایت ، مسئولان محترم با لیاقت، تصدقت وجود نازنین تان گردم ، الساعه که این مرقومه را روی کاغذ می آورم  یکباره به یاد حکایت مرحوم ،

فخرالدين علي صفي، افتادم که فرمود:

سربازی از ميدان جهاد مي گريخت؛ گفتند: "کجا مي روي اي نامرد؟” گفت: "آن خوشتر دارم که گويند: فلان بگريخت لعنت الله، از آنکه گويند: فلان کشته شد رحمت الله، اولش اسب را زین نمودم که با اهواز وداع آخر نمایم و یکراست به ولایت ناکجا آباد اجدادی بروم و از شر گرد و خاک و کید طوفان باد رهایی یابم که فردا نگویند ،حکایت نویس با خاک رحمت الله شد. مقداری راه افتادیم ، اما یکباره یادمان آمد که چراغ های اندرون روشن هستند ، القصه به طرف عمارت راه افتادیم ، یاد ملای روم مولانا جلال الدین افتادیم و حکایت

خواجه مسرور منعم ، که به مسجد جماعت رفته بود و در رکعت اول در   خاطرش خطور کرد، که: "مبادا چراغ بي سرپوش مانده باشد!” زود برخاست و به خانه دويده، کنيزک را بانگ کرد که: " در را مگشا؛ اما سر چراغ را بپوشان تا باد بزر را نخورد.

کنيزک گفت: "در را چرا نگشايم؟” گفت: "تا پاشنة در خورده نشود!” کنيزک گفت: "با چندين تصرف که مي کني، از مسجد تا اينجا آمدن را چرا نمي بيني که کفشت پاره مي شود!” گفت: "معذور دار، پا برهنه آمدم، اينک کفشها ام در بغل است!” اما خوب که حساب کار را کردم ، مصلحت دیدم همان به که با خاک بمیرم ، تا ایندگان بگویند لعنت الله بر مسببان و باعثان و بانیان و نفتیان و والیان و همه ی انهایی که نفت را بردند و آب را بردند و خاک را بر سرمان افشاندند.

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار