امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان – غلامرضا جعفری :
چند وقتی است که در خصوص قرابت
اصلاح طلبی و اصولگرایی چیزهایی گفته میشود، چیزهایی که بدون اشاره به غرابتهای ذاتی،
مستند به رفتار برخی در مقاطعی از تاریخ، این دو جناح سیاسی داخلی را این همانی می
کنند؛ اما آیا می توان گفت که این دوجناح معروف، فرقی با هم ندارند و اگر تفاوتی هست
صرفا تفاوتی ظاهری است؟!
اگر بخواهم چنین پرسشی را پاسخی
سریع بدهم، خواهم گفت خیر، اصلاح طلبی و اصولگرایی در روح و معنای خود متفاوتند و با
هیچ پاککنندهای، نمی توان تفاوتهایشان را زائل کرد اما در پاسخی دقیقتر می توان موضوع
را در محکی اساسی تر قرارداد.
نخستین موضوع این است که چرا
چنین صداهایی شنیده می شود؟ میان این دو جناح چه چیزی وجود دارد که چنین معنایی (این
همانی دو جناح) را تولید کرده؟ چرا برخی بر این همانی دوجناح مذکور مصرند و این برخی
که هستند؟
بلطبع می توان پرسشهای دیگری
را افزود، می توان با تاویل و تفسیری مختلف، پرسشهای مختلفی را تولید کرد، اما شاید
با پاسخ به سوالاتی که مطرح شد، لازم به صدور سوالاتی دیگر نباشد.
اصلاحات، امری تاریخ مند نیست
و در ذات بشریت، همیشه اراده معطوف به اصلاح وجود داشته، امری که شاید به کمال جویی
آدمی مرتبط باشد، در برهه های مختلف تاریخ با نامهای مختلفی ظهور کرده، در تمامی ادیان
می توان ردپای اصلاح طلبی را دید، در سرزمین های مختلف با چهره های مختلفی شناخته می
شود، در دیگر سو اصول گرایی نیز چنین تاریخی دارد، البته با این اشاره که مفاهیم ممکن
است متفاوت باشند و نامها اما کلیت موضوع هدفی یکسان دارد، در سمتی اندیشه ای که خواهان
اصلاح امری است و در سویی مسلکی که وضع موجود را بهترین گزینه میداند، این دعوایی است
که بشریت از زمان قابیل و هابیل تجربه کرده ، اما اصطلاح( اصلاح طلبی) که ما امروزه
می گوییم محصول دو دهه پیشتر است، دهه هفتاد شمسی و ظهور دولت دوم خرداد، به نوعی همزمان
با زایش این نام در سپهر سیاسی کشور شد، البته با توجه به اینکه ذات اصلاح طلبی، قدمتی
بیشتر دارد، همچنانی که پیشتر گفته شد.
جبهه اصلاحات، دو دوره دولت را
به دست گرفت و از گردنه های بسیاری گذشت، گردنه هایی مثل گردنه( هر نه روز یک بحران)
که می توانست گردن هر دولتی را بشکند، اما از ویژگی دولت دوم خرداد، تحمل و صبوری بود
و در نهایت، اصلاحات دولت خود را به دولتی خزان زده که نام مجعول مهرورزی داشت،تحویل
داد و از همین جا زایش کژتابی در مفاهیم آغاز شد.
دولت مهرورزان در دو دوره خود،
نشان داد که نه اصولگراست نه اصلاح طلب، البته جامه اصولگرایی بر تن داشت اما گاه از
پاپ کاتولیک تر می شد، گاهی در منتهی الیه انقلابی گری بود و گاه آنچنان پلورالیست،
که جان هیک؛موسس پلورالیسم دینی، در برابرشان کم می آورد، مهرورزان از جانبی اصولگرایانه
و با توجه به قهر و آشتیهای مردم با مدعیان اصلاح طلبی که در شکست اصلاح طلبان تهران
در دوره دوم شورای شهر خود را نشان داد، توانستند دولت را از آن خود کنند و به قول
خودشان، دولت به ریل انقلاب بازگشت! دولت مهرورزی یا دولت پاکدستان در دوره پایانی
خود، با دوری از فضای سنتی اصولگرایان خواست که جبهه ای میانی برای خود بسازد، جبهه
بهار که قرار بود هم اقتدار اصولگراها را داشته باشد و هم مدارای اصلاح طلبی، شاید
به نوعی بتوان گفت جماعت جاهل از عدم امکان جمع نقیضین، محصول کارشان با دلایل مختلف
به زندانی چندگانه منتهی شد، برخیشان در زندان اوین و رییسشان در زندان مفاهیمی که
راه فراری از آنها نداشت، مفاهیمی مثل عدالت و … که عملکرد هشت ساله دولت مذکور آنها
را از معنا ساقط کرده بود اما در نهایت ماجرا، تولید ادبیات تشکیک در خصوص ماهیت اصول
گرایی و اصلاح طلبی مهمترین نتیجه معنایی اینان بود.
برای رد مفاهیم دولت پاکدستان،
فقط کافی است به تفاوت پاکدستی و زندان معاونین رییس جمهور دولت مذکور توجه کرد، دولتی
که زندگیش محصول تناقص در ساخت مفاهیم بود، اما مهمتر از اینها؛ آیا گزاره این همانی
اصلاح طلبی و اصولگرایی گزاره ای هنوز مقبول است؟ البته نباید دور از نظر داشت که این
دو عنوان سیاسی و یا همان جناح های معروف، بال پرنده ای هستند به نام جمهوری اسلامی،
بالهایی که اگر به جای پرواز مشغول دعوا با همدیگر شوند، نتیجه اش یقینا سقوط پرنده
است، امری که اصولگراها چندی تلاش کردند با حذف این جناح، به زعم خود امکان پروازی
بهتری برای پرنده مهیا کنند، آنچه در نهایت نشانشان داد که بودن جناح اصلاح طلب، چندان
ضروری است که هر کدام از بال های پرنده، ولو اینکه پرنده خود به چیزی اعتراف نکند…
...ادامه دارد