شوشان _ غلامرضاجعفری :
جناب آقای مطهری با احترامات فائقه، با بسیاری بزرگداشت، با همه توانی که می توانم احترامتان میگذارم؛ چرا که من می ترسم! تعجب میکنید اگر بگویم با دیدن چهره ای از شما ترس تمام وجودم را مشتعل کرد؟!
بگذارید پیش از آنکه مشغول به پیشداوری شوید، بگویم که من نه از دسته دلواپسان معروفم، نه نشانی دکلهای گمشده را میدانم و نه به جنابان کوچک زاده و رسایی ارادتی دارم؛ و برای اینکه کلامم بی هراس منعقد شود گمان میکنم لازم است بگویم که در هر دوی انتخابات اخیر ریاست جمهوری رایم به دولت تدبیر و امید بود و اعتدالی که امیدوارم کرد و اگر در انتخابات مجلس،تهران می بودم مطمئنا به شما رای میدادم، با این همه هنوز هم می ترسم!
جناب آقای مطهری شما از نادر چهره های مجلس فعلی هستید و شاید بودید تا آدم هنوز هم به مجلس امیدوار باشد، مجلسی که مهمترین دلیلش برای استیضاح فلان وزیر به اندازه فرماندار شدن کسی در شهرستانی درجه چند باشد و یا استخدام چند نفر در مشاغلی ساده؛ دلایل بسیاری برای ناامید کردن مردم دارد اما حضور شما و چند نفر دیگر می توانست نقطه اتکایی برای امید مردم باشد، با این همه امروز چهره شما ترس را جایگزین امید کرد.
رفته اید به شهری نه چندان بزرگ، بالطبع دعوت شده اید و موضوع دعوت عید غدیر است و مطمئنا مردمی که آمده اند از پیش میدانستند موضوع سخن شما پراید ۴۵ میلیونی نیست و شما قرار است از ولایت امامی بگویید که عید غدیر به نامش حک شده، همان امامی که بابت ربودن خلخالی از پای یک زن یهود؛ فرمود اگر مرد مسلمان طلب مرگ کند حق دارد، و در چنین اتمسفری کسی می آید و از شما طلب توضیح می کند، گیریم که با ادبیاتی نامطلوب،گیریم که با عصبیت و تشر، آنوقت در حضور شما کسی فقط به این دلیل، شخص منتقد را تهدید به پیچیدن در گونی می کند! اصلا از توهین شما هم بگذریم، این تکه را ناشنیده بگیریم، اصلا بگوییم این لحظه تلخ و این کلمات تلخ از آن شما نبود؛ اما چگونه ترس وجودمان را نگیرد وقتی در حضور وکیل مردم، کسی از مردم را تهدید به گونی پیچی می کنند و نماینده محترم انگار نشنیده باشد، می رود و کاری به سرنوشت موکلش ندارد! مگر نه این است که نمایندگان مجلس، نماینده همه مردم ایرانند؛ پس چگونه است که شما اجازه میدهید به صرف چند کلمه ولو تصور کنیم فحش و بد و… کسی موکلتان را تهدید کند؟ و مگر وظیفه وکیل چیزی به جز حمایت از موکل است؟!
می بینید جناب مطهری اگر از ترس گفتم، اگر از هراس گفتم، چندان بی ربط نبوده! اما از همه اینها گذشته حالا با فنا رفتن ته مانده امیدمان به این مجلس عجیب و غریب با کلی کوتوله های سیاسی و اجتماعی چه کنیم؟ شما با رفتارتان در گلپایگان فقط ان منتقد را هدف نگرفتید بلکه خیل امیدواران را به جغرافیای تلخ و هراسناکی اعزام کردید، جغرافیایی که نشان از مجلسی دارد با نمایندگانی که دلایلشان برای بقا و فنای وزیر و وزارتی، به اندازه حتی گوجه فروش نزدیک خانه فلان چهره معروف سیاسی، از منطق اقتصادی و … برخوردار نیست و بیشتر امضاها، شبیه سرگردنه هایی است که …
جناب مطهری در حضور چنین مجلسی، وظیفه شما بسیار سنگین است، آنچنان سنگین که می طلبد،شخص منتقد گلپایگانی را بیابید و از او دلجویی کنید، البته اگر هنوز در گونی اش نپیچیده باشند! شاید این ته مانده تلخ امید به مجلسی منفعل و … زنده بماند، آنوقت بنشینید و به عنوان نایب رئیس این مجلس، پاسخ پرسش همه موکلانتان را بدهید،حداقل این یکی را؛ چرا برای نشستن در ارابه مرگی به نام پراید، باید پولی به اندازه یک گورستان متحرک داد؟!