آرش قلعه گلاب
من انسانم. عرب نیستم. لُر نیستم. ترک نیستم. کُرد نیستم. بلوچ نیستم. ترکمن نیستم. انسانم و انسانم آرزوست. در خوزستان به دنیا آمدهام. در خوزستان زندگی میکنم و دوست دارم در خوزستان از دنیا بروم.
به هرکجای خوزستان که سرک کشیدهام، همیشه به وجد آمدهام و هیچگاه به جز سپیدی و صفای باطن و یکرنگی و یکدلی مردمش رنگی دیگر ندیدهام.
در آبادانی که در آن زاده شدهام، همهی آن چه را که از مردم کوچه و بازار شنیدهام و آموختهام جز ندای انسانی و انسانیت چیز دیگری نبوده است.
خوزستان مهد است. مهد همزیستی مسالمتآمیز انسانهای با محبت و یکرنگ و یکدل در کنار هم، نه چیزی بیشتر نه چیزی کم تر. هیچ گاه اقوام در نظرم رنگی نداشتهاند. همه یک رنگ بودهاند و یک دل.
همیشه و همه جا و هروقت، اگر با کسی در خوزستان زبان به گفتوگو گشودهام و به هر که نظر کردهام، یک زبان بیشتر نداشته است، زبان انسانی و بسیار انسانی و این مهمترین ویژگی و شاخصهی ساکنان خوزستان است.
خوزیان البته ویژگیهای بارز دیگری نیز دارند. خونگرم و مهربانند. هم چنان که خوزستان گرمترین نقطهی ایران است، هُرم مردمش نیز هوش و دل از هر هم وطنی میبرد. به هر کجای خوزستان که قدم بگذاری خاکش هم چون مردمش طلاست.
خوزستان سرزمین قلبهای پاک و ساده و مهربان است و قرنهاست که ساکنانش تنها با یک رنگ و یک دل در کنار هم زیستهاند و هرگاه که هم وطنی به سرزمین شان پای گذاشته است با آغوش باز پذیرایش بوده و میهمان خود کردهاند و هیچگاه از سفرهی خود نراندهاند.
افتخار خوزستانیها همیشه به این بوده است که سهم خودشان را بیدریغ با دیگران این سرزمین تقسیم کردهاند.
در چشم و دل خوزستانیها آن چه هیچ وقت مجال بروز نیافته، چند رنگی و چند دستگی ست. این آن چیزی ست که زندگی مسالمت آمیز در خوزستان را قوام و گرمی بخشیده است.
خوزیان قرنهاست که انتخاب کردهاند به گرمی در کنار هم زندگی کنند و نگذارند هیچ رنگی خود را بر این گرمی تحمیل کند.
رنگها البته که از قرن ها پیش در خوزستان وجود داشته اما حالا دیگر این رنگ ها به گونهیی درهم تنیدهاند که تنها یک رنگ بیشتر در خوزستان جلوه نمیکند و آن رنگ صلح و دوستی و مسالمت است؛ رنگ سفید.
خوزستان بی گمان تنها یک رنگ دارد و آن هم رنگ سفید است. رنگی که همهی رنگها را در دل خودش دارد اما هم چون ساکنانش بیرنگ است.